سلام مینام 38 سالمه داستان واسه سال قبله 96 که مردم با یکی دعواش شد حسابی چک و لگدیش کرد یارو هم شکایت کرد چون شاهد داشت هم دوربین جلوی مغازه که درگیر شده بودن خودش یه مدرک بود دیه بریدن ما هم تازه خونه خریده بودیم با وام و قرض دستمون خالی بود که بعد چند بار مامور فرستادن به خونه و مغازه اخرش یه روز صبح زود بردنش بازداشت شد طرفم ول کن نبود باید 6.200 شش میلیون و دویست واریز میکرد تا رضایت بده چند روزی بازداشت بود از بدشانسی با برادر و پدرش قهر بود پیش اونا رفتم ای کاش نمیرفتم با کلی تحقیر و کنایه اخرش گفتن ما هم نداریم اون موقع که میزد باید فکر اینجاش هم میکرد خانواده منم که یکی میخاست به اونا کمک کنه چتد باری با خواهر مردم رفتم محل کارش ولی رضایت بده نبود تا یه روز که رفته بودم پیشش که ببینم رضایت میده یا نه گفت هر دیقیقه نیاین اینجا محل کارمه کارتش رو داد که تلفنی حرف بزنیم رفتم خونه عصری زنگ زدم خیلی مستقیم گفت که پول نداری بدی اشکال نداره بیا ببوسمت بعد رضایت میدم که گفتم این کاره نیستم و مردم رو دوست دارم گفت حالا تصمیم با خودته کار ندارم چند روز دیگم.گذشت نتونستم پول جور کنم خواهرش که در جریان بود گفت قبول کن یه باره دیگه ولی تو مکان خودش نرو بیار خونه خودت امکان داره فیلم بگیره گفتم خب گیرم دادم بهش اگه رضایت نداد چی گفت میخای تو فیلم بگیر اگه رضایت نداد تو تهدیدش کن که واسه گرفتن رضایت اغفالت کرده که گفتم خل شدی خودم از خودم فیلم بگیرم که خلاصه با کلی کلنجار رفتن با خودم.بعش زنگ.زدم گفتم.چه تضمینیه که بعدش زیر حرفت نزنی گفت قسم میخورم به جون بچم دیگه تصمیم با خودته یا اعتناد میکنی یا نه فکرام کردم چاره دیگه نبود فردای اون روز زنگ زدم گفتم قبوله گفت امشب ادرس میدم بیا گفتم نه تو بیا خونه ما قبول کرد قرار بود ساعت 9 بیاد تا صبح بمونه صبح از خونه ما بریم که رضایت بده به خواهرش گفتم جریان رو گفتم بچه رو چه کار کنم به پسر 5 ساله دارم گفت اون رو غروب میام میبرم پیش خودم چون پسرم با خواهر مردم و بچش خیلی خوب بود خلاصه اومد بچه رو برد بهش گفتم مادر شب میام دنبالت از الکی چون نزدیک 9 خودش خوابش میبره نمبرفتم هم گریه زاری نمیکرد خلاصه با کلی ترس و استرس 9 شد اقای الاق خان اومد دو تا غذا گرفته بود از من یکم.بلندتر سبزه بود من قدم 170 وزنم 55 بود و سفیدم اسمش سینا بود گفت غذا بخوریم گفتم من اشتها ندارم خودت بخور گفت تنها که نمیچسبه یکم خورد بقیش رو نخورد یکم نشست و یکم.چرت و پرت گفت اومد سمتم شلوارش رو کشید پایین گفت ساک بزن ایستاده بود منم زانو زدم مشغول ساک زدن اشاره به تخم کرد که بلیسم اونم انجام دادم شاید بگین چه راحت ولی ثانیه به ثانیش واسم سخت بود که گفت بسه لخت شو کمکم.کرد کل لباسام در اورد از سینم خورد شروع به پایین کرد رو مبل گفت بشین نشستم پام داد بالا کیرش رو با تفش خیس کرد گذاشت رو کسم با فشار داد داخل چند دقیقه تلمبه زد گفت پاشو برگرد برگشتم از پشت کرد تو کسم انقدر تلمبه زد که ارضا شدم از لرضیدنم.فهمید یکم صبر کرد چند تا دم کونم زد دوباره محکم.به تلمبه زدن کرد که ابش رو ریخت رو باسن و کمرم پاکش کرد یه نیم ساعتی دراز کشیده بودم که گفت داگی شو داگی شدم از پشت گذاشت تو کسم موهام رو کشید انقدر دم کونم زد که کونم بیحس شد محکم تلمبه میزد صدای خوردن شکمش به کونم کل خونه رو گرفته بود یه یه ربعی تلمبه زد که اورد بیرون دوباره ابش ریخت رو کمرم افتاد روم چند دقیقه خوابید روم بعد پاشد رفت دستشویی منم بعدش رفتم خودم رو شستم دو بار کرده بود دیگه کیرش پا نمیشد ساعت 11 بود گفتم خوابم گرفت میری یا هستی گفت نه هستم صیح با هم میریم واسه رضایت دادن اینو شنیدم خوشحال شدم از اینکه واقعا میخاد رضایت بده رفتیم بخوابیم اون خوابش برد من خابم نمیبرد نزدیک ساعت 3 بود که پاشد گفت اب بیار تشنمه اب اوردم خورد گفت باز لخت شو لخت شدم دمرم خوابوند دو تا بالش گذاشت زیر شکمم کونم بالا اومد چاک کونم باز کرد فهمیدم میخاد کونم رو بگاد قبلا کون داده بودم به مردم و دوست پسرم توف انداخت و با فشار کیرش دردم گرفت با انگشتش بازش کرد دوباره کیرش رو دم سوراخم گذاشت اروم اروم تو برد که وقتی خایه هاش به کونم خورد فهمیدم رفت داخل یکم نگه داشت اروم عقب جلو کرد کم کم تند تند تلمبه میزد انقدر محکم که شکمش به کونم میخورد صدای بلندی میداد و به جلو پرت میشدم سینه هام عقب جلو میشد موج کونم رو حس میکردم بعد چند دقیقه ابش رو تو کونم خالی کرد دو بار دیگه تا صبح از کس و کون منو گایید که صبح شد چشام میسوخت از بیخوابی و کونم هم همینطور ساعت 7.5 زدیم بیرون به طرف دادسرا که اقا بالاخره رضایت داد شوهرم.ازاد شد پرسید پول از کجا جور کردی گفتم پول ندادم با خواهرت و بچه ها رفتیم خونش دلش سوخت رضایت داد خبر نداشت کس و کونم رو جر داده بعد ازاد شدنم باز تماس میگیره یه چند باری دوباره بهش دادم نمیدونم چرا ولی میترسم ندم به مردم برسونه و زندگیم خراب بشه.نوشته میترا
0 views
Date: June 27, 2019