سکس و تباهی (2)

0 views
0%

… قسمت قبلسلام عزیزان.. تا اینجای داستان که نصفه نیمه سکسو تجربه کرده بودم و خیانتی که بهم شده بود تحمل سربازی رو واسم سختتر کرده بود .خلاصه زندگیم همش شده بود یاس و نا امیدیبخش سومروال زندگی به سختی پیش میرفت و منم به آخرای سربازیم نزدیک میشدم 14 ماه خدمت بودم اومده بودم مرخصی فروردین 89 بود رفته بودم خرید میخواستم شلوار جین بخرم تو نازی اباد مشغول دیدن ویترین بوتیک ها بودم که یه خانم نظرمو به خودش جلب کرد . تنها بود . پیش خودم گفتم چرا اومده تو راسته مردونه فروشی ها . دوباره پیش خودم گفتم لابد میخواد واسه شوهرش یه چیزی بخره. بهش میخورد شوهر داشته باشه .همینجوری که داشتم پیاده رو هارو متر میکردم یاد مریم افتادم اخه اونجا با هم زیاد خاطره داشتیم یاد خیانتش که می افتادم ازش بیزار مشدم. دیگه تقریبا رابطم باهاش قطع شده بود نمیدوست من قضیه خیانتشو فهمیدم. یه اهی کشیدمو فکرشو از سرم بیرون کردم. شلوارمو انتخاب کردم و خریدم از مغازه که اومدم بیرون دو باره همون زنو دیدم. انگار داشت تعقیبم میکرد. واسه این که اطمینان پیدا کنم یه ذره الکی پیاده روی کردم. حدسم درست بود تو نخ من بود . دیگه داشت آمار میداد نگاه و لبخند حواله هم دیگه میکردیم. شمارمو نوشتم تو یه تیکه کاغذ رفتم سمتش هیچی نگفتم خیره شدم تو چشماش نتونست تحمل بیاره و خندید .(حالا که فکرشو میکنم به قیافه من خندید. اخه سرباز و کچل بودم) دستمو دراز کردم بهش شماره بدم کیفشو باز کرد . انداختم تو کیفش. و رفتم خونه . یه ساعت بعد تک زنگ زد تا بهش زنگ بزنم منم چون شماره نا اشنا بود زنگ نزدم. اس ام اس داد منم که الان بهم شماره دادی .بهش زنگ زدم اسمش الهام بود سی ساله و بیوه . میگفت مردم پارسال تو تصادف مرده .خونشون تقریبا نزدیک ما بود ده دقیقه پیاده راه بود. باهاش دوست شدم. تابلو بود از من بزرگتره تو خیابون باهاش نمیپریدم .به سکس فکر میکردم همش تو این فکر بودم بکنمش. زیاد هم طول نکشید .این طور که معلوم بود خودشم میخواست ظرف سه روز بحثمون به سکس کشید .میگفت یه ساله سکس نداشتم خیلی هوس کردم. منم کلی واسش خالی بندی کردم که خیلی هات هستم .کمرم قوی و خلاصه راضیت میکنم. تو یه خونه یه طبقه از این قدیمی ساخت ها زندگی میکرد با هم اونجا قرار گذاشتیم .بهش اعتماد کرده بودم و ترسی نداشتم .تو روز اخر مرخصیم بودم که به خودم حسابی رسیدم ساعت 4 بعد از ظهر رفتم محلشون. زنگ زدم باهاش هماهنگ کردم پلاک خونرو بهم داد .ته کوچه بود .کوچه رو که داشتم میرفتم یه حسی بهم میگفت که نرم .آخرش که چی .داری به خودت خیانت میکنی داری به آیندت خیانت میکنی .قدم هام سست شد مردد بودم ولی شهوتم پیروز شد و اون بود که به عضله های پاهام فرمان حرکت میداد نه مغزم .یاد خیانت مریم افتادم و یه جورایی واسه تلافی هم که شده وجدانمو راضی کردم . رسیدم جلو در یه نگاه کلی به کوچه انداختم .پرنده هم پر نمیزد زنگ رو زدم درو باز کرد سریع رفتم تو و در رو پشت سرم بستم. حیاط خونه جنوبی بود .یه در کوچیک آهنی از تو کوچه میخورد .وارد یه راهرو نسبتا تنگ میشدی سمت چپت تو تا در بود اولی اتاق خواب بود و دومی پذیرایی یه در چوبی بزرگ خواب و پذیرایی رو از هم جدا میکرد انتهای راهرو حیاط بود که از پذیرایی به حیاط در شیشه ای بزرگی داشت و اشپزخونه و حمام زیرزمین بود و دستشویی هم گوشه حیاط. همه اینارو بعد از اینکه یه چایی الهام برام اورده بود و از سر کنجکاوی فهمیدم و خواستم اطمینان از تنها بودنمون پیدا کنم. نسبتا خونش ترو تمیز بود .گفتم تنها زندگی میکنی گفت اره ولی بیشتر مواقع خواهرم میاد پیشم. ازش پرسیدم خرجتو از کجا در میاری گفت از پولی که دیه مردم بود یه مقدارش رسید به من .گذاشتم بانک سودشو میگیرم و تو خونه خیاطی هم میکنم .یه لحظه بهش حس ترحم کردم دلم براش سوخت میخواستم بزنم بیرون که گفتم اگه برم که به این بیچاره خیلی بر میخوره پشیمون شدم و منتظر اینکه ببینم چی در انتظارمه. من روم نمیشد شروع کنم و دنبال یه بهونه بودم که مشغولش بشم. خیلی سخت بود هیچ احساسی بهش نداشتم دست و دلم به کار نمیرفت اونم متوجه شد و خواست خودش کاری کنه.بهم گفت پشت تلفن شیر تری ها چت شده من که یه مقدار بهم بر خورده بود رفتم خودمو چسبیدم بهش دستمو رو گونه هاش میکشیدم و اروم صورتمو بردم سمت صورتش . یه آن لب هامون به هم گره خورد .لب بالای من تو دهن اون بود و لب پایین اون تو دهن من و مدام جای لب ها مونو جابجا میکردیم تا اینکه زبونمو در گیر ماجرا کردم و تو دهنش میچرخوندم یه دفعه دیدم تخم چشماش رفت بالا و چشماش سفید شد ترسیدم ازش فاصله گرفتم با اخم بهم گفت چی شد بدت اومد؟ فهمیدم قضیه چشماش عادیه و گفتم هیچی پدر دارم نگات میکنم راستی این چه لباسیه که پوشیدی لااقل یه چیز سکسی میپوشیدی تا حال کنم (یه دامن بلند پاش بود با یه تیشرت گشاد که زیر دامن شلوار نپوشیده بود ) یه نیش خند شیطانی زد و گفت تازه اولشه به اونجاشم میرسیم .رفت یه تشک اورد پهن کرد دو تا بالش هم پرت کرد رو تشک من بالشهارو مرتب کردم و دراز کشیدم اونم پهلوم دراز کشید و دوباره لبامون گره خورد ولی اینبار شدید تر چون دستامو محکم دور بدنش حلقه زده بودم و فشارش میدادم به خودمدستمو بردم زیر تیشرتش و از گردن تا بالای باسنشو ماساژ میدادم و گاهی بند سوتینشو میکشیدم و ول میکردم که شق صدا میداد. داشتم لذت میبردم اونم وحشیانه ازم لب میگرفت منم فقط ماساژش میدادم یه هو ازم جدا شد و مستقیم رفت سمت کیرم کمربندمو باز کرد و شلوار و شرتمو با هم کشید پایین و کاملا از پام در اورد. کیرمو که داشت منفجر میشد رو گرفت تو دستش گفت قربونت برم عجب کیری داری جونم و همینجوری که از کیرم تعریف میکرد تا نصفه کرد تو دهنش .خیلی حرفه ای تر از مریم ساک میزد . تازه فهمیده بودیم ساک زدن یعنی چی . متوجه شدم ای وای ابم نزدیکه دارم به انزال میرسم . سریع بلند شدم و نذاشتم ادامه بده . لباساشو در آوردم عجب بدن ترو تمیزی داشت تازه به درشتی سینه هاش پی برده بودم . سوتینو باز کردم و مشغول خوردن سینه هاش شدم و دستمم بردم سمت کسش و میمالیدم . کم کم دستمو بردم تو شرتش . دستم خیس شده بود یه لحظه چندشم شد . همینطور که داشتم میمالیدم دستشو گذاشت رو دستم و فشار داد .گفت انگشتتو بکن تو منم فشار دادم یه بند انگشتم به راحتی رفت تو . بیشتر فشار دادم . آه کشید و لذتو میشد تو صورتش دید . لزج بود . هر چی بیشتر با انگشتم عقب جلو میکردم خیس تر میشد . بهم گفت کیرتو میخوام زود باش منم از خدا خواسته سریع اومدم بین پاهاش شرتشو در آوردم و پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم رو کسش و میمالیدم . کفری شده بود میگفت تو رو خدا بکن تو . یه تف انداختم سر کیرم گذاشتمش رو سوراخ و سرشو دادم تو . نمیخواستم به این زودی بکنم ولی اینقدر لذت داشت که با یه فشار همشو دادم تو . عجب حالی داشت تا حالا اینقدر لذت نبرده بودم . الهام که انگار راحت شده بود میگفت ارش بزن . بزن .بزن .وا نستا منم کشیدم بیرون دوباره کردم تو .یک دو سه چهارمی طاقت نیاوردم کشیدم بیرون با آخو اوخ ابمو ریختم رو شکم الهام . دیدم داره با تعجب بهم نگاه میکنه خشمو میتونستم تو صورتش ببینم . یه دفعه زد زیر خنده و بلند میخندید و میگفت خروس از تو دیر تر آبش میاد. من که کلی بهم بر خورده بود و خجالت هم میکشیدم خودمو شستم لباسامو پوشیدم .بهم نگاه که میکرد میخندید و من حس پوچی میکردم . دیگه فهمیده بود که ناراحت شدم گفت ایراد نداره دوای دردت پیش خودمه برنامه ریزی کن امشب پیشم باشی تا معنی سکسو بهت نشون بدم . منم با اینکه فردا باید پادگان میرفتم گفتم باشه امشب نشونت میدم خودتو اماده کن . گفت ساعت ده منتظرتم . منم رفتم خونه وسایلمو جمو جور کردم .رفتم داروخونه یه اسپری تاخیری خریدم . به مادرم گفتم شب میرم پیش رضا فردا از اون ور میرم پادگان. شامو خوردم و از خونه زدم بیرون . درست ساعت ده رفتم پیش الهام . درو که باز کرد گفت سلام آقا خروسه و منم بیشتر کفری میشدم و تو دلم میگفتم وحشیانه میخوام بگامت تا منو مسخره نکنی. دیدم رفت گوشه اتاق یه اجاق گاز کوچیک روشن کرد گفت بیا میخوام کمرتو سفت کنم خروس خان . رفتم پیشش دیدم بله داره بساط تریاک علم میکنه خواستم مانعش بشم پیش خودم گفتم یه باره ایراد نداره عوضش حسابی میکنمش. کمو بیش با تریاک آشنایی داشتم ولی مصرف نکرده بودم . خلاصه الهام خانوم یه بس چسبوند و مشغول پختنش شد . گفتم اینو از کجا گیر آوردی . گفت چیزی که زیاده از اینا . منم زیاد سوال پیچش نکردم . مشغول مصرف تریاک شدم . من زیاد بلد نبودم الهام بهم گفت چیکار کنم . خودش برام سیخو سرخ میکرد و میداد دم سنجاق. بهم میگفت دود رو سریع نده بیرون سعی کن قورتش بدی . منم هر کاری میگفت میکردم . نذاشت همشو بکشم . گفت حالت بد میشه . همین کافیه . من که نعشه شده بودم رفتم دستشویی و نصف اسپری رو خالی کردم زیر کیرم اومدم کنار الهام و یه خورده مشغول صحبت شدیم و شروع کردیم به ور رفتن با هم یه بیست دقیقه ای که گذشت و الهام میخواست کیرمو بخوره رفتم شستمش تا مزه اسپری از رو کیرم بره . اومدم پیشش دراز کشیدمو زانو زد کنارم و مشغول خوردن شد . هیچ حسی نداشتم به خاطر اسپری بود . با هزار زحمت راست شده بود و حس میکردم سایز کیرم بزرگتر شده .الهام دیگه نذاشت بلند شم . خودش اومد و نشست رو کیرم و بالا پایین میشد. خیلی پوزیشن عوض کردیم . اونقدر کمر میزدم که خسته میشدم و استراحت میکردم . بدنم خیس عرق میشد . تازه کیرم راه افتاده بود هر چی بیشتر میکردم الهام بیشتر حشری میشد و بیشتر میخواست .کسش ازون حالت تنگی درومده بود و یه مقدار گشاد تر شده بود . حدود یک ساعت و نیم از سکسمون میگذشت یعنی از موقعی که شروع به کردن کرده بودم . ولی استراحتم میکردم . من رو الهام بودم و داشتم کمر میزدم دیدم خودشو خیلی سفت کرده . تشکو چنگ میزنه منم تند تر میکردم کمرشو گرفت بالا و چنتا تکون خورد گفت بسه درش بیار گفتم نمیشه خانوم مرغه . بیشتر میکردم دوباره داشت لذت میبرد و منم با حرص میکردم .همونجور که داشتم کمر میزدم با دستش هلم داد و کیرم اومد بیرون همزمان با بیرون اومدن کیرم ابش پاشید تو صورتم . اولش فکر کردم شاشید ولی دیدم انزال شده بدنش مثل بید میلرزید . از لرزش که افتاد دوباره حمله کردم تا اخر کردم توش با هر زحمتی بود آبم اومد رفتم رو سینش نشستم و آبمو خالی کردم رو صورتش و کیرمو میکردم تو دهنش . افتادم کنارش . انگار بیهوش بودم یه یه ربعی گذشت نذاشتم خوابم ببره .بلند شدم دیدم تشک خیس شده . انتهای کیرم و رو خایه هامو دیدم که ترشح واژنی الهام که سفید و چندش اور خشک شده و چسبیده بهشون. رفتم خودمو شستم اومد بالا سر الهام که بی حال افتاده بود گفت پسر تو معرکه ای . گفتم سر شب که میگفتی خروس خان .گفت درست میگفتم الانم میگم فکر کردی اگه این تریاک نبود میتونستی اینقدر بکنی . من چیزی نگفتمو تو دلم گفتم نو کرتم تریاک جون.نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت دو صبحه .گفتم یه دو ساعت میخوابم بعد پا میشم میرم پادگان . الهام یه پوز خندی زدو گفت باشه. خوابیدم و گوشیمو گذاشتم رو ساعت . فردا ساعت یک بعد از ظهر الهام به زور از خواب بیدارم کرد گفت نمیخوای بری پادگان . یه مکث کردم و اتفاقات دیشبو یادم اومد. فهمیدم چه خبره . گفتم وای بدبخت شدم . غیبت خوردم . چرا گوشیم زنگ نخورده ؟ الهام فقط بهم میخندید . یه لقمه نون خوردم رفتم پادگان. دو روز اضاف خوردم ولی به لذتی که برده بودم می ارزید.دیگه همه فکرم شده بود سکس .الهام. تریاک .اوایل وسط هفته مرخصی تو شهری میگرفتم یعنی چهار بعد از ظهر از پادگان میزدم بیرون ساعت شیش صبح هم پادگان بودم .اخر هفته ها هم که پنج شنبه جمعه میومدم خونه.تقریبا محال بود از پادگان بیام خونه و نرم پیش الهام . هفته ای دو بار رو شاخش بود . میومدم تریاک میکشیدم . حسابی میکردم اگه وسط هفته بود دیگه نمیخوابیدم بعد از سکس میرفتم پادگان و اونجا گریز میزدم و یه گوشه پیدا میکردم میخوابیدم . پایه بالا بودم کسی خایه نداشت بهم حرف بزنه (منظورم کسی از سرباز ها) .یه ماه همینجوری پیش رفت از هفته ای دو بار تجاوز نکرد . دیدم الهام ناراحته و میگه کمه بیشتر میخوام . سه روز یه بار من دیوونه میشم . نا گفته نمونه روزایی هم که پریود بود میگفت بیا .حالا سکس نباشه خودتو میخوام ببینم .اگه هم میرفتم یه جوردیگه بهم حال میداد .منم برنامه رو کردم هفته ای سه بار . دو ماه از اولین سکسم با الهام میگذشت میخواستم مرخصی بگیرم که به خاطر دعوا جور نشد و بازداشت شدم . سه روز اضافه خدمت سه روز بازداشت . یه هفته ممنوع الخروج . فانسخه و کمربندمو گرفتند با دمپایی روونه بازداشتگاه شدم شب که شد به جای اینکه تو بغل الهام باشم با پنج تا سرباز تو بازداشتگاه بودم . بدتر از همه اون سربازی که باهاش دعوا کرده بودم هم اونجا بود.کم کم دیدم حالم داره بد میشه . اشک چشمم همینجوری میاد . آب دماغم راه افتاده یه کم دیگه که گذشت دست و پامم درد گرفت نمیدونستم چرا اینجوری شدم ولی میدونستم باید تریاک بکشم .حسی که امونم رو بریده بود بعد ها فهمیدم بهش میگن خماری.من معتاد شده بودم ولی خبر نداشتم . سعی کردم خودمو جمو جور کنم تا جلو اون سربازا آبروم نره . اون شب چشم رو هم نذاشتم فردای اون روز یه تعهد ازمون گرفتن و دو روز دیگرو بخشیدن در عوض بیگاریی ازمون کشیدن که آموزشی رو یاد کردم . ولی ممنوع الخروجی سر جاش بود . دیگه داشتم دیوونه میشدم رفتم پیش فرمانده گفتم پدر بزرگم فوت کرده باید برم اگه اجازه نمیداد حتما گریه زاری میکردم . هفت روز از سهمیه مرخصیمو الکی فدا کردم زدم بیرون . اولین کاری که کردم زنگ زدم الهام . پدر سگ گفت پریودم . با اینکه میدونستم ده روز دیگه قاعدگیش شروع میشه اما نمیدونستم چرا از سکس امتنا میکنه گفتم کی سکس خواست من دارم دیوونه میشم تریاک میخوام. اون موقع نه ولی الان میتونم حدس بزنم که این حرفم خیلی خوشحالش کرده بود. گفت ندارم ولی پول بده برات بگیرم . من که تا اون موقع هیچ پولی بابت تریاک نداده بودم قبول کردم .رفتم پیشش پنجاه هزار تومن ازم گرفت و دوازده گرم خرید . بعدا فهمیدم چهار برابر ازم پول گرفته . اون روز تریاکو مصرف کردم حدود دو گرم . زیاده روی کردم ولی عجب حال توپی داشتم اون موقع برج هم میتونستم بسازم . دیگه به سکس با الهام زیاد توجه نمیکردم اولویت اولم شده بود تریاک . الهام هم همینو میخواست . هر وقت هم خودش سکس میخواست ازم میگرفت . خودش آمادم میکرد و تو سکس خودش فاعل بود ….سربازی تموم شد با تموم فراز و نشیب هاش . با تموم خاطراط خوب و بدش ولی یه زندگی واسه خودم درست کرده بودم که تو چهار ماه جوری ریده بودم بهش که تا چهار سال نمیشد پاکش کنی. با پدرم میومدم مغازه مون تا دیگه شروع کنم به کاسبی ولی من معتاد شده بودم اما قبول نمیکردم که معتادم . سعی میکردم هیچ وقت خمار نمونم تا تو خونه تابلو شم . هرچی پول میگرفتم میدادم به الهام تا واسم مواد بگیره . از فامیل ها میشنیدم که میگن کی میخواید واسه آرش خانم بگیرید؟ دیگه وقتشه .اما من شدیدا مخالفت میکردم . مصرفم بالا رفته بود دیگه خوب نعشه نمیشدم یه شب که رفته بودم پیش الهام تا بکشم دیدم تریاک نیاورد یه چیز جدید اورده بود گفت بیا این گیراییش خیلی بیشتره دو تا دود که بگیری انگار سه گرم تریاک کشیدی . منم گرفتم .تقریبا سفید بود بهش میگفتند کراک .با گذشت روز ها مصرف کراک هم بیشتر شد . دیگه خرج موادمو نمیتونستم به الهام بدم . خیلی ازم پول گرفته بود . وقتی فهمیدم بیش از حد میگرفته و دلیلشو پرسیدم با پر رویی پایان گفت فکر کردی بیای بکشی و بکنی بری مجانی در میاد .تو منجلاب بودم . تحمل خماری رو نداشتم. ترس از اینکه خونوادم بفهمند تو وجودم بود .یه روز که مواد بهم نرسیده بود و کم کم داشت نشون میداد که احتیاج دارم رفتم پیش الهام که گفت مواد ندارم ولی یه چیز بهتر دارم .من به خاطر ترس از خماری اگه ان خشک هم میداد میکشیدم .دیدم یه پودر سفید رو ریخت تو قاشق و زیرشو حرارت داد ذوب که شد با سرنگ جمش کرد گفت دستتو بیار جلو بر خلاف میلم این کارو کردم پیدا کردن رگ زیاد طول نکشید چند ثانیه بعد از اینکه که سوزن سرنگو کشید بیرون رفتم فضا….پایام بخش سومبا عرض پوزش خدمت همه دوستان گلم به خاطر اینکه داستانو تموم نکردم . به دلیل طولانی شدن و مورد پسند قرار نگرفتن شما این کارو کردم ولی پایان تلاشمو میکنم تو بخش چهارم تمومش کنم با این حال خیلی از داستانو قیچی کردم.باز هم تشکر میکنم از شاهین سیلور فاک عزیزم و آقا محسن درک میرزای گل .چون با وجود این دو عزیز و تشویق هاشون من دست به قلم شدم.راستی امتیاز یادتون نره . به قول پژمان عزیز امتیاز شما خدا قوتی برای ماهاست.شاد باشید نوشته آرش . sex and love

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *