… قسمت قبلسلام من فرهاد هستم قبلا داستان منو به اسم سکس مهیج با مادر خونده بودید اینم قسمت دومشاون روز از خونه زده بودم بیرون یکم جو خونه سنگین بودش از اس ام اس هایی که مادر پروانه داده بودش فهمیدم که خیلی خوشش اومده دوست داشتم بازم با اون باشم اون روز اصلا جاذبه زمین رو حس نکردم روی اسمون بودم نمیدونی چه حالی بودش اون لحظه ای که داشتم به سکس با مادر پروانه فکر میکردم ..شب کمی دیرتر رفتم خونه وقتی اومدم دیدم دارن میز شام رو میچینن رفتم و دستم رو شستم و پشت میز نشستم و مادر هم بعد از چند لحظه اومد داخل پزیرایی صورتش رو دیدم خیلی گل انداخته بود چشاش یه برق خاصی داشتش خیلی اروم ولی شاد بودش انگار یه بار از دوشش گرفته شده خیلی راحت وسبک حرف میزد. پدرم هم متوجه رفتارش شد ولی کنکاش زیادی نکرد اون شب میگفت و میخندید با من هم همینطور بود انگار نه انگار که چند ساعت پیش اتفاقی افتادهشب بعد از دیدن فیلمها من رفتم تو اتاقم برادرم خوابیده بودش 5 سال بیشتر نداشت پدرم هم از خرناسهاش معلوم بود خوابه خوابه تو خانواده ما من و پدرم خواب سنگینی داریم تو اتاق خودم داشتم به داستهانهای سکسی تصویری نگاه میکردم یهو در باز شد پروانه بودش با یه سینی و دوتا لیوان اب میوه …من که تو هوای خودم بودم دستباچه شدم و سریع صفحه رو عوض کردم خودش متوجه شد صندلی رو گرفت و اومد کنارم نشت بدون اینکه حرفی بزنه صفحه رو باز کرد و شروع کرد به دیدن بهم گفتفرهاد جان ابمیوه رو بخور از دهن میفته ..منم همین کار و کردم با هم شروع کردیم به خوردن داستان کمی طنز بود و گه گداری میخنید منم دیدم اینجوری هستش شروع کردم در مورد داستان باهاش حرف زدن و شوخی کردن تو همون خندها بود گفت بلااااااااااااا پس اینها رو دیدی که به مامانت نظر پیدا کردی درسته شیطون ؟ منم سرم رو انداختم بایین گفتم ازوقتی داشتم از سینت شیر میخوردم بهت نظر داشتماین رو که گفتم از خنده رودل کرد پدرم اصلا بیدار نمیشد ولی اروم حرف میزدیم …گفت تو هم میخوای داستانش رو بنویسی گفتن اگه تو بخوای چرا که نه ..گفتا زکجای سکس بیشتر خوشت اومد ؟ گفتم از همه جاش ولی قسمت ساکش کم بود..کمی ترش کرد با مشتش زد به شونم گفت بی شعور همچی من رو بغل کردی هول کردم اصلا نمیدونم چی شد حالا از من میخواد بخورمش خیلی پروووووو هستی بچه از شوخی گزشته واقعا میخواستی بری ارتش؟ میدونم فیلمت بودداشت همچنان ادامه میداد قر میزدکه دفترچه ثبت نام رو از کشوم در اوردم و یهو هنگ کرد واقعا فهمید مسئله جدی هستش( بگزریم که کون نظام رفتن رو نداشتم) از دستم گرفتش و انداختش تو سطل اشغال و بهم خیره شد سرم رو تو دستاش گرفت یه لب ابدار و محکم و کشدار از من گرفت گفتاز این به بعد هیچ جا نمیری همیشه با هم هستیم نمیزارم از کنارم جوم بخوری دیدم داغ کرده داره بغلم میکنه و با حرص و داره دندونش و ربه هم فشار میده اوlد تو بغلم از جلو نشسته بودش و گفت بخورشششششششششششششش مال تو هستش عشقم،جونم نفسسسسسسم……. داستانهای مصور کار خودش رو کرده بودشمیدونستم پدرم عمرا بیدار بشه شروع کردم از روی لباسش خوردن سینش یه تی شرت پوشیده بودش و یه دامن اصلا این مدلی نمیپوشید موقع خوابیدن.. زیرش نه شرتی داشت و نه سوتینی همش رو گزاشتم تو دهنم اون سینهای نازش رو که حسابی سفت شده بودن صدای اه اوفش و گرمی نفسش که میخورد به گردنم داشت دیونم میکرد روی صندلی نشسته بودم و اون هم روبروی من و پاهاش رو از دو طرف باز کرده بودلباس رو در اوردم باور کردنی نبودش ازعصر هم سیخ تر شده بودش نشسته بود روی شرتم…کیرم سیخ سیخ بودش و خودش رو روی کیرم میمالوندش همه سینش تو دهنم بودش سرم رو محکم گرفته بودش و به سمت سینش فشار میداد اوف باروم نمیشد وقتی که نوک سینش رو میخوردم یه اخخخخخخخخخخخخخ کشدار ناز میکشید که کیر مرده رو هم راست میکرد داشت میمرد از شهوت خیسی کسش رو روی بدنم حس میکرد نوک سینش و ریه گاز کوچیک میزدن و حسابی میخوردمش شروع کرد به اه اوف کرد ن بهش گفتم مادر کمی ارومتر پدر …نزاشت حرفم تموم بشه گفت خفهههههههههههههه اون الاغ خوابه چندتا قرص بهش دادم بیدار نمیشه ….کمی برام تعجب داشت از دهن مادر این حرف رو بشنوم اصلا تو رفتارش و گفتارش یه( تو) هم پیدا نمیکردی که بخواد به دیگران بگه انگار یه ادم دیگه داشت میشد صورتش از سینهاش و کسش سکسی تر شده بودشچشاش بسته بود .و لبش رو گاز میگرفت و از توی گلو ناله میکرد..وقتی کیرم بلند شدش از رروی پاهام اومد پاینن با دستش کیرم رو چنگ زدش کمی دردم گرفتشرتم رو با یه خوشونت خاصی در اوردش بی مقدمه شروع کرد به ساک زدن روی مثل ورزشکارهایی که میخوان عکس بگیرن نشسته بودش نه دوزانو و نه خم بودش ….واوووووو انگار یه خانم دیگه بودش خیلی خشن و هات همه کیرم رو تا دسته تو دهنش میکرد و در میارودشداشتم دیوونه میشدم با دستش و سرش با کیرم بازی میکرد و تو دهنش میچرخودندش کله کیرم رو میزاشت لای لبهای نازش و میک میزد وای من، دیووونه کننده بودش بهم خیره شد گفت پدررررر سگ این ساک زدن رو دوست داری تو عمرت کسی برات اینجوری نمیتونه ساک بزنه پدر خرت بدش میاد بخورم یا اون کسم رو بخوره این رو با یه حس عصبانیت خاصی میگفتشدستم رو گرفت و منو خوابوندش روی تخت خیلی سریع لخت شدم خیل وحشی بودم اونم دامنش رو در اوردش نشسته هم رو بغل کردیم با چنان شدتی لبهای هم رو میخرودیم که هر لحظه فکر کردم الان هستش لبش رو بکنم محکم هم دیگه رو فشار میدارم سینهاش سفت سفت بودش نمیدونم چقدر ولی سیرمونی نداشتیم کسش داشت میترکید خوابوندشم روی تختهمه کسش رو گزاشتم توی دهنم با انگشتام کسش رو باز کرده بود دیدیم به کیرم هی دست میزنه فهمیدم بازم میخواد بخوره این خانم سیرمونی نداشتش بازم مدل 69 شدیم همه زبونم توکسش بود و چوچولش رو میک میزدم واوووووووو چه ساکی میزد وقتی تخمام رو لیس میزد داشتم دیووونهه میشدمدیگه طاقت نداشتم پاهاش رو گره کرده بود دور سرم هی به سمت کسش فشار میدادش کسش خیس خیس بود این خانم انگار هر چی اب تو کسش رو جمع کرده بود میخواست الان خالی بکنه کیرم رو تا حلقومش فرو میکرد و هی اوق میزد ولی بس نمیکرد عین قحطی زدها بودش با چنان ولعی میخورد که انگار داره یه غذای لذیذ رو میخوره همین کارش باعث میشد که منم داغ تر بشم وای من داشتم ارضا میشدگفتمپروانه دارم ارضا میشم بزار در بیار ولی بدتر دستش رو کرد دور کمرم و با شدت بیشتریخوردش با بالا اوردن کمرش بهم فهموند که منم فشار بیشتربه کسش بیارم تقریبا در یه زمان هر دوتا ارضا شدیم همه ابم رو تو دهنش ریختم شکمش یه موجی برداشت و فهمیدم که ارگاسم کامل شدش هردوتا نایی نداشتیم ولی اون با یه بیحالی داشت کیرم ر و میک میزد برگشتم و یه نگاه صورتش ور دیدم همه ابم رو داشت میخورد کمی از گوشه لبش زده بود بیرون ولی همون رو هم داشت با زبونش میخورد بیچاره خیلی بهش فشار اومده بود نا نداشت کیرم رو در اوردم کمی مقاومت کرد ولی بهش گفتم این دیگه همش برای تو هستش اینجو.ری نکن به شکم خوابدوندمش و شروع کردم ماساز دادنش استاد این کار هستم تو باشگاه خیلی وارد شدم وقتی ماساژش میدادم بدنش شل شل شده بود ش تو حالت خلصه خاصی فرو رفته بودش روی کمرش نشستم بودم بدنش هنوز داغ داغ بودش تو اون حالت یه بالشتک از کنار تختم گفت و گزاشت زیر شکمش کوسش بالا اومده بودش کمی رفتم عقب تر پاهاش رو کمی باز کرده بودش کیرم نیمه خوابده بودش ولی همین نیمه خوابیدش به گرمی کونش و کمی هم به کسش میخورد کم کم بلند شدش اینبار اروم کردم تو کسش اووووف چه کسی بودش با هر تقه ولی اینار ارومتر میکردم تو کسش خیلی اروم و ملایم میدونستم تو حال خودش هستش با دستام هم کمی کمرش ور ماساز میدادم تا کیرم به ته کسش رسیدش کمی سرعت رو بیشتر کردم کسش خیس خیس بودش ناله هایی که انگاز از دور شنیده میشد از دهنش در میومد بعد از کمی سرعتم و بیشتر کردم کسش باز باز بودش و خیلی هم خیس و لز شده بود اوف داخلش داغ و ملایم بود تو همین فکرها بودم که دیدم با سرعت تو کسش میکوبم یه هو یه اوف تیز کشیدشکمی کمرش رو اورد بالاتر دیدم داره داغ میکنه دستم رو بردم زیر شکمش به حالت سجده شددش کمرش رو تو دستام گرفتم اون کمرهای کوچیکش راحت تو دستم جا شددش کیرم رو تا دسته تو کسش کردم با چنان قدرتی میکوبیدم که اگه ورق اهنی بین ما بودش سوارخ سوارخ میکردم پروانه داشت جیغ میکشد و دادمیزد و اه اوف میکرد مونده بودم دارم کسش رو جر میدم یا گلوش رو چنان دادی میزد که نگو…. میدونستم اگه دادشم بیدار بشه توی اتاقم نمیاد چون قفل بودش منم هم که اصلا به هیچی به غیر از کردن پروانه فکر نمیکردم کیرم تا خود تخخمام تو کس پروانه میرفت و میمومد داشت داد میزد و با حالت زار میگفت محکمتر بیشتر بازم میخوام مادرت رو جرررررررر بده فرهاد من الان خانم تو هستم اخ میخوام تا الان کجا بو.دددددددددش ؟؟کیرم رو تو کسش میچرخوندم با دستم به سینهاش چنگ میزدم داد زد گفت منو بزن یه بار دیگه اینبار با داد گفت کثافتتتتتتتتتتتتتت کونم رو بزننمیدونم چطور ولی شروع کردم به زدن کونش با این کارم بیشتر حشری شدش و با چنان قدرتی با کونش به کیرم تقه میزد که انگار این داشت منو میکرد پروانه یه رقاص حرفه ای بودش و کمر نرمی و با نعطافی داشتش دیگه داشتم دیونه میشدممادرم خیلی پر وزن بودش بلندش کردم چسبونمدش به دیوار همه وزنش روی دستام بودش بلندش میکردم و میکوبدم روی کیرم دیگه و.اقعا داشت پاره میشدش با دستام سینهاش رو محکم گرفته بودم اونم سرش رو اورده بود عقب و به وصورتم میمالوندشابم داشت میمود با همون حالت زار گفت فرهاد دارم جر میخورم ابت رو بریز تو دهنم تو رو خدا بریز تو صورتم منو بزن فرهاد چنگم بزن انداختمش روی تخت اون میوخاست باهاش خشن برخورد بشه و منم با این حرفاش مثل یه برده باهاش رفتار میکردم انگار اون داشت منو کنترل میکرد دو زانو جلو نشتش کیرم ر و مالوندنم به وصورتش میخواست بزاره تو دهنش ولی دستام پس سرش بود و نمیزاشتم ..دهنش و رو باز کرده بود و به خودش فشار میاورد که به خورده اب بخوره با فشار ابم رو ریختم روی صورتش با یه حالت گریه زاری گفت چرا تو دهنم خالی نکردی میخواستم ابت رو تا قطره اخرش بخورم بین ریخته وری تختتتتتمنم با حالتی عصبانی صورتش رو به تشک چسبیدم و گفتم همهش رو از روی تختم پاکش و کن و بلیساون هم مثل سگ این کارو کردش از روی صورتش جمع کرد و خورد و ختی از روی تشکم هرچی بهش گفتم انجام دادشدیگه توانی نداشتش خیلی بهش سخت گزشته بودش کمی سرو وضعش رو درست کرد و از اتاقم رفت بیرون با خنده و تشکر مستقیم رفتش حموم منم خیلی خسته شده بودم مثل سنگ خوابیدم صبح با صدای پدرم که شاکی بود چرا دیر بلند شده بیدار شدم ولی دوباره خوابیدم منگ خواب بودم چند ساعت بعد تو همون حالت خواب بیداری حس کردم یکی دمر به پشت کنارم خوابیده من هم دمر بودم دستم رو گرفت و انداخته روی سینش چشمام رو باز کردم دیگه بیدار شدم پروانه بودش که با لباس معمول خونه کنارم خوابیده بودش و دستم رو محمکم به صورتش میمالوندش از خیسی دستم متوجه شدم داره گریه زاری میکنه بهش گفتم مادرم چی شده بابابهت حرفی زده؟ اروم بهم گفت فرهاد خواهشن یه چند لحظه حرفی نزن بزارم اروم بشم میخوام باهات بحرفم شده بودش همون مادربا ادب و باکلاس ..بعد از کمی گریه زاری شروع کرد به حرف زدناز ازدواجش و اینکه اون اوایل چقدر عاشق پدرت بودش و چه کارها براش نمکیرد ماردم یه خانم کامل به پایان معنا بودش ولی بعد از چند سال برای پدرت تکراری شدم به زحمت به نیازم میرسد میدونستم بهم خیانت نکینه ولی دیگه انگار کشش سکسی بهم نداشت تو یه سال بعد از ازدواج من توبه دنیا اومدی ولی باز بدنم خیلی رو فرم بودش من خیلی به خودم میرسیدم تا پدرت رو گرم بکنم ولی اون بعد از مدتی باز همون میشدش به خاطر این یواش یواش به ارایشگری رو اوردم از بس که برای پدرت بزگ میکردم کمی سرم گرم بود تو ارایشگاه ولی بعد از مدتی با دوستهای جدیدی اشنا شدم اونها به راحتی از سکس شوهروشن و تفننشون میگفتند ولی من باید یه گوشه نظاره گر میشدم همه میزاشتت به حساب گنده دماغی یا منصفهاشون میزاشتند به کلاس خانوادگیم ولی واقعیت این بود که من چیزی نداشتم بگم و عرضه کنم.. خودم رو سالها با تو و برادرت سرگرم میکرم ولی دیگه بریده بودم چون یه روز توی اینه شاهد چین چروک صورتم شدمفرهاد من از زندگی هیچزلذتی به جز حسرت نبردم تحملم طاق شد دیگه شکستم دووم نیاوردم بغضم جلوی دوستانم ترکید همه چی رو سیرتا بیاز گفتم اونها هم اومدن گفتند با چینین مشکلی مواجه هستندولی این راهش نیست که خودشون رو بکششن چون مردها اگر شهوتشون زیاد باشه به راحتی میتونن برن خانم و یا دوست دختر بگیرند و هر چی بیشتر باشه مثل مدال افتحار براشون میمونه ولی زنها اصلا نمیتونن کاری بکنن و باید بسازن و بسوزن وقتی چندتا هم درد پیدا کردم سبک شدم ولی چه سود باز من تشنه یه اغوش بودم بهشون گفتم شما چه کردین اونها گفتند با یکی دوتا دوست شدیم که با جنبه و خوش برخورد هستند… میدونستم دوست پسر دارند ولی از این خونسردی و راحتیشون تعجبم گرفت گفتم اخه من با دوتا بچه چه کار باید بکنم اونها هم خنده ای کردند گفتن با مابعد از چند روز توی اریشگاه یکی بهم زنگ زد و گفت از طرف یکی از دوستان هستش یه اقای هم سن خودم دکتر و خیلی هم جزاب ولی تنها زندگی میکرد دوستانم گفته بودند که من مطلقه هستم دل شوره داشتم بعد از کلی کلنجار رفن با خودم به ملاقاتش رفتم یه رستوارن گرون بود بهترین لباس و ارایش که به سن من بخروه رو انجام دادم یه خانوم باوقار و سکسیدیدمش دلم هری ریختش بایین باورم نمیدش یه ادم زیبا محترم و خیلی هم خوش برخورد نصیبم شده همون مردی که هر زمی ارزوش رو داره اون روز حس جوانی جزابی و زیبایی کردم اعتمادم رو به دست اورده بودمتا چند روز دل تو دلم نبودش خیلی شاد بودم ولی بازم نمیتونستم با خودم کنار بیام تا اینکه همه چی رو بهش گفتم ازش جدا شدم واقعا تو اون مدت و حرف زدن با اون خیلی اروم و شادم کرده بود ولی من ادمی نبودم که بخوام ریسک بکنم و ابروی خانواده و خودم رو ببرمخیلی به هم ریخته بودم دوستانم به کمکم اومدن و منو بردن خرید برای اولین بار بود که تورو میدیدند و فقط از تو تعریف میکردند و واقعا میخواستند با تودوست بشن و چون دوست پسرهاشون حتی از نظر زیبایی و متانت مردانه به تو نزدیک هم نبودند …بعد از اون اتفاق تو پاساژ و اشتباه گرفت فروشنده من شب خیلی فکری بودم و تو هم هی تعقیر رفتار داده بودی فرهاد تو پلک بزنی من میدونم چی تو ذهنت و دلت هستش میدونستم در اوج نیاز جسی هستی از بوی بدنت حس میکردم چند بار تو شب اومدم و بوست کردم البته به عنوان یه مادر ولی بوی بدنت چیزی جز شهوت نبودش دیگه خودم بهت گرایش عجیبی داشتم اوایل فقط گریه زاری بود و حس گناه ولی بعد از مدتی دیدیم تو سکس با پدرت هم به تو فکر میکنم دیدیم دارم خودم نابود میکم ..اخه چرانباید من با پسرم باشم کی بهتر از اون چه کسی مورد اعتماد تر از اون نه ازاری میکنه و نه سوئ استفاده ای خودم وقتی دیدم که اون لباس شب رو برام خریدی داشتم از زور شهوت دیوونه میدشم فقط لازم بودش یه بوسه بهم بزنی تا خودم رو با پایان وجودم در اختیارت قرار بدم ولی تو اون روز با اونکه نیاز داشتی کاری نکردی و بیشتر منو تشنه تر کردی تا اینکه دیروز فهمیدم چه پسر بزگوار و مردی دارم که به خاطر من میخواد تن به ارتش و نظام بده ولی نفسم عشقم دنیا به این سختی و بی رحمی که فکر میکنی نیستش من در لبه بحران بودم ولی تو مثل فرشته نجات برام بودی…. وهم چنان داشت ادامه میدادکمی گریه زاری و بعد هم اروم تو بغلم خوابیدش برادرم تو واحد پایین داشت با بچه ها بازی میکرد و من اون تنها بودیم میخواستم بگم مادرم همش نقشه بوشد ولی دلم نیمود بزار حس کنه پسرش قهرمانه ولی ته دلم براش سوختشزن به این زیبایی و نازی باید اینهمه زجر بشکهمن و پروانه هفته ای دوبار سکس میکردیم مگر اینکه مادرم مشکل موجه داشتش و تعطیل میشد ولی فهمیدم اون میخواد تو سکس باهاش خشن و توهین امیز برخورد بشه و منم هم از این فانتزیش خیلی خوشم میمود تا دلتون بخواد برام از این تنوع سکس فیلم و عکس داشتش بعدها گفت که به پدرت نشون میداده که این مدلی سکس کنه ولی اون به زور سیخ میکرد واگر شانس میاوردم بیست دقیقه سکسش طول میکشدمثل کارشناسها کینشستیم و د رمورد فیلمها نظر میدادیم و تو اولین فرصت انجامش میدادیم من هر نوع تنوع سکسی رو با پروانه انجام دادم حتی سکس از غقب با اونکه کمی براش سخت بودش ولی بعد از مدتی اونقدر بهش لذت بخش شده بودش که همه جوره بهش حال میداد و باید تو سکس انجام میدادم الان دوسال هستشکه من و پروانه سکس میکنیم و یه بار هم به درخواست و اصرار دوستش با یکی از دوستهاش که توی پاساز بود سکس کردم البته خانوم رو اورده بودم و مادرم یه گوشه از اتاق پنهون بود و داشت دید میزد فکر میکرد براش جزاب هستش بدون اینکه اون خانوم از حضور مادرم خبری داشته باشه ولی از بس اون خانوم برای من قر فر اومده بود که وقتی رفتش پروانه حس خطر کرد و با کلی ناراحتی داد و فریاد خط نشون کشید که دیگه به غیر از اون باکسی نباشم انصافا پشم کس پروانه هم نمیشد امیدوارم خوشتون بیاد و به عنوان یه داستان بهش نگاه کننی بازم اصراری در و واقعی بودنش ندارم با اونکه اتفاق افتاده از نحوه نگارشم و ریز پردازیش هم متوجه میشداز کاری که کردم هم زره ای پشیمون نمیستم چون بهترین کارو انجام دادم وای کاش زودتر به این رابطه میرسیدم تا پروانه کمتر عذاب بکشهنوشته فرهاد
0 views
Date: November 25, 2018