سکس منجر به ازدواج با خانم همسایه

0 views
0%

سلام به همه دوستان عزيزم که خيلي هاشون بخاطر سرگرمي ميان اين داستان هاي دروغ رو ميخونن بگذريم…ميخوام خاطره ي سکسي خودم رو با خانم همسايمون واستون بگم من آرش هستم ?? ساله و نازنين (زن همسايمون) 37 ساله با سينه هاي به سايز 75 قدش بلند و خانوم خوش هيکلي بود نازنين 1 بچه داشت که اون موقع کلاس پنجم ابتدايي بود به همين خاطر اکثر وقتا پسرش بهم ميگفت تا واسه نصب بازي و برنامه و … اين حرفا به خونشون ميرفتم بار اول که رفتم خونشون ديدم نازنين تو آشپزخونه هست با يه شلوار خونگي با يه پيزاهن سايز بزرگ و بدون روسري من رفتم پيش کامپيوتر تا برا پسرش سي دي هاش رو نصب کنم برام شربت آورد گفت ياده امير (پسر نازنين) هم بدم که ديگه منو تو زحمت نندازه من خجالت ميکشيذم حتي نگاش کنم گفتم چشم خانوم… خلاصه از اون روز به بعد يه حسي اومد تو دلم تصويرش مي اومد تو زهنم با اون لباسها … تا هفته بعد که قرار شد دوباره برم خونشون برا نصب بازي رفتم خونشون اين بار هم با همون لباسا اومد سلام کردم رفتم تو اتاق يه ربع گذشت ديدم پسرش رو صدا زد گفت بيا برو مغازه پسرش رفت فقط من موندم و نازنين تو خونه اتاق امير روبروش حمام بود و از پيش کامپيوتر حمام کاملا مشخص بود ديدم نازنين اومد پشتش به من بود خم شد داشت ماشين لباسشويي رو که تو حمام بود جا به جا ميکرد واي کونش قلمبه شده بود همون جا دوست داشتم بپرم شلوارشو بکشم پايين و کيرم رو تا ته بکنم تو کونش خلاصه اون روز هم گذشت و من بيشتر به نازنين فکر ميکردم چند بار هم بخاطرش جلق زدم واقعا دوست داشتم بکنمش ديگه اما از گناهش واقعا ميترسيدم حدود يک ماه همينجور گذشت تا ديگه تصميم رو گرفتم که بکنمش … يه روز پسرش اومده بود فلشش رو بده واسش آهنگ بريزم که قايمکي به يه بهونه اي شماره نازنين رو از توش برداشتم فردا شد شوهرش سر کار بود امير هم مدرسه بود ميدونستم تنهاست يه اس ام اس رومانتیک دادم جواب نداد بهش زنگ زدم يک ساعت بعد جواب نداد بهش اس دادم گفتم آرش هستم گفت شماره من رو از کجا آوردي و از اين حرفا بهش گفتم دوست دارم بهت حس دارم نازنين بهم اس داد گفت برو بچه تا آبروت رو نبردم و به پدر و مادرت نگفتم شمارمو پاک کن باي … واقعا خيلي ناراحت شدم و خيلي بهم برخورد خيلي داغون بودم واقعا دوسش داشتم بهش حس داشتم نميدونستم واقعا بايد چيکار کنم از اون قضيه به بعد من خونشون نرفتم بعد از دو ماه دوباره بهش اس دادم گفتم نازنين باورم کن دوست دارم و قربون صدقش رفت اما اون بازم گفت آرش برا بار آخر بهت ميگم مزاحم نشو من شوهر دارم و … ديگه واقعا ناميد شده بودم تا اينکه شوهرش تصادف کرد و فوت کرد نازنين خيلي ناراحت بود از اون روز به بعد خيلي غمگين تر ميديدمش همش با لباس مشکي بود تا يک سال گذشت لباس مشکي رو از تنش در آورد … هفته ي بعد ديدمش تو مغازه داشت خريد ميکرد به زور کمکش کردم تا وسايلش رو کمکش ببرم دم خونشون که رسيديم بهش گفت نازنين واقعا دوست دارم بهم اعتماد کن عزيزم و رفتم فردای اون روز بهش اس رومانتیک ديدم چيزي نميگه هر روز ميگذشت و اس ام اس هاي من بيشتر ميشد اما اون حتي يک کلمه هم نميگفت تا اينکه يه روز جوابمو داد وقتي اس ام اسش رو تو گوشيم ديدم قلبم تند تند ميزد بهم اس داد گفت خيلي تنهام… بهش اس دادم گفتم عزيزم من دوست دارم من باهاتم عزيزم و از اين حرفا… بالاخره تونستم مخشو بزنم از اون روز به بعد بيشتر اس ميداديم و فربون صدقه هم ميرفتيم اس ام اسامون کم کم سکسي شد حرف بغل و بوس از اين حرفا تو اس ام اس هامون اومد فهميدم نازنين خيلي خانم احساستي هست ازش خواستم هم ديگه رو ببينيم گفتم نازنين فردا من ميام پيشت گفت آخه … گفتم آخه نداره عزيزم من عاشقتم گفت باشه واقعا داشتم به آرزوم ميرسيدم داشتم با نازنين تنها ميشدم فردا شد حدود ساعت ? صبح بود رفتم خونشون با يه تاپ بود و يه شلوار لي تازه از بيرون اومده بود تا ديدمش محکم گرفتمش بغلم دم گوشش گفتم دوست دارم و اون فقط سکوت کرد آروم شروع کردم به بوسيدن لبش اونم داشت لبامو بوس ميکرد آروم دستم رو بردم رو کونش از رو شلوار ميمالوندم واي چه کوني داشتم لباشو ميخوردم و کونشو ميمالوندم دوتامون حشري شده بوديم آروم لباشو رها کردم و اومدم سراغ گرذنش داشتم گردنشو ميخوردم کم کم داشت صداي نالش بلند ميشد آروم اومدم پايين از رو تاپش سينشو داشتم بوس ميکردم تاپشو در آوردم واي چه سوتيني بسته بود سوتين بندي که من عاشقشم سوتينش رو باز کردم و شروع کردم به خوردن سينهاش واي چه حالي ميداد اونم صداي نالش بلند و بلند تر شده بود ميگفت بخور بخور بخور منم نوکشونو ميخورم ميمالوندمشون آروم اومدم پايين شکمشو بوس کردم شلوارشو آروم کشيدم پايين از رو شرت شروع کردم به خوردن کسش چه بويي ميداد واي شرتش رو زدم کنار يه کس صورتي و بدون مو کسش رو باز کردم و توش رو ميخوردم خيلي خوشمزه بود پایان کسش تو دهنم بود داشتم کسش رو ميخوردم صذاي نالش داشت ديونم ميکرد آه آه آه آّّ آخ آخ بخور عزيزم سرمو محکم گرفته بود به کسش ميگفت بخور صداي نالش بلند شد يه آهههههههههههههههيييييييي کشيد و ارضا شد بلند شدم سر پا لباسامو به کمک نازنين در آوردم دستشو گذاشت رو کيرم و از تو شرت درش آورد بعد شروع کردن به خورد کيرم خيلي داشتم حال ميکردم آي آي بهش ميگفتم عزيزم بخور بخور اونم با لذت ميخورد من دستم رو کسش بود داشتم ميمالوندم کسشو آرم انگشتمو کردم تو کسش بغلش کردم و لب ميگرفتيم گذاشتمش رو تخت پاشو باز کردم داشتم کيرمو ميمالوندم به کسش اما نميکردم تو کسش اين کارو طرف مقابلتون خيلي دوست داره گفت آرش بکن عزيزم مردم بکن آروم کيرمو کردم تو کسش يه آهي کشيد و افتادم روش شروع کردم به خورن سينهاش کم کم داشتم تلمبه ميزدم و آه و ناله ي اون هم بيشتر شد آخ آخ بکن آرش آيييييييييييي آي منم تلمبه بيشتر ميزدم و افتاده بودم روش لب ميگرفتم داشت آبم ميومد گفتم آي آخ داره مياد آبم نازنين بريزمش کجات گفت بريز رو سينم عزيزم کيرمو در آوردم آبم رو ريختم رو سينهاش بي حال افتادم روش و لباشو بوسيدم يه خرده نوازشش کردم و ازش تشکر کردم گفتم بابت همه چي ممنونم ازت نازنين جونم دوست دارم اونم گفت دوست دارم…بعد از اون قضيه من برخلاف مخالفت هاي فراوان با نازنين ازدواج کردم چون نميخواستم با احساساتش بازي کنم…. بعد از ازدواج از چشم همه افتادم … و با نازنين به يکي از شهرهاي جنوبي اومديم الان ديگه رابطم داره با ودر مادرم خوب ميشه اونا هم با اين موضوع کنار اومدنمرسي از همه ي دوستانم که اين داستان رو خوندننوشته آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *