سلام به شما. اسم من آرش است البته اسم مستعار من آرش است و ساکن یکی از مناطق بیست و چند گانه تهران هستم. داستان من از اون جایی شروع میشه که وقتی من بچه بودم با دخترای همسایمون بازی میکردم یه بار وقتی هفت سالم بود طبق معمول داشتم با دخترا خاله بازی میکردم که تو بازی من و یه دختری به نام مینا که یک سال از من بزرگتر بود شدیم پدر و مادر بازیمون. مینا مثلا بچه هارو فرستاد یه جایی از کوچه که برن مدرسه من و خودشم مثلا گرفتیم خوابیدیم چون سر ظهر بود و کسی تو کوچه نبود به من گفت بیا چدر منو کاملا بکشیم رومون و بخوابیم منم قبول کردم وقتی رفتیم زیر چادر نفهمیدم چی شد یا الان یادم نمیاد که یه دفعه دست منو گرفت گذاشت رو کس کوچیکش و گفت دوست داری دکتر بازی کنیم منم گفتم قبوله و شروع شد. اون شروارشو میکشید پایین من با کس کوچیکش بازی میکردم و من شلوارمو میکشیدم پایین اون با کیر کوچیک من بازی میکردو این قضیه تا یه مدتی ادامه داشت تا دیگه من کلاس سوم میرفتم و دیگه چون یکم بزرگ شده بودم دیگه با دخترا بازی نمیکردم. اما چون به دستمالی کس عادت کرده بودم نتونستم طاقت دوری کس مینا رو نحمل کنم.من یه دختر خاله دارم که اون موقع هجده سالش بود و اسمش کبری بود و من اونو خیلی دوست داشتم و دارم ولی الان چند سالی ندیدمش. چون پدر و مادش تو بچگی کبری فوت شده بودن اون با مادربزرگ و پدر بزرگم که ماهم پیش اونا بودیم اون موقع زندگی میکرد. یه روز که داشت درس میخوند و منم طبق عادت رفته بودم پیشش نشته بودم که درسش تموم شد و کتاباشو جمع کرد و شروع کردیم با هم حرف زدن که یادم نیست چی شد که من حرف از دکتر بازیم با مینا زدم و گتم با هاش چی کار میکردم آخه من و دختر خالم خیلی با هم خوب و راحت بودیم که یکدفه گفت خیلی کار بدی کردی دیگه به کسی نگیو از این حرفا که من گفتم کبری دلم واسه اونجای مینا تنگ شده گفت واسه کجا و منم چون هنوز بچه بودم از کس و کیر و سکس سر در نمی آوردم گفتم واسه شونبولش که گفت چرا گفتم آخه یه خوری بود خیلی با هال بود که گفت چیجوری بود مگه گفتم یه جوری بود دیگه که گفت با شنبول اون غیر از دست کاری دیگه چیکار میکردی که منم گفتم هیچی که یه دفعه بغلم کرد و با خنده ای که رو لبش بود منو بوسید و چون ما تو اتاق کبری بودیمو کسی مزاحم نبود شلوارو شرتشو یه دفعه کشید پایین گفت ببین واسه دختر عمتم مثل اون مینا کوچلو قشنگه. من که گیج شده بودم کس کبری مو داشت یه چیزی داشت که بعد ها فهمیدم بهش میگن چوچوله یکم هم خیس بود. هر چی بو خیلی باهال تر خوشکل از کس مینا بود. یدفعه گفت آقای دکتر چرا معطلی دوسه روز شونبول من درد میکنه منو خوب میکنی. منم بی اختیا رفتم سمتشو شروع کردم با کسش بازی کردن و بعد از چند دقیقه بازی کردن با کسش که کیر کوچولوی من هم شق شده بود گفت آقای دکتر میتونید یکم شونبول منو بخورید و با زبون روش بکشید من گفتم آخه کثیف کبری گفت نه تازه شستمش منم یه زره من من کردم که دیدم شروارمو کشید پایین و کیر کوچلوی یه بچه نه ساله رو کرتو دهنش و یه یک دقیقه خود چون من بچه بودم خوب آب کیر نداشتم ولی خیلی حال داد بعد گفت ببین من واسه تورو خوردم تو هم واسه منو بخور دیگه که منم شروع کردم به گشین زبونم رو کس کبری نمونید داغ بود یکم یس بود وایییی یه وقت هایی هم یه میک میزدم که خودش هم میگفت چی کار کنمو که بعد از یه یکی دو دقیقه ای گفت آرش پاشو تا پاشدم دست کوچیکمو گرفت تو دستش و گذاشت رو کسش خیلی داغ شده بود که یه قربونت برم گفتو یه مایه داغ از کش ریخت بیرون و بعد از چند دقیقه که تو بغل هم بودیم با دستمال کاغذی کس خودشو و دست منو تمیز کرد و منم بوسش کردمو گفتم کبری بازم با من دکتر بازی میکنی که گفت هر روز هر وقت بهت گفتم بیا و منم میرفتم اما هر روز ارضا نمیشد چون یه کم دکتر بازی میکردیم یه چند باری هم تو دوران عادت ماهانه با هش حال کردم البته فقط با دست که یادم میاد دفعه اولفکر کردم واقعا مریض شده که خودش برام تهریف کرد که این خون واسه چیه. وای که من عاشق عادت ماهانه دخترا و زنها هستم وای که چه خونی دارن. ماجرای منو کبری تا دو سال ادامه داشت که بعد از اون رفت و پیش برادر بزرگترش و با اونا زندگی کنه. از اون روز به بعد ندیدمش تا دو سال پیش که با مادر بزرگ و داییم و پدرم برای اینکه بچه دار شده بود رفتیم خونشون وقتی همدیگه رو دیدیم یه لبخند کوچلو به هم زدیمو با هم دست دادیمو روبوسی کردیم که نرمی صورتش و دستاشو بوی عطری که به خودش زده بود هنوز تو ذهنمه. راستی بگم کبری رفت دنبال دوست پسر بازی و از این حرفا و وقتی که پدر بزرگم فهمید اون رو خیلی اذیتش میکرد پدر و عموهای من اونو کتک میزدن و سرانجام اونو به دست داداشش سپردن که اون عوضی هم اونو خیلی اذیت کرد و بعد شوهر کرد و بچه دار شد وچون شوهرش معتاد بود طلاق گرفته و الان معلوم نیست چی کار میکنه راستی نگید تو ازش بی خبری پس اینا رو از کجا میدونی اینا از مادر بزرگم که سر خاک دخترش که مادر کبری میشه که خود کبری بهش گفته بود شنیدم. من که دلم واسش خیلی میسوزه و خیلی دوستش دارم دوست دارم بازم ببینمش و بغلش کنم یا اگه از م کاری بر میاد براش انجام بدم اگه احیانا کبری تو اینترنت گشتی و یه سر به سایت داستان سکسی زدی و داستان منو خوندی شمارتو به این ایمیل که میذارم بفرست که زنگ بزنم باهات حرف بزنم دلم واست یه ذره شده.ماجرای کبری که تموم شدمن باز دپرس شده بودم و واسش دلتنگی میکردم که من یه دختر دایی دارم به نام معصومه که هم سن هستیم و فقط من یه یک ماهی از اون بزرگتر هستم. ما و داییمینا رابطه خوبی با هم داشتیم و زیاد رفت و آمد میکردیم خونه هم دیگه البطه الان کمتر شده ولی هنوز رابطه داریم. خلاصه ما یه روز که برای مهمونی مثل همیشه رفته بودم خونشون که اون موقع من و اون کلاس پنجم بودیم رفتیم تا توی راه پله هایی مه خانم داییم همه رو موکت کرده بود بازی کنیم که وسط بازی من دستم رو از روی شلوار گذاشتم روی کسش که گفت بی ادب چیکار میکنی منم دوباره تکرار کردم که گفت بی ادب بیشور اگه یه بار دیگه این کاو بکنی به پدر مامانامون میگما که من یکم از ماجرای خودم با کبری و دکتر بازی رو گفتم و خرش کردم و سری جدید دکتر بازی من شروع شد فقط کس معصومه به اندازه کس کبری باهال نبود و مو نداشتو چوچول نداشتو خیس نمیشد دلیلشم این بود که بچه بود هنوز. دکتر بازی ما این بود که مثلا معصومه حاملست و من از کس بچه ی اونو به دنیا میارم که بعد ها فهمیدم که در زایمان طبیعی واقعا بچه رو از کس خانم بیرون میکشن. یکی از دختر خاله های من که اسمش زهرا است و الان 14 سالش و اون موقع 8یا9 سالش بود و یکم ساده بود مخشو زدم و با اونم وقتی میرفتیم خونشون یا وقتی اونا میومدن خونه ما با هم دکتر بازی میکردیم ولی با زهرا فقط ور میرفتم که بعد از دو سال یعنی وقتی من سال دوم راهنمایی بودم وقتی خواستم با معصومه دکتر بازی کنم گفت من دیگه کار بی ادبی و بد نمیکنم و اگه یه بار دیگه بگی همه چی رو به پدر مادرم میگم منم اصرار نکردمو ولش کردم ولی الان که بزرگ شده نمیدونید که چه کسی شده ولی با من دیگه حال نکرد و نمیکنه این دفعه من دپرس نشدم چون زهرارو داشتم با زهرا هم ور میرفتم که یه بار مادرم ما رو در حال ور رفتن دید و کلی کتکم زدو دعوام کرد و از اون روز به بعد من با هیچ دختری نبودم و درست وقتی که من دارای آب کیر شدم کسی رو نداشتم که باهاش حال کنم با اینکه تو بچه گیم به راحتی مخ دخترارو میزدم اما الان اصلا نمیتونم دو کلام با هاشون حرف بزنم و باهاشون دوست بشم. تا سال پیش خودمو با نگاه کردن فیلم سوپر و دختراو زنای مردم جلق میزدم که دیدم دارم از دست میرمو جز حسرت و عصبانیت چیزی برام نداره جلق و فیلمو گذاشتم کنار یعنی ترک کردم. بعداز یکی دو ماه با سایت سایت داستان سکسی آشنا شدمو تقریبا بیشتر داستانهاشو خوندم.الان دیگه واقعا دارم دیوانه میشوم وقتی دخترا و زنای کس و آرایش کرده رو تو خیابون میبینم. از دخترای تهرانی اه دوست دارند با من دوست بشن به ایمیل زیر شمارشونو بدن تا باهاشون دوست بشم یا بهم یاد بدن با دختر جماعت چه جوری رابطه برقرار کنم. از زناییی که اهل حالند هم خواهش میکنم به من ایمیل بدن تا با هم یه خالی ببریم.بد جوری تشنه سکسم خواهش میکنم کمکم کنید.ایمیل[email protected]با تشکر از شما و معذرت که داستانم زیاد سکسی نبود ولی واقعی واقعی بود. خواهش میکنم بعد از خوندن نظر بدیدمخصوصا دخترها. از دخترها خواهش میکنم به من ایمیل بدن.نوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018