با سلام. اولین باره که دارم همچین کاری میکنم (داستان سکسی مینویسم)، هیچ وقتم فکرشو نمیکردم چنین کاری بخام بکنم، اما خب دیگه، یه حسی نمیذاره ساکت بشینم. ((فقط خواهشی که از تمامی دوستان عزیز سایت داستان سکسی دارم اینه که شخصیت خودشونو نشون بدن و از گفتن ناسزا و فحش خودداری کنن. دوستای عزیزم میتونن هر نظری رو تو یه قالب مودبانه عرض کنن.))پیشنهاد میکنم کسایی که حالو حوصله داستانای طولانی رو دارن اینو بخونن.اسم من سپهره 24 ساله. آدما برام بگیر نگیر دارن – مخصوصا زنا و دخترا – یعنی تو یه نگاه یکی خیلی برام دلنشین میشه و خیلی هام هستن که اصلا هیچ حسی بهشون ندارم خب الان مرداد سال 92 هست که دارم این داستانو که دقیقا تابستون 2 سال پیش اتفاق افتاده براتون تعریف میکنم.ما یه خونه دربستی دو طبقه داریم که طبقه بالا رو خودمون میشینیم و طبقه پایین رو میدیم اجاره، حدودا 6 سال پیش بود که برای ما یه مستاجری اومد که یه خانم و شوهر جوون بودن به همراه یه پسر کوچولو که اون موقع دو سالش بود. مستاجرمون یه آدم خیلی باحال بود (داوود) و زنش (مارال) از خودش باحالتر، یه جوری بودن که خیلی خیلی باهم راحت بودیم و من چون عاشق پسر کوچولوشون (میلاد) بودم اونو خیلی میاوردم خونه خودمون و خیلی بیرونش میبردمو براش چیزمیز میگرفتم. رابطه ما جوری شده بود که کمتر روزی مارال جان صبح و عصر نمی اومد خونمون و هرجور بود یه سری بهمون میزد. و منم چون از کسی که خوشم بیاد سعی میکنم خیلی باش صمیمی و گرم بشم، تا میتونستم باش شوخی میکردمو سربه سرش میذاشتم. بالاخره روزو روزگار همینطور میگذشت و شوهرش کم کم به اعتیاد شدید رو آورد، تا اینکه از سرکارش که مامور پست بود اخراج شد، از همون موقع بود که دیگه مارال رو شاد نمیدیدم، کلا به خاطر اینکه اجاره های ماهم خیلی عقب افتاده بود روش نمیشد دیگه مثه قبلنا زیاد خونه ما بیاد. تا اینکه با یه پولی که جور شد داوود رو بردن کمپ وترکش دادن، اما وقتی از کمپ اومد بیرون دید نه کاری داره و نه پولی، این شد که رفت به سمت شهر خودشون تا تو مغازه داداشش کار کنه و یه کم پول دربیاره و برگرده و تصمیم داشت کلا بعد از یکی دوسال که تبریز کار کرد از این شهر هجرت کنن. اما داوود آقا رفتو نه تنها کار نکرد بلکه دوباره معتاد و تزریقی شد و دیگه وقتی با برخورد شدید مارال و خانوادش مواجه شد، تا چند ماهی کلا گمو گور شد.بالاخره مارال مونده بودو یه بچه چار پنج ساله تو خونه ما. (وای ببخشید که اینقد مقدمه چینی کردم…)لازمه بگم که مارال کلا 25 سال بیشتر نداشت، یه خانم لاغر با یه بدن باربی شکل بود که خیلی هم به خودش میرسید.موهای بلوندی داشت و چشماش سبز کمرنگ بود، خیلی وقتام که میومد طبقه بالا چون زیر چادر رنگیش فقط یه تاپو شلوارک میپوشید من میتونسم یواشکی خیلی از جاهاشو دید بزنم. سینه هاش زیاد بزرگ نبود حدود 70 بود و پوستشم سفیدو ناز بود. من همیشه تو کف مارال بودم اما از وقتی که شوهرش رفته بود بیش ار پیش رفته بودم تو نخش. اما راسش جرات هیچ حرکتی رو نداشتم، میترسیدم مایه آبروریزی بشه. یه شب که من تو خونه تنها بودم و خانوادم رفته بودن خارج شهر، دوس دخترم منو پیچونده بود و منم بدجور تو کف بودم که یه تصمیم عجیب گرفتم. گوشیمو برداشتمو رفتم رو شماره مارال. ساعت حدود 2 شب بود. خیلی دل دل کردم اما در نهایت شمارشو گرفتم. کلی گوشیش زنگ خورد یهو مارال با یه صدای خسته و خابالو گف بله… بفرماییـــــد… گفتم سلام خوبی؟ گفت شما… تویی سپهر؟ گفتم آره گفت خوبی؟ گفتم ممنون. مارال گف چیزی شده که این موقع شب تماس گرفتی؟ گفتم نه راسش میخاسم حالتو بپرسم. یهو یه خنده خفیفی کردو گفت دیوونه، صبحم میپرسیدی جوابتو میدادما، من الان خواب خوابم سپهر خان من دیگه خیس عرق شده بودمو نمیدونسم بگم که چی میخام. میدونسم راه احمقانه ای برای باز کردن این مسله انتخاب کردم اما باور کنید بدجور تو آمپاس شدید بودم. گفتم مارال . گف چیه؟ گفتم ببین من حالم اصلا خوب نیس. گف چته، سرماخوردی نکنه؟ گفتم نه دیوونه، حال روحیم خوب نیس. گفت مگه چی شده؟ گفتم ببین من یه جوونم که کلی نیاز داره. گفت خب که چی؟ دیگه حیا رو گذاشتم کنارو گفتم پدر جون چرا نمیفهمی من نیاز شدید جنسی دارم. گف آهاااااان…، حالا فهمیدم. خب اینکه غصه نداره برو ازدواج کن خنگ جان گفتم نه پدر نمیشه، یه چیزی میگیا. گف خب برو به دوس دخترات بگو حالتو جا بیارن. گفتم ندارم بابا. گف دروغ نگو، پس اون دختره کیه که هروقت باباتو اینا نیستن میاد خونتون؟ یه کم جا خوردمو گفتم پدر اون هرچی ام باشه نمیتونه منو ارضا کنه گف چرا؟ گفتم جون دوسش ندارم گف چه حرفا باشه بابا، حالا میگی من چیکار کنم این موقع شبی؟ گفتم من از تو خیلی خوشم میاد. گف منظور؟؟؟ گفتم ببین مارال جونم تو که چند ماهه تنهایی، خبری ام از داوود نیس، پس منو تو میتونیم خیلی خوب نیازای همدیگه رو براورده کنیم. گف حرف مفت نزن، خودت که میدونی من شوهر دارم، گفتم پدر جون شوهری که الان 6 ماهه ازش بی خبری، شوهره؟ گفت حالا هرچی، من اهل خیانت نیسم. گفتم تو که تقاضای طلاق دادی، گف هنوز که طلاق نگرفتم. هروقت طلاق گرفتم بیا از این حرفا بزن. بعدم با یه شب بخیر گوشیو قطع کرد. من مونده بودم هاجو واج که هم نتوسم مخشو بزنم هم آبروم جلوش رفته بود. یه چند دقه تو خودم فرو رفتمو باز شمارشو گرفتم. این دفعه جراتم خیلی بیشتر شده بود، یه چندتا بوق که خورد جواب داد. گف سپهر جان، عزیزم، میذاری کپه مرگمو بذارم یا نه؟ گفتم من که جوابمو نگرفتم. حالم بده میفهمی؟ گف ببین من نمیتونم برات کاری بکنم. گفتم چرا خب؟ من دارم از شق درد میمیرم لامصب. به من چه که تو راست کردی؟ من شوهر دارم. گفتم بهونت اینه الان؟ اگه شوهر نداشتی چی میگفتی؟ گف باور کن اگه شوهر نداشتم مشکلی نبود که کمکی بهت بکنم، چون تورو خیلی دوس دارم، توهم مثه برادر خودمی دیوونه. من که دیگه کفرم بالا اومده بود گفتم پس تا طلاقت صبر میکنم. گف هرجور راحتی بعدم گفت بای و قطع کرد.اون شب با هر مشقتی بود گذشت، فردا عصرش میرفتم از خونه بیرون که مارال رو تو کوچه دیدم، یکم از دیدنش خجالت میکشیدم که اومد پیشمو خیلی عادی سلام کردو حالمو پرسید. منم با یه حالت سنگینی و ناراحتی جوابشو دادم. گف داری میری بیرون میتونی واسه منم 2تا نون بگیری؟ گفتم نخیر به شوهرتون بگید برن براتون نون بگیرن. یهو زد زیر خنده و یه مشتی تو بازوم زدو گف خودتو لوس نکن بچه پررو. گفتم مگه تو شوهر نداری؟ به همون بگو برات بگیره دیگه گف سپهر جان باور کن منم وضعیت خوبی ندارم، نمیدونم چی راجع به من فک میکنی، اما من تا حالا تو عمرم از این غلطا نکردم، من اصلا آدم این حرفا نیستم، من تو پایان عمرم فقط با مردم بودمو بس. گفتم مگه فک کردی قراره چیکار کنی گفت حالا هرچی. من نمیتونم، اذیت نکن دیگه، قهرم نباش، نونم واسم بگیر قربونت برم بعدم یه بوس با دستش برام فوت کردو با یه خنده ی نازو یه چشمک رفت داخل. من یکم امیدوار شده بودم اما بازم ته دلم هی با خودم میگفتم من،مارال، سکس؟؟ اصلا جور در نمیومد من نونو براش گرفتمو بردم اما همونجور با حالت ناراحت بهش دادم، گف چه مرگته تو داری خط خطیم میکنیا. گفتم هیچی پدر و رفتم. حدود یه ساعت بعدش تو اتاقم نشسته بودم همینجوری واسه خودم طرحو نقشه برا مخ زنی مارال میریختم که یهو یه اس از مارال برام اومد. دیدم نوشته اگه بری بیرون برام شارژ بگیری امشب بهت زنگ میزنم از ناراحتی درت میارم. منم بهش اس زدم گفتم لازم نکرده تو برو به شوهرت برس اونم دیگه اس نداد. راسش خودمم خیلی معذب بودم که شوهر داره، اما واقعیت این بود که اون در شرف طلاق با شوهرش بود و داوود 6 ماه بود که پیداش نشده بود. با این حال حدود یه هفته ای از اون قضایا گذشته بود که مارال تو خونمون داشت با مادرم حرف میزد و منم درحال تماشای تی وی بودم اما گوشم اونجا بود که یهو دیدم مارال داره به مادرم میگه که دادگاه با طلاق غیرحضوری منو داوود موافقت کرده، تا چند روز دیگه همه چی تموم میشه و از دستش راحت میشم. تا این جمله رو شنیدم کف کردم. تا مارال پا شد رفت طبقه پایین رفتم تو اتاقمو بهش زنگ زدم . تا جواب داد با خنده گفتم مبارکـــــــــــــه اونم با خنده گفت کوفت بگیری ایشالا که اینقد مثه خاله زنکا همه چیو گوش میدی، به تو چه آخه بچه پررو. گفتم هیچی حالا کی میخای شیرینی مارو بدی؟ گف هر وقت خلاص شدم یه کیک خوشمزه درست میکنم میارم بالا برات. گفتم د نه د دختر خوشکل،من از اون شیرینیا میخام. گف کدوم؟ گفتم از اونایی که همین چند روز پیش در صورت طلاق گرفتنت قولشو بهم دادی،من بیام پیشت، بغلت کنم ،.. . گف مرض،من هیچ قولی به تو ندادم. منم گفتم دادی ناقلا گف سپهر لوس نشو دیگه، حالا بذا بعدا راجع بهش بحث میکنیم. بوس بای.اون روزم گذشت تایه روز عصر که تنها تو خونه بودم، گوشیم زنگ خورد، دیدم ماراله. الو سلام سپهر خوبی؟ ببین یه مارمولک تو خونمه میای بکشیش؟ تورو خدا میترسم منم گقتم با کمال میل، درو باز کن اومدم تا درو زدم دیدم میلاد که اون موقع فک کنم 5 سالش بود درو باز کرد. تا میلاد رو دیدم دستو پام شل شد، ضدحال خوردم رفتم داخل دیدم مارال با یه تاپ نارنجی و یه شلوارک جین تا بالای زانو و موهای برهنه اومد جلوم،تمام حسم باز بیدارشد. تا اون موقع اینجوری ندیده بودمش. خیلی با تیپش حال کردم، سکسی شده بود. گف سلام یه ساعته داری این یه طبقه رو میای بالا؟ بدو دیگه فرار کرد یه سی ثانیه ای بهش زل زده بودم. پشت سرش که میرفتم بدجور کونش نظرمو جلب کرد، با اینکه خودش تقریبا لاغر بود اما واقعا خووب بچه کونی داشت و هر قدمی که بر میداشت لمبوراش با ضربان قلبم بازی میکرد. رفتم تو اتاقش زیر تختشو اینا رو هرچی گشتم هیچی ندیدم، گف خوب بگرد سپهر، همونجاهاس. قبلش خیلی نقشه داشتم واسه به زیر کشیدن مارال خوشکله، اما میلاد ام کنار مامانش وایساده بود منم هیچ غلطی نمیتونسم جلو اون بچه بکنم. یهو به میلاد گفتم میلاد جون میری برای دایی یه لیوان آب بیاری؟ میلاد ام با کمال میل قبول کرد، تا از اتاق رفت بیرون من یهو مثه برق پریدم از پشت چسبیدم به مارال، دیگه خودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم. مارالم خیلی ترسیده بود، گف سپهر چیکار میکنی؟ جون من بیخیال شو، تورو خدا الان میلاد میادا، اون بچه نیس این چیزا رو میفهمه. اما من دیگه واقعا حالم دست خودم نبود، اینقد سفت گرفته بودمشو به خودم فشارش میدادم که داشت نفسش بند میومد. میدونستم الانه که میلاد با یه لیوان آب بیاد داخل اما واقعا نمیتونسم مارال رو ول کنم، نفس جفتمون به شماره افتاده بود، منم کم نترسیده بودم. اون بدن سکسیش خیلی حشریم کرده بود، کیرم بدجور هوس کونشو کرده بود. از پشت سینه هاشو محکم گرفته بودمو کیرمو هی رو کونش میمالیدم، دیگه کیرم داشت حسابی راست میشد.اما التماسو خواهش مارال برای حفظ آبروش جلو بچش همچنان ادامه داشت. به مارال گفتم اگه من الان تورو ول کنم دیگه اینجورموقعیتی گیرم نمیاد، من باید همین الان روی این تخت تورو بکنم تا به آرزوم برسم. گف نه، باور کن اینطوری که میگی نیس، تورو قران منو ول کن الان که میلاد هست بعدا قول میدم جبران کنم.به جون میلاد جبران میکنم. دیدم مارال واقعا ترسیده. نمیدونم چی شد یهو دستامو از دورش کشیدمو ولش کردم، تو همین لحظه میلاد اومد تو که من لیوان آب رو گرفتم دادم به مامانش که نفس نفس میزدو بهش گفتم قولت یادت نره مارال خانم، بعدم رفتم.از اون روز به بعد منو مارال خیلی تلفنی و اسی باهم رابطه داشتیم و تو این حرف زدنامون خیلی خیلی باهم راحت شده بودیم، جوری که من از سکس با دوست دخترام، اون از سکس با شوهرش، از علاقه های سکسیمون و خیلی چیزای دیگه باهم حرف میزدیم. اما هروقت که میگفتم بیا باهم سکس کنیم مارال، پس قولت چی شد؟ مارال میگفت من هنوزطلاق نگرفتم (در صورتی که بعدا فهمیدم دروغ میگفته و طلاقشو زودتر از اینا گرفته بوده).حدود یک ماهی از این حرف زدنای تلفنی گذشت تا اینکه اواسط شهریور خونوادم رفتن سفر و من به خاطر کار و باشگاه نتونسم باهاشون برم. اون دم دمای رفتن همه + مارال کنار ماشین بودیم که مادرم گفت سپهر من یه کلید خونه رو دادم به مارال که گهگاهی بیاد سر بزنه اگه نبودی تو، خودتم حواست به خونه زندگی باشه، واسه ناهارم مارال گفته که زحمتشو این چند روز میکشه برات، شامم که تو هیچ وقت نیستیو،همیشه باشگاهی من که تو کونم عروسی بود یه نگاه به مارال کردمو یه چشمک ملیح بش زدم اونم جوابمو با یه لبخند ناز داد. و مادر اینارو با یه بدرقه گرم راهی کردیم.غروب همون روز بود که به مارال زنگ زدم، گفتم در چه حالی خانم خوشکله؟ گف هیچی با میلاد داریم فیلم میبینیم (قابل ذکره که هر وقت که من به مارال زنگ میزدم مارال به میلاد میگفت که دایی هادی (داداش داوود) هس که زنگ زده)، من بهش گفتم ببین الان دیگه این چند روز موقعیت جوره و تا پدرم اینا نیستن تو باید حسابی از خجالت من در بیای، گف مرض بگیری تو سپهر، چقد تو حشری هسی دیوونه؟ گفتم نه اینکه تو نیسی باربی خانم خندیدو گف غلط کردی تو بعد بهش گفتم که پاشو الان بیا خونمون، گف الان که نمیشه میلاد اینجاس، منم گفتم پدر الان که نمیخام بکنمنت، فقط یه دقه بیا میخام بمالمت بعد زود برو. گفت باشه ببینم چی میشه.یه 5 دقه گذشت که دیدم داره در میزنه، زود درو باز کردم دیدم ماراله با یه تاپ یقه بازو ویه یه دامن بلند زود آوردمش تو، دیدم یکم ترسیده گفنم چیه؟ ازچی ترسیدی؟ گف کسی نفهمه؟ گفتم مگه خری؟ آخه کی جز منو تو اینجاس؟ توهم که یه خانم مطلقه ای بعد از جلو چسبیدم بهشو شروع کردم به خوردن لباش، لبای قلوه ای و درشتی داشت، کم کم دیدم اونم داره تلاش میکنه لبای منو بخوره. بعد رفتم زیر گردنشو شروع کردم به خوردنو از پشت، کون گوشتیشو میمالوندم که حس کردم زیر دامنش هیچی نپوشیده به جز یه شرت. زود دامنشو زدم بالا تا پاهای خوش تراشو سکسیشو دیدم برق از کلم پرید. هنوز من لباسمو در نیاورده بودم، یه شلوارک با یه رکابی تنم بود. اما کیرم از زیر شلوارکم اینقد راست شده بود که کاملا بیرون زده بود. دامن مارالو از پاش درآوردمو تاپشو دادم بالا، میخاستم سوتینو شرتشو در بیارم. گف نه سپهر وایسا، به نظرم الان که وقت نیس اینارو بذا واسه امشب، بهتر نیست؟ منم یکم فک کردمو دیدم بدحرفی نزد. یهو مارال گف تو کیرتو در نمیاری ببینم؟ گفتم خودت چرا درش نمیاری؟ دیدم نشستو شلوارکمو داد پایین، دیگه کیرم از زیر شرتم بدجور زده بود بیرون. یخورده از رو شرت کیرمو مالوند، دیگه واقعا داشتم منفجر میشدم، عرق از سرو روم جاری شده بودو بد جور نفس نفس میزدم. آروم شرتمو کشید پایین، تا سر کیرم از بند شرته در اومد مثه یه فنر کمونه کردو برگشت. همین که مارال چشمش به کیرم افتاد یه حالی شد، انگار دیگه میشد خماری رو از توچشای سبزش دید. تنه کیرمو گرفتو یکم عقب جلو کرد، همینجوری که به کیرم نگاه میکرد، گف خیلی کیر صافو خوش فرمی داریا. گفتم پس چرا دهنتو باز نمیکنی؟ که دیدم یه بوس از نوک کیرم گرفتو آروم لبای قلوه ایشو دور کله کیرم حلقه کرد، خیلی آروم با دست راستش کیرمو عقب جلو میکرد از اونورم لباش هی بیشتر دور کیرم حلقه میکرد. یهو دیدم تا نصف کیرمو کرده تو دهنشو داره خیلی ریلکس عقب جلو میکنه، یه چند دقیقه که گذشت دیدم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم خودم عاشق اینم که آبکیرمو تو دهن دخترا خالی کنم. اما نمیخاسم یهو اینکارم باعث بشه که دیگه مارال از رابطه با من زده بشه. به همین خاطر یه چندبار بهش گفتم آبم داره میاد، آبم داره میاد مارال…، که دیدم اون همینجوری به ساک زدنش داره ادامه میده، منم از خدا خاسته که دیدم یهو یه سیل از آبکیر داره از تو کیرم میزنه بیرون، یهو از پشت سر مارال موهاشو محکم گرفتمو با چندتا فشار همه آبکیرمو تو دهنش خالی کردم، اینقد این حرکت شدید و نفس گیر بود که سرم داشت گیج میرفت، تا یه دقیقه ای چشمامو بسته بودم. وقتی مارال حسابی نوک کیرمو میک زد، کیرمو از دهنش کشید بیرون. بهش گفتم دهنتو باز کن ببینم. وقتی دهنشو باز کرد دیدم دهنش پراز آبکیر سفتو غلیظیه ک فک کنم یه 15 روزی بود که تو خایه هام مونده بود.(باید بگم که من حجم آبکیرم خیلی خیلی زیاده و وقتی ارضا میشم قدرت پرتاب آبکیرم فوق العادس). بعد مارال پاشد بره سمت دستشویی که من گفتم، مارال دیدم برگشت، گفتم میشه یه خاهشی ازت بکنم؟ با اشاره بهم گفت که بگو؛ منم گفتم میشه آبکیرمو دور نریزی؟ دیدم اومد سمت من جلوم دهنشو یبار دیگه باز کردو بعدم دهنشو بستو همه آبکیرا رو با حرکت گلوش قورت داد. من خودم کف کرده بودم، فکرشم نمیکردم قبول کنه.. گف خوشت اومد آقا سپهر؟ گفتم عالی بود عزیزم، مرسی اما خیلی از دخترا نمیتونن اینکارو بکنن، تو چطوری…؟؟ گفت پدر من قبل از این یه چندباری آبکیر داوود رو خورده بودم، بدم نمیاد دیگه، عادی شده واسم. ولی تو خیلی آب کیرت تلخ بودا، یادت باشه بچه پررو بعد یه بوسش کردمو گفت عزیزم من برم که الان میلاد پامیشه میاد بالا. گفتم اوکی، پس من شب منتظرتم گفت باشه، میلاد رو که خابوندم میام بالا.مارال که رفته بود پایین باز راست کرده بودم، آخه واقعا باورم نمیشد که مارالی که من اینقد تو کفش بودم الان کیرمو ساک زده آبکیرمم خورده، هنوز تو شوک بودم. یکم سر خودمو گرم کردم تا چند ساعتی گذشت، ساعت 10 شب بود که بهش اس دادم گفتم کی میای؟ گف هنوز میلاد بیداره، درو باز بذار، وقتی خوابش برد خودم میام. منم رفتم درو باز کردمو رفتم یه دوش گرفتم که سرحال بیام. بعدش رو مبل جلو آنتن ولو بودم که دیدم یکی میگی آقا سپهر بیداری؟ گفتم بیا تو عزیزم. یهو دیدم یه شاه کس جلوم ظاهر شد، باورم نمیشد این مارال باشه یه آرایش غلیظ کرده بود، یه لباس سکسی بنفش کمرنگم پوشیده بود پایان پروپاشم مثه بلور سفید کرده بود، من دیگه تف تو دهنم خشک شده بود. گفتم پدر ایـــــــــــــــی ول، خیلی خوشکل شدیـــــــــــــی لامصب عجب تیکه ای شدی (بازم محض اطلاع دوستان گیرینف میگم که خونه ما یه خونه دربستی دو طبقس بنابراین راحت میشه با هر لباسی از واحد پایین به واحد بالا رفت). گف پس چی فک کردی مارال همیشه خوشکل بوده. بعد همونطور که من رو مبل نشسته بودم اومد رو پاهام نشستو شروع کردیم به لب گرفتن، خیلی حرفه ای لبامو نمیخورد برعکسه کیرخوردنش که استادانه بود. بعد لباسشو دادم بالا و سینشو بیرون آوردمو شروع کردم با ولع پایان به خوردنو لیسیدن اون سینه های سکسیش. سفتو گرد بودن با یه هاله قهوه ای کوچیک، خیلی تحریک کننده بود. تا تونستم از جفت پستوناش تناول کردم دیگه هر دوتاش قرمز شده بودنو سفت. یهو قشنگ لباسشو از بالا درآوردمو دیگه پایان سینه و گردنو بالاتنش رو خوردم. دیگه مارال داشت از شدت شهوت از حال میرفت. بلندش کردمو دامن کوتاهشو با شرتش کشیدم پایین. وایــــــــــــــــــــــــی، یه کس آس لای پاهاش بود که باورم نمیشد اینجور کس نازی داشته باشه، کوچولو، صافو بی مو با یه چاک ناز صورتی رنگ، هرچی از طراوت این کس بگم باورتون نمیشه. یه بوسش کردمو شروع کردم با انگشتم باش بازی کردن، اینقد مالوندمش که دیگه پف کرده بودو خیس خیس شده بود. بعد پاشدم همه لباسامو درآوردمو گفتم مارال نوبت توهه دیگه. مارالم اول از سینه هام شروع کرد، حسابی سینه هامو خورد، هیشکی تا حالا اینکارو واسم نکرده بود، خیلی حال داد،بعد اومد زیر گردنمو حسابی لیس زدو گاز گرفت که دیگه این کارش اوج شهوتش بود. آروم آروم از بالا با زبونش اومد تا پایین تا رسید ب کیرو خایه هام. تا اومد کیر برافراشتمو بکنه تو دهنش، دستمو گذاشتم روش، گفتم آ…آ…، اول خایه هام منم چون چندساعت قبلش آبم اومده بود، تخمام حسابی آویزونو کشیده بود، مارال رفت وسط پاهامو اول یکم زبونشو کشید رو جفت تخمام. بعد خیلی ملایم تخم راستمو با مکش کشید تو دهنشو شروع کرد به میک زدن، یکم که گذشت تخم چپمو هم کشید تو دهنش. دیگه واقعا داشتم پرواز میکردم. دیگه دستمو از رو کیرم برداشتمو کیرم اومد بالای سر مارال وایساد. مارال تخمامو از دهنش درآورد با زبونش از پایین کیرم اومد تا بالا و باز اومد پایین، چندباری اینکارو کرد یهو هم از نوک کیرمو کرد تو دهنشو با ولع پایان شروع کرد به ساک زدن، واقعا استاد کیر خوری بود. خیلی قشنگ تا نزدیکای ته کیرمو میکرد تو حلقشو در میاورد. دیگه داشت طاقتم واسه کردن اون کس ملسش تموم میشد. بلندش کردمو گذاشتمش رو مبل، جوری که یه زانوش بالای مبل بود و اون پاشم روی زمین. از بس کیرمو خورده بود دیگه پر از تف بود و دیگه نیازی به تف زدن نبود، آروم کیرمو گذاشتم دم کس نازشو با یه فشار تا نصفه کیرمو دادم تو، وای چه لحظه ای بود، هیچ وقت یادم نمیره کیرم داغ شدو مارال یه جیغ خیلی آروم زدو گف سپهــــــــــــــــــــر آروــــــــــــم تورو خدا، شش ماهه این کس، کیر نخورده ها گفتم فدات شم باید باز بشه دیگه…، بعد خیلی آروم شروع کردم به عقب جلو کردن کیرم تو کس نازو خوردنی مارال بود، دستای مارال که لب مبل چنگ زده بودو هی بیشتر فشار میداد رو میدیدم، خیلی ناز آه میکشیدو کیر منو مثه یه بت ستایش میکرد. قربون اون کیر عسلیت برم، قربون اون تنه کلفتش برم، وای که داره جرم میده، الان از دهنم میاد بیرون این کیرت، وایــــــــــــــی، آهـــــــــــــ، آهــــــــــ بکن منو، بکن، کسم هلاک کیرت بود آه، آی دیگه تو اوج سکس بودیم، خیلی لحظه های توپی بود مارالو بلند کردمو نشوندمش رو مبل. پاهاشو گرفتم یکم کشیدم طرف خودم که به حالت لمیده در بیاد، با دستش انداخت کیرمو گرفتو شروع کرد به عقب جلو کردنش، کیرم اندازه تنه درخت شده بود، یکم خودمو دادم جلو، دیدم خیلی بدجور به کیرم زل زده. دیدم بالای کیرمو گرفتو منو کشید طرف خودشو تا ته کیرمو کرد تو دهن، دیگه از آروم ساک زدن خبری نبود، وحشی شده بود، با سروصدا کیرمو میخوردو هی با دندوناش گازش میگرفت، سرعتش خیلی زیاد بود، با سرعت کیرمو عقب جلو میکرد، دیگه داشت خودشو خفه میکرد. من به زور کیرمو از دهنش کشیدم بیرون، تو یه حرکت با یه ضربه کیرمو ته کسش حس کردم. دیگه فقط تخمام از کس مارال بیرون بود، منم دیگه وحشی شده بودم، شروع کردم به تلمبه زدن، ناجورو شدید تلمبه میزدم. سروصدای مارال کل خونه رو گذاشته بودم، دیگه صداش شده بود جیغو نعره اصلا آروم قرار نداشت، یهو هم دستاشو دور گردن من قفل کردو، یه لرز شدید افتاد تو بدنشو یه جیغ زد که گوشم سوت کشید. اون ارضا شد، اما من مونده بودمو کیر ارضا نشده ی مثه تبر. رو مبل کنار مارال دراز کشیدمو از بغل کونشو واسم قمبل کرد، یه انگشتی دم سوراخ کونش کشیدمو گفتم چقد کونت تنگه؟ گفن آکبنده عزیزم. منم گفنم خب من پلمپشو برات باز میکنم، گف نه تورو خدا بیخیال کونم شو، من اصلا حال نمیکنم، دوستام میگن خیلی درد داره، (کیرم تو دهن دوستای کار خراب کنت)منم دیگه اصرار نکردم، بازم کیرمو گذاشتم تو کسشو مثه اسب تلمبه میزدم، دیگه داشتم حالی به حولی میشدم. فهمیدم که میخاد آبم بیاد، بهش گفتم آبم داره میاد، بریزم تو کست؟ گف نــــــه….نـــــه، اونتو نریز بچه نمیخام بذاری تو کاسم دیوونه. گفتم میخوری؟با ناله گف آره..آره…آره فدات شم، میخورم آب کیرتو. منم تو یک هزارم ثانبه کیرمو از کسش کشیدم بیرونو نشستم رو پستوناشو کیرمو بردم طرف صورتش، با دستم شروع کردم به زدن، مارالم دهنشو تا اونجایی که میتونس باز کرده بود،5 .6 ثانیه شد که یهو دیدم کیرم داره منفجر میشه، یه تیکه آبکیر زد بیرون ریخت از وسط ابروهاش تا نوک بینیش، تیکه بعدی ریخت تو موهاش، بعد یکم خودموکشوندم جلوترو کیرمو به دهنش نزدیکتر کردم که اون آبکیرای با ارزش کمتر هدر بره و بقیه آبکیری که داشت میومدو تو دهنو دور لباش خالی کردم. ارضا شدنم که تموم شد، مارال سر کیرمو کرد تو دهنشو محکم میک میزد، دیگه داشت مور مورم میشد. کیرمو از دهنش درآوردمو از رو سینش بلند شدم. دیگه جوون نداشتم. دور دهن مارال و صورتش پر از آب منی من بود،و این صحنه خیلی برام جذاب بود، من رفتم رو مبل اونوری ولوو شدمو به مارال که صورتش از آبکیر پیدا نبود خیره شدم، مارالم همونجا از خستگیو بی حالی خوابش برد. امیدوارم خوشتون اومده باشهنوشته andol
0 views
Date: November 25, 2018