من علیرضام،24 سالمه و کافی نت دارم.یه روز با یکی از دوستام تو کافی نت نشسته بودیم و داشتیم سایت سایت داستان سکسی و گالری سکس رو دید میزدیم که دیدیم یه دختر خیلی ناز و قد کوتاه از جلو کافی نت رد شد.اسم دوستم امیره،منو امیر هروقت یه دختر از جلو کافی نت رد میشد زود میپریم دم در و بهش متلک میگیم.خلاصه رفتیم دم در.دختره متوجه ما شد که اومدیم زاغشو بزنیم.چند قدم رفت و برگشت سمت کافی نت و ما هم سریع برگشتیم.من پشت سیستم خودم نشستم و امیر هم پشت یه سیستم دیگه.دختره اومد داخل کافی نت.بجا اینکه بیاد سمت من رفت سمت امیر،فکر کرد اون صاحب کافی نته و امیرم با اشاره چشم پاسش داد سمت من.سلام کرد و گفت تحقیق میخوام درباره…منم گفتم بفرمایید بشینید تا سرچ کنم.روی صندلی اونور نشست و منم زیر چشمی نگاش میکردم و امیرم مشخص بود که بد جوری تو کفش هست.تحقیقش زیاد بود و طول می کشید و منم کارت کافی نتو بهش دادم و قرار شد غروب زنگ بزنه و بینه آماده شده یا نه،من خیلی حشری شده بودم آخه خیلی سکسی بود و قیافش میخور 17 یا 18 سالش باشه.آرایشو نگو عجب آرایشی کرده بود.دم دمای غروب بود که آنا باهام تماس گرفت.سلام کرد فهمیدم که اونه.ولی گفتم ببخشید شما؟گفت قرار بود برا تحقیق بهتون زنگ بزنم منم گفتم آمادس بیاین ببرینش..دل تو دلم نبود و با امیر نقشه کشیدیم و قرار شد امیر بره بیرون و وقتی که دختره میاد دنبال تحقیقش مخشو بزنم.امیر رفت بیرون و من منتظر دختره که همون آنا جون هست بودم.نیم ساعتی طول کشید که آنا اومد،سلام کرد منم جواب سلامشو خیلی خودمونی دادم.تحقیقشو بهش دادم و بهش نیگاه کرد و گفت ممنون،آقا چقدر بدم خدمتتون؟من گفتم خانومی قابل نداره،از اون اسرار که پولو بردارین و از منم انکار که قابل نداره و باشه..خلاصه پولو گذاشت رو میز و رفت و منم صداش زدم خانم خوشگله بقیه پولت،مشخص بود جا خورده و گفت بقیش مال خودت..از کافی نت رفت بیرون و یه چشم غره ای به من رفت،پشت سرش امیر اومد تو و گفت چی شد پسر،مخشو زدی؟من گفتم نه نشد.امیر بهم گفت خاک بر سرت پسر،دختره عجب کسی هست پدر بیار بکنیم حسابی تو کفیم و امیر بهم گفت زنگ بزن بهش و بگو خانوم بیاین بقیه پولتون رو بگیرین.گوشیمو برداشتم و اون شماره ای رو که باهام تماس گرفته بود رو گرفتم و سلام کردم و گفت بفرمایید.گفتم بقیه پولتون رو نبردین خانومی.اون گفت خب بهت گفتم که مال خودت منم گفتم نه مرسی عزیزم، گفته باشه فردا میام میگیرم و خدافظی کردم و قطع کردم. بعد از خدافظی کردن یک پیام رومانتیک براش فرستادم. خلاصه اون شب گذشت و روز بعد تنها تو کافی نت نشسته بودم که دیدم به به خانوم خوشگل ما اومد و سلام کرد و منم بلند شدم و سلام کردم و بهش تعارف کردم که بشینه. من بهش گفتم خوبین شما؟ گفت ممنونم مرسی، من ساکت بودم و نمی دونستم چی بگم و کلی هل شده بودم. بهم گفت اسمم آنا،س اسم تو چیه؟ گفتم علیرضا. گفت خب آقا علیرضا نمی خوای بقیه پولمو پس بدی؟ منم کل پولی رو که بهم داده بود گذاشتم رو میز و بهش گفتم خب منم گفتم که قابل شما رو نداره خانوم خانما. معلوم که خوشش اومده و زیر لب خندید تو همین لحظه مشتری اومد و کار اینترنتی داشتو براش انجام دادم و رفت.ازش پرسیدم آنا خاونم چند سالته؟ گفت 18 سالمه ولی یک ماه دگه 19 سالم میشه. منم گفتم پس تولدتم نزدیکه و یه جشن تولدو افتادیم؟ بهم گفت تو چقد زود پسر خاله شدی؟ بهم برخورد و چیزی نگفتم.سکوت کردم، بهم گفت علیرضا ناراحت شدی؟ وقتی گفت قند تو دلم آب شد و کلی خوشحال شدم و با خنده گفتم نه برا چی ناراحت؟ بهم گفت یه چیزی می گم ولی پرو نشو گفتم خب بگو گفت تو خیلی پسر باحالی هستی ازت خوشم اومده منم برای اینکه مخشو زده باشم و یه کس توپ رو تور کرده باشم گفتم توهم یه دختر ناز و خوشگل هستی که من ازت خوشم اومده و دوتاییمون خندیدیم.بهم گفت علیرضا جون من باید برم فعلا کاری باهام نداری؟ منم گفتم نه عزیزم برو مواظب خودت باش. تو این چندلحظه کلی باهم جفت و جور شدیم.وقتی رفت زنگ زدم به امیر و جریانو بهش گفتم. بهم گفت آفرین پسر خرج کیرمونو درآوردی و قرار شد مخشو بزنم و ببرمش خونه امیر، راستی یادم رفت بگم امیر بچه یه شهر دیگه اس و اینجا خونه مجردی داره.از اون جریان دو سه هفته ای گذشت و رابطه من و آنا خیلی خوب شد و با هم حسابی دوست شده بودیم و بعضی وقتا از پشت تلفن حرفای سکسی می زدیم. تا یه روز بهش گفتم آنا جان امروز میای بریم بیرون؟ اولش بهانه آورد که مادرم نمی ذاره ولی بالاخره راضیش کردم و عصرش با هم قرار گذاشتیم و با امیر هماهنگ کردم و کلید خونشو گرفتم، امیر تا غروب کلاس داشت.وقتی با آنا رفتیم بیرون گفتم بریم خونه دوستم کلیداشو دارم نمی دونم چرا این دفعه بدون هیچ بهانه ای قبول کرد. اومدیم تو خونه امیر خوشبختانه خونه اش تمیز بود. آنا گرماش بود و مقنعه و مانتوش درآورد منم با این کارش فهمیدم داره با زبون بی زبونی میگه بیا منو بکن نیم ساعتی با هم صحبت کردیم و من کم کم رفتم کنارش نشستم، خیلی آرایش باحالی کرده بود. اول ازش لب گرفتم خودش می گفت اولین بارمه ولی جوری زبونش تو دهنم می چرخید که میگفتی استاد این کارهتکمه های مانتوشو بازکردم آنا خیلی حشری شده بود و خودشو ول کرده بود و با چشماش داشت التماس میکرد. لباساشو درآوردم وای چقد سفیده تا حالا یه همچین کسی ندیده بودم. شرت و سوتین صورتی پوشیده بود. سینه هاشو از زیر سوتین درآوردم و کلی خوردمشون، کیرم شق شده بود و نزدیک بود شلوارمو پاره کنه، لباسامو درآوردم و فقط شرتمو تنم گذاشتم میخاستم آنا جون رو سوپرایز کنم. دوباره اومدم سراغ سینه هاش و ربع ساعته دیگه خوردمشون. اومدم سراغ کسش شرتشو دادم پایین بدجور آه و اوه آنا بلند شده بود فقط بهم گفت علیرضا دخترم ها شرتشو درآوردم عجب کسی تمیز تمیز.شروع کردم به خوردن کسش خیلی حال میکرد کیرم داشت می ترکید از درد شرتمو درآوردم و دوباره رفتم سراغ کس لیسی. ده دقیقه ای خوردمش. داد و بیداد آنا رفته بود هوا و سر من وسط پاهاش بود و پاهاشو سفت کرد و سرم داشت می ترکید. آبش اومد میگفتی شیر آبو باز کردن خودمو ول کردم روش مثه یه جنازه افتاده بود و هیچی نمی گفت، بوسش کردم و بهش گفتم آنا جون عزیزم چطور بود؟ گفت مرسی عشقم عالی بود من در اختیار تو.بهش گفتم برگرد گفت علیرضا توروخدا فقط یواش. تازه کونشو دیدم چه کون سفیدی داشت. دیگه طاقت نداشت کیرمو خیس کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش خیلی تنگ بود، یواش یواش کردمش تو. کیرم داشت می ترکید جیغش رفت هوا. علیرضا توروخدا درش بیار خیلی درد داره درش آوردم و دوباره کردم تو که یه کم جا باز کرده بود تا چند دقه بیشتر نکردمش که آبم داشت می یومد و حواسم به جیغ زدنای آنا نبود، سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم. آخ آبم اومد و ریخت تو کونش و کیرمو در آوردم و خودمو ول کردم روش. بوسیدمش و بهش گفتم عزیزم ببخشید اگه اذیت شدی دست خودم نبود اونم بوسیدم و با لبخند گفت امروز بهترین روز زندگیم بود و هیچوقت فراموشش نمی کنم. نیم ساعتی تو بغلش خوابیدم و من با دستام موهاشو ناز کردم و خیلی حال کردیم. لباسامون پوشیدیم و آنا رفت و من منتظر امیر موندم و بعد از اون چند بار دیگه ام آنا رو کردم و چند باریم با امیر دوتایی گاییدیمش، الاننم که این داستانو تو خانه امیرم و آنا کنارم نشسته…نوشته علیرضا
0 views
Date: November 25, 2018