سکس و کابوس مرگ

0 views
0%

سلام دوستان عزیز این داستان واقعی هستش و سر گذشت تلخ منه که همش با یه سکس ساده شروع شد من بابک هستم 26 سالمه ساکن اصفهانم و بزرگ شده تهران ماجرا بر میگرده به 6 ماه پیش که یکی از دوستام به اسم سیاووش منو واسه جشن نامزدیش به تهران دعوت کرد خیلی خوشحال شدم هم واسه اون هم واسه خودم که بعد چند ماه میرم تهران و دوستامو میبینم سریع زنگ زدم به امیر(روحش شاد) امیر بهترین دوستم بود از بچگی با هم بودیم اما از وقتی اومدیم اصفهان به خاطر دوری همو کم میدیدیم به امیر گفتم که واسه نامزدی سیاووش میام تهران و اونم خوشحال شد آخه چند ماهی بود که همو ندیده بودیم قرار شد برم تهران و با امیر بریم یه عشق و حال اساسی بکنیم اون روز سه شنبه بود و نامزدی پنج شنبه هفته بعد کارامو مرتب کردم و روز موعود با هواپیما رفتم تهران تو فرودگاه امیر منتظرم بود خیلی خوشحال شدم همو بغل کردیم و بعد کلی رو بوسی و حال احوال رفتیم خونه امیر ‘ امیرم که مجردی زندگی میکردو راحت بودیم با امیر قرار شد که شب بریم نامزدی و امیر بهم گفت که پایه حال و حول هستی منم گفتم چرا که نه اونم گفت که یه جنده لاشی باحال سراغ داره که باهاش آشناست و واسه فردا جورش میکنه منم کیف کردم آخه چند وقتی بود که سکس نداشتم خلاصه شب شد و ما رفتیم مراسم و بعدش اومدیم خونه امیر که انقدر مست بودم که سریع خوابم برد فردا بیدار شدم دیدم ساعت 11 و امیر نیستش بعد یه نیم ساعت امیر با بساط نهار اومد و گفت جنده لاشی هم ساعت 7 میاد و قرار تا فردا صبح با ما باشه نهار خوردیم و یه خورده حرف زدیم که کم ساعت7 شد و صدای زنگ در به صدا در اومد امیر پا شد درو باز کرد وای چی میدیدمیه فرشته آسمونی (نه از ایناش که سقوط میکنن) اومد تو و سلام کرد وای که چه صدای نازی داشت یه دختر قد بلند با یه باسن گرد و سینه های کوچیک و لبای خوشکل خوردنی که اگه لباش الان تو سومالی بود قحطی تموم میشد اومد تو و دست داد یه نیم ساعتی نشستیم گفت که اسمش کتایون و 26 سالشه اسمش بهش میومد خدایی بعد قرار شد که اول من بکنم بعد بردمش اتاق خواب من که سیخ کرده بودم اونم تا چشش افتاد خندش گرفت رو تخت نشست و شلوار و شرتمو در آورد و شروع کرد نوک کیرمو لیس بزنه وای که لحظه ای که زبونش به کیرم رسید از حرارتش داشتم آتیش میگرفتم با نک زبونش با سوراخ کیرم بازی میکرد هر از چند گاهی هم پایان کیرمو میکرد تو دهنش که انگار کیرم میخواست از جا کنده بشه جوری خایه هامو چنگ میزد که داشتن میترکیدن دیگه داشتم جان به جان آفرین تسلیم میکردم که بلندش کردم و لب هامو محکم گذاشتم رو لبهاش وای چه مزه ای میداد تا حالا دیدی چه حالی میده وقتی اولین گازو به یه مرغ کنتاکی یا یه پیتزا یا کباب میزنی یا اولین کامی که از سیگار میگیری? لباش صد برابر با حال تر از همه اینا بود زبونش که تو دهنم بود انگار یه چشمه آب بهشتی تو دهنم جاری بود لبامون توی هم قفل بود دکمه های مانتوشو باز کردم و درش آوردم یه تیشرت پوما مشکی با حال تنش بود اونم در آوردم سوتین نبسته بود که سینه های نازش افتاد بیرون دو تا توپ سایز 70 با نوک صورتی شروع کردم مثل خرسی که به کندوی عسل میرسه سینه هاشو بخورم وای چه حالی میداد کم کم ناله های اونم بلند شد پا شدم و شلوار و شرتشو در آوردم کسشم مثل پایان بدنش با حال بود یه کس کوچیک بدون مو با یه چوچول ریزه میزه ناز انگشت وسطیمو کردم توش وای چقدر گرمو خیس بود انگار انگشتم از بدنم جدا شده بود اومدم بالا و دوباره سینه هاشو خوردم و با انگشت کسشو تحریک میکردم دیگه طاقت نداشتم پا شدم و لباس جنگو که همون کاندوم باشه به تن کیرم پوشوندم و با سوراخ کسش تنظیم کردمو دادم تو با این که جنده لاشی بود کس تنگی داشت کیرم مثل شمشیری که در غلاف میره و مثل موشک شهاب آسمان کسشو در نوردید و تا دسته رفت تو وای انگار که کیرم رفته باشو تو سنای بخار چه حالی میداد تا کیرم رفت تو یه آهی کشید که از لذت داشتم قحط حیات میشدم شروع کردم به تلنبه زدن جوری کمرمو چنگ میزد که داشتم نصف میشدم برشگردوندم و باز گذاشتم تو کسش اما از پشت چیزی که خود نمایی میکرد کونش بود شصتمو کردم اون تو و کیرمو از کسش در آوردم و کاندومو کشیدم بیرون و سر کیرمو کردم تو کونش که زیادم تنگ نبود اما واقعا حال میداد وقتی کیرم تا دسته میرفت تو کونش مثل ژله میلرزید دیگه داشت ابم میومد که بهش گفتم و اون گفت میخورم و نشست و دوباره پایان کیرمو کرد تو دهنش که آبم اومد و اون تا قطره آخرشو خورد من که بیحال شدم رفتم زیر دوش و اون شب تا صبح با امیر یه بار دیگه کردیمش اون فردا ظهر بیدار شد و رفت و من هم شب با امیر خدافظی کردم و رفتم اصفهان به امیر زنگ زدم و بازم ازش تشکر کردم اما بعد یه ماه امیر دیگه جواب تلفنامو نمیداد از هرکدوم از بچه ها هم که میپرسیدم ازش خبر نداشتن تا اینکه یه روز سیاووش بهم زنگ زد و گفت امیر خودکشی کرده یه هو هنگ کردم باورم نمیشد رفتم تهران و فهمیدم که امیر رگ دستشو زدو پلیس از تو خونش یه آزمایش پیدا کرده بود که نشون میداد امیر ایدز داشته وای چشمام تار شد سرم گیج رفت یعنی از کتایون گرفته?یعنی منم? نفهمیدم چه جوری اومدم اصفهان دو سه روز بود که اصلا نتونسته بودم چیزی بخورم بعد از کلی کلنجار با خودم رفتم آزمایش دادم روزی که رفتم جوابو بگیرم دل تو دلم نبود وقتی اسممو خوندن با ترس رفتم جلو دکتر یه نگاهی بهم انداخت و گفت عزیزم ایدز پایان زندگی نیست امیدوار باش دنیا رو سرم خراب شد هیچیو نمیدیدم از اون روز 4 ماه گذشته و من با سرنوشتم کنار اومدم خیلی دلم میخوادخودمو مثل امیر راحت کنم اما جیگرشو ندارم اینم عاقبت هوس بازی مانوشته‌ بابک

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *