سلام من شهرام هستم 30 سالمه خجالتی هستم واین خجالتی بودنم همیشه به ضررم تموم میشه من الان متاهل هستم یه سالی میشه که ازدواج کردم تواین یک سال شب وروز باخانومم سکس کردیم تایک سال پیش حسرت اینوداشتم کس بکنم البته دوسال پیش یک باربه ارزوم رسیدم ودرمورد همون یکبارمیخوام براتون بگم.سه چهارسال پیش بود که یه زوج جوون همسایه ماشدن خانومه قیافه زیبایی داشت هروقت میدیدمش یواشکی دیدش میزدم جرات نمیکردم چیزی بگم روم نمیشد سه سالی گذشت یه روز داشتم شیشه های ماشینم روپاک میکردم که دیدم شوهرش اومد به سمتم اخه باهمدیگه سلام علیک هم داشتیم بعد احوالپرسی بهم گفت میشه بیای بهم کمک کنی یخچال جابه جا کنیم من هم گفتم ماشینوبزارم حیاط میام اون رفت من هم ماشینوگذاشتم حیاط رفتم اول درزدم بعد رفتم توخونه یه چندباری یالا یالا گفتم گفتم شاید خانومش موهاش باز باشه اقامرتضی گفت بیا تو راحت باش دیدم تو آشپزخونه هستن هم خانومش هم خودش یه لحظه چشمم به خانومش خورد که موهاش باز بود با یه تاب و شلوارک ایساده ازخجالت اب شدم سعی کردم به روم نیارم ولی نمیشد خیلی خوشکل وخوش هیکل بود بدن سفیدی داشت باخودم گفتم حتما طبیعی هستش با این وضع توخونه جلوم وایساده خب بگذریم به یخچال نگاه کردم دیدم یخچال جایی هست که باید باشه پس اینامیخوان چیکارش کنن گفتم اقای راد یخچال روچیکارش کنیم گفت میخوایم بیاریمش این سمت سمتی که اصلا پریزنداشت من هم گفتم باشه بعضی وقتها یواشکی خانومش رودید میزدم خیلی حال میداد چون نیمه برهنه بود رفتم يه سمت یخچال وایسادم مرده هم رفت یه سمتش دیدم خانومش هم اومد سمتی که من بودم دلم یهویی ریخت خودمو گم کردم تنهاچیزی که تونستم بگم این بود که شمازحمت نکشید ولی با لبخندنازی گفت که نه دوست دارم کمک کنم ممکنه سنگین باشه من هم ازخداخواسته دیگه هیچی نگفتم شروع کردیم به حل دادن یخچال واااااااااای یهویی دست زنه بهم خورد جاخوردم ولی زنه اصلا به روش نیاورد گفتم شاید حواسش نبوده ولی دیدم دوباره خورد دوبارودوباره هرباربه یه شکل وبهونه ای دسش بهم میخورد یه جایی یخچال بایدمیچرخید که درش به بیرون بازبشه برای همین باید میچرخوندیم تواین حالت زنه بدنش خورد بهم باورم نمیشدمن هم ازخداخواسته بدم نیومد خودموچسبوندم بهش گفتم گوربابای خجالت کشیدن خیلی خوشم اومده بود کاروبیشترکش میدادم انگارزن وشوهره هم همینومیخواستن یه جاییش من وزنه کامل به همدیگه چسبیده بودیم خیلی حال میداد معلوم بود زنه هم خوشش اومده دیگه زیادی طول کشیده بود کاریخچال که مجبورشدیم رهاش کنیم بعد منو زنه ازهم جداشدیم حسابی داغ کرده بودم نمیدونستم چی بگم چیکارکنم یه لحظه گفتم دیگه باهام کاری ندارید من برم اگرکاری هست درخدمتم مرده گفت کجامیری اقاشهرام مگه میذازم بری باید باهامون یه چایی بخوری اولش الکی تعارف کردم ولی بعد قبول کردم اخه خیلی اززنش خوشم اومده بود خیلی بهم خوش گذشته بود نشستیم خانومش برامون چایی اورد واااای جوووون وقتی خم شدچایی بهم بده چاک سینه هاش کاملا معلوم بود طوری خم شده بود که قشنگ معلوم بشه بامکث چایی روبراداشتم خودش هم متوجه شده بود که دارم سینه هاش رودیدم میزنم ولی ترسیدم نکنه شوهرش متوجه بشه وبد میشه سرمو آوردم پایین بعد رفت نشست پیش شوهرش یه پاشوانداخت رواون یکی پاش واااای چه صحنه قشنگی مطمءنم خیلی هاتون همچین صحنه ای رودیدیدشلوارک تنگ روناای کلفت محشربود محشرباورم نمیشد خجالت وحیا روگذاشته بودم کنار وهمش نگامیکرد شوهرش هم اصلا به خیالش نبود سرش توگوشی بود یه لحظه به خودم اومدم دیدم زنه داره به چشمام نگاه میکنه اولش خجالت کشیدم سرموآوردم پایین دوباره که اوردم بالا دیدم بازداره نگام میکنه باخودم گفتم تاکی میخوای خجالتی باشی خجالت نکش توهم نگاش کن من هم نگاش کردم قلبم وایساده بود اولین باربود بایه خانم چشم توچشم بودم هردوبه همدیگه خیره شدیم توهمین حین زنه یهویی بهم یه لبخند زد وااای باورم نمیشد من هم سرخ شدم سرموانداختم پایین شوهره هم که سرش هنوزتوگوشی بود باخجالت دوباره سرموآوردم بالا زنه داشت نگام میکرد ایندفه بهم یه چشمک زد ودیگه فهمیدم که واقعایه خبری هست من هم یه لبخندآروم ویواشکی بهش زدم توهمین حین بودیم که زنه روبه شوهرش کرد وبهش گفت مرتضی نظرت چیه که تااقاشهرام اینجاست باهمدیگه کمک کنیم تخت خوابمون رو جاشوعوض کنیم شوهرش هم بدون معطلی گفت خیلی هم خوبه بذارمن این پیاموبدم بریم جابه جاش کنیم ولی زنه سریع گفت خب پس مامیریم بیاشوهرش هم گفت باشه زنه گفت اقاشهرام میشه بیای کمک تامرتضی هم بیاد من هم هم سریع ازجام بلند شدم وگفتم به چشم نمیدونستم چی درانتظارمه هرچیزی ازذهنم رد میشد هرحرفی هراتفاقی به جزاين حرفی که زنه بهم تواتاق زد وقرابوداتفاق بیوفته وقتی رفتیم تواتاق خوابشون چیزی که اول به چشمم خورد دستمال کاغذی وکاندوم بودکه روی تخت افتاده بادیدن اون صحنه خجالت کشید وسریع برگشتم به خانومه گفتم باید چیکارکنیم دیدم اومد سمتم بهم نزدیکتر شد اول ترسیدم ولی دیدم گفت میخوام یه چیزی بهت بگم من هم گفتم چی گفت راستش یخچال یاتختخواب همش بهونه بود من وشوهرم ازت خوشمون اومده ونمیدونستیم چجوری بهت بگیم برای همین گفتم اینطوری باهات درمیون بذاریم میدونستم چی میگه ومنظورش چیه ولی خودموزدم به اون راه چون خیییلی خجالت کشیده بودم گفتم منظورتون رومتوجه نمیشم خیلی روبازگفت میخوایم بامن سکس کنی من هم باصدای لرزون گفتم من؟ گفت اره گفت ما هفته بعدازاینجامیریم برای همین خواستیم قبل ازرفتنمون این تجربه روداشته باشیم من نمیدونستم چی بگم ازداخل خیلی خوشحال بودم ولی ازبیرون کاملا خجالت میکشیدم نمیدونستم چی بگم دوباره ازم پرسید گفت موافقی میخوای باهام سکس کنی من هم باترس ولرز گفتم اره وقتی گفتم اره دستم روگرفت گفت بریم روتخت رفتیم روتخت بهم چسبیدبدن خییییلی داغی داشت افتاده بودم روش نمیدونستم چیکارکنم هرچی توفیلم سوپردیده بودم روسعی میکردم انجام بدم ولی کاملا معلوم بود ناشی هستم زنه هم اینوفهمیده بودولی به روم نمیاورد حسابی داشتم لیسش میزدم خیییلی خوشمزده بود خیییلی حال میداد خیلی دوست داشتم اصلا تواین دنیانبودم حسابی داشتیم همدیگرومیخوردیم ولی بیشترمن میخوردمش ومیلیسیدمش يه کوچولوهم استرس وترس داشتم ولی دیگه کاملا دل به دریازده بودم میگفتم هرچه بادابادداشت لباسامویکی یکی درمیاورد بهم گفت که من هم لباساشودربیارم همدیگروسریع لخت کردیم توگوشم گفت ابت زود میاد یادیر من هم گفتم راستش وقتهایی که جق میزنم نیم ساعتی طول میکشه ولی اینطوریش رونمیدونم چون تجربه نداشتم گفت ممکنه اینطوری یکم زودترابت بیاد دیدم دستشودرازکرد ویه اسپری ازکمدی که چسبیده به تخت خواب بود دراورد وزد به کیرم وبعدازکلی که لیسش زدم خوردمش ومالیدمش بهم گفت شهرام طاقت ندارم بکن توش صدای نفس نفس زدنش خییلی بلند شده بود به خودش میپیچید من هم معطل نکردم سریع کردم توش واااای خییییلی لحظه قشنگ رویایی وخاصی بودهیچ وقت اون لحظه روفراموش نمیکنم یکی از قشنگترین لحظه های زندگیم بودخیییلی داغ گرم نرم وتنگ بود انگارتوآسمونابودم خیلی کیف میداد یه لحظه محدثه خانوم چرخید اسمش محدثه بودطوری که من رفتم زیر واون اومد روم بعدشوهرش روصدازد من هم گفتم زشته زشته الان میاد ماروتواین وضعیت میبینه من لختم خجالت میکشم گفت نه عزیزم راحت باش ما قبلا هم همچین تجربه ای روداشتیم دیدم اقامرتضی لخت اومد توی اتاق همون اقامرتضی که همیشه باهم سلام علیک داشتیم..بدون معطلی اومددرازکشیدروزنش کیرش شق بود یه کم کرم به سوراخ کس زنش زد ويواش یواش کرد توکون زنش من هم کیرم توکوس زنش بود خلاصش میکنم تندتند به محدثه جان تلمبه میزدیم من ازپایین شوهرش ازبالا به شکل های مختلف اونروز زنشو کردیم وزنش نهایت لذت رومیبرد انگارکه دنیاروبهش دادن خیلی کیف میکرد خیلی حال میکرد بعدازاون روزیه هفته بعدش رفتن نمیدونم کجاوازاون روزهیچ خبری ازشون ندارم امیدوارم هرجاکه هستن همیشه خوش خرم وخوشبخت باشن …امیدوارم ازماجرایی که برای شمادوستان گرامی تعریف کردم ازش لذت برده باشید وخوشتون اومده باشه.نوشته شهرام
0 views
Date: April 19, 2019