سکس وحشت

0 views
0%

بدون اینکه بشنوم خواننده چی میخونه طبق عادت آهنگ رو عوض کردم و فرمون رو سفت فشار دادم.فکرم خیلی درگیر بود.یکسالی میشد ازدواج کرده بودیم.ازدواجی نه چندان سنتی و نه چندان مدرن.سمیرا دختر یکی از بستگان که ازش خوشم اومد با مادرم مطرح کردم و رفتیم خواستگاری.همسرم قیافه و اندام معمولی داشت نه بد و نه خیلی جذاب اما اونقدر مهربون و دوست داشتنی بود که قیافش رو خیلی زیباتر کرده بود.اون از هر حیث عالی بود.یک کدبانو فوق العاده،دوست و همدم خوب برای من،عروسی مهربون برای خانوادم اما فقط یک ایراد داشت موقع رابطه همیشه من باید پیشقدم میشدم.و بدتر اینکه در حین سکس هیچ حرکت خاصی نداشت.حتی زمانی که تحریک میشد حس میکردم پایان تمرکزش روی اینه رفتار بدی انجام نده و خیلی توی رابطه جنسی خجالتی بود و مشکل اصلی اینجاست که من هم همینطور بودم.هرقدر تلاش میکردم رابطه رو به سمت فانتزی تر و پوزیشین های جدیدتری ببرم روم نمیشد.فکر م یکنم بخاطر فرهنگ سنتی بود که خانواده هامون داشتن. از نظر ما توی سکس کاربلد بودن کار فاحشه هاست و یک خانم یا مرد باحیا و اصیل و خانواده دار نباید از این رفتارهای زشت انجدم بده.جالب بود ماهردو از نظر اجتماعی خیلی زودجوش و با اعتماد به نفس بودیم اما توی رابطه خیلی خجالتی.کاش کسی بود که می تونستم باهاش مشورت کنم.به مرور سمیرا متوجه شده بود دیگه مثل اوایل ازدواج از سکسمون لذت نمیبرم.حتی یک روز ازم پرسید به رابطه جنسیمون از ۲۰ چند میدی و من گفتم ۲۰.نمیدونم نمیخواستم دل اون برنجه یا میترسیدم بهم به عموان منحرف جنسی نگاه کنه.کاش همون روز بهش گفته بودم.گوشیم زنگ خورد که از این فکرا اومدم بیرون.دوستم سعید بود،مثل همیشه گرم و بلند سلام و احوالپرسی رو شروع کرد-به،چطوری داش،خوبی جنابشرمنده،تماس گرفتی متوجه نشدم.جانم کاری داشتی…اب دهنم رو قورت دادم با من من گفتم سلام،چیزه میدونی.ولش کن،یادم رفت چیکارت داشتم.تو چه خبر دیگه؟-زهرمار چته،چرا تته پته میکنی.اتفاقی افتاده؟چی شده؟سرمو خاروندم.ماشین رو زدم کنار و گفتم راستش سمیرا امروز رفت شهرستان،امشب خونه تنهام.اون موردی که بود اونسری بهم میشنهاد دادی….نزاشت حرفم تموم بشه.سریع گفت بهههه،نه بابا.میبینم جربزه پیدا کردی.داری مرد میشی ها.فقط خاک تو سرت.نمیشد یکی دو روز زودتر بگی.این طرف که من میگم باید از یکی دو روز قبل نوبت بگیری.اخه میدونی که خیلی کار درسته.سرش شلوغه.زنت کی برمیگرده؟گفتم قراره دوسه روزی بمونن،گفت پس حله.میزاریمش فردا شب.بزار باهاش تماس بگیرم فردا صبح بهت خبر میدم.گوشی رو که قطع کرد یه نفس بلند کشیدم.اگه کسی میفهمید چید،من مدیر بخشی از شرکت بودم.حالا اگه دختره جایی میگفت با من بوده برام خیلی بد تموم میشد.یه لحظه از خودم خجالت کشیدم.نگران نبودم که دارم به سمیرا خیانت میکنم نگران وجه و اعتبار اجتماعیم بودم.اگه سمیرا اینکارو میکرد بهش حق میدادم؟اگه اونم دوست داشت سکس عالی با یه مرد دیگرو تجربه کنه به اونم مثل خودم اجازه میدادم؟میخواستم زنگ بزنم سعید بهش بگم منصرف شدم ولی اگه زنگ میزد حتما کلی مسخرم میکرد.با سعید از زمان دانشگاه دوستیم.از همون دانشگاه همیشه کارش این بود خونه بچه هارو میگرفت یکی دوساعت و دختر میاورد.گاهی هم گروهی.همیشه هم منو برای اینکه پایش نبودم مسخره میکرد.جالبه اون زمان دنبال این جیزا نبودم الان که خانم داشتم میرفتم دنبال این برنامه ها.میتونستم بهش بگم‌سمیرا داره زودتر برمیگرده ولی خب خودمم بدم نمیومد یکی بیاد یه حالی بهم بده.انقدر سعید با اب و تاب راجب این دختره و سینه هاش و پوستشو و کوسشو کاربلدیش حرف زده بود که حتی همین الانشم دارم بهش فکر میکنم کیرم زیر شلوارم راست شده.گفتم گور باباش،یبار هزار بار نمیشه.تازه یچیزی هم یاد میگیرم.ماشین رو استارت کردم به طرف خونه.در رو که باز کردم وارد خونه شدم وحشت زده خشکم زد،نفسم بالا نمیومد.توی تاریکی روشنی خونه دیدم سمیرا با یه تاپ نیم تنه دکلته قرمز و یه دامن خیلی کوتاه که روی باسنشم به زور میرسید جلوم وایستاده بود. با لبهای سرخ و خط چشم کشیده ی مشکی و موهاش که خیلی خوش فرم دورش ریخته بود.لبخندی زد و با قر گفت سلام عشقم.اب دهنم رو قورت دادم گفتم تو چرا برگشتی؟گفت راستش دیدم نمیتونم بدون تو شبو بگذرونم و اروم انگشتشو کشید روی التم. اخمی کردم دستشو پس زدم گفتم اینکارا چیه.خجالت بکش. بعدشم نمیتونستی یه زنگ بزنی خبر بدی.اصلا خوشم نیومد. و سریع رفتم تو اتاق خواب.درو که بستم پاهام شل شد نشستم رو زمین.وای خدا،اگه من همراه اون دختره میومدم خونه چی،اگه سمیرا منو میدید و به خانوادش میگفت.اگه به پدر و مادرم میگفت.واااای،چه شانسی اوردم…یهو در اتاق باز شد و منم تکیه زده به در،نتونست کامل درو باز کنه.با عصبانیت داد زدم مگه نمیبینی دارم‌لباس عوض میکنم و سریع دکمه هام رو شروع کردم به باز کردن که فکر‌کنه دارم لباسمو عوض میکنم. اونم اروم خزید تو اتاق دستشو کشید روی بدنم و گفت خب اتفاقا منم برا همین اومدم.گفتم بیام کمکت و لبشو گذاشت روی سینم و شروع کرد به مک زدن.تعجب کرده بودم.سمیرا از اینکار‌نمیکرد.چی شده بود.یعنی سعید بهش چیزی گفته ولی نه.سعید همچین ادمی نیست.اصلا شماره سمیرا رو نداشت.سمیرا از سعید متنفر بود و خوشش نمیومد باهاش بگردم.تازه هنوز یک ساعت نشده به سعید گفتم.سمیرا میخواست با پروازهم بیا به این سرعت نمیرسید.گیج شدم.چیشده که سمیرا به این سرعت برگشته.نکنه چندوقت پیش که داشتم توی گوشیم فیلمهای پورن نگا میکردم و یهو سر رسید چیزی فهمیده خواسته تغییری بده. همینطور که زبونشو میکشید روی گردنم اروم لباسمو دراورد…پیراهنمو در آورد.دستش رفت سمت دکمه شلوارم دیگه به هیچی فکر نکردم.اصلا مگه مهم بود.الان اون شده بود همون سمیرایی که میخواستم.نیم تنه تنگش جسبیده بود به سینه هاش و سینه هاش و شکاف سینش زده بود بیرون.برآمدگی نوک سینش از زیر لباس دیوونم میکرد.از روی لباس نوک سینشو گاز گرفتم اروم یه داد کوچولوی ساختگی زد و گفت نکن دردم اومد.حالا که اینطور شد وقت تلافیه و سریع شلوار و شورتمو کشید پایین. توی چشمام نگاه کرد.چقدر امشب از چشمهاش میترسیدم.چشمهاش جور عجیبی بودن.مثل چشمهای سمیرای همیشگی نبودن.یهو گفتم نکنه چون فهمیده میخواستم دختر بیارم‌ میخواد تلافی کنه و مثل این خبرها چیزمو راست کنه ببره با وحشت دور و برمو نگاه انداختم چاقویی چیزی نباشه دم دستش که یهو سر کیرمو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به خوردن.روی زانوهاش نشسته بود و زبونشو سر میداد روی کیرم.سمیرا هیچوقت اینکارو نمیکرد.همیشه از ساک زدن متنفر بود.دستشو کشید روی تخمهام.حس کردم پایان سلولهام دارن میلرزن.چه لذتی داشت.مثل فیلما و البته براساس میل و غریزی سرشو گرفتمو جلو عقب کردم اونم کیرمو با لباش گرفته بود و مست همراهیم‌میکرد.یهو سرشو از بین دستام کشید بیرون و گفت.هی بسه،آبتو نگه دار واسه کس داغم.خیس و تنگ آماده واسه کیر کلفتته،اوم جووون،عاشق کیرتم.و نیم تنشو در اورد و سینه هاش اومدن بیرون. انداختمش رو تخت و خودمم انداختم روش شروع کردن به مک زدن و خوردن سینش و در همین حال شورتشم در آوردم.انگشتمو کشیدم لای کوسش. داغ و خیس بود اروم با کوسش بازی کردم و اونم میگفت جوون.نکن.داری دیوونم میکنی.اوووف.کوسم کیرتو میخواد…لبمو از روی سینه هاش برداشتم و کیرمو گذاشتم لب کوسش یهو فشار دادم و دادش رفت هوا و مست شروع کرد به خندیدن.گفت بکن این کوسو از راه دور اوردم فقط برای خودت.مگه همینو نمیخواستی. از حالا من هرشب پیشتم همینشکلی کوسمو جر بده.میخواااامت….خواستم بلند شم برم‌کاندوم بیارم،اخه هنوز قصد بچه دار شدن نداشتیم.گفت نه نمیخواد،نرو.بیا بکنش،ابتو بریز تو کوسم…اینو گفت داغ کردم،کیرمو تند تند توی کوسش حرکت میدادم و جلو عقب میکردم.پاهاشو گذاشتم رو دوشم و کیرمو تا ته جا کردم تو کوسش.دیگه نمیتونستم تحمل کنم و آبمو خالی کردم توش. اووووف.چه لذتی داشت.بی حال افتادم کنارش و نفس نفس میزدم از‌گوشه چشم دیدم بلند شد از در بره بیرون.اروم زیر لب گفتم برگشتنی همرات برا منم اب بیار.لبخندی زد و رفت بیرون.نمیدونم شنید یانه.یهو گوشیم زنگ خورد نمیدونستم کجا گذاشتمش.گیج و منگ‌بودم.صداش از روی زمین‌میومد. از توی جیب شلوارم که افتاده بود زمین گوشیمو دراوردم‌گذاشتم رو‌گوشم‌که صدای سمیرا اومد.-الو سلام عزیزم.خوبیخندم گرفت.گفتم اره،عالی.با حالی که دادی مگه میشه بد باشم.-ریز خنده ای زد و با تعجب گفت واا،انگار‌خیلی خوشحالی‌که نیستما.تو نبودم داری چیکار میکنی گفتم نبودنت،منظورت چیه.توکه برگشتی؟گفت وااا.چی میگی.من الان پارکم با دوستام.اومدیم قدم بزنیم.خشکم زد،گوشی به دست دویدم توی سالن هرجارو نکاه کردم سمیرا نبود.دادکشیدم سمیرا اصلا شوخی بامزه ای نیست.داری عصبانیم میکنی.این مسخره بازی ها چیه. با تعجب و نگرانی گفت متوجه نمیشم چی میگی.کدوم شوخی.چی شده؟گفتم اگه پارک شهرستانی همین الان فیلم بگیر زنده برام بفرست.سریع برام فیلم فرستادتوی پارک بود.با دوستاش.از فضای پارک سمت خونه پدرش فیلم گرفت وتوی فیلم گفت بیا.این منم.میشه بگی چت شده.میخوای امشب پرواز بگیرم برگردم؟دیگه چیزی نمیشنوم،حرکت عرق سردی رو روی کمرم حس میکنم، چقدر خونه ساکت و تاریکه…..یاد حرفهای امشب تو تخت افتادم؛ ازالان هرشب میام پیشتنوشته کبوتر سیاه

Date: September 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *