سکس پر اضطراب

0 views
0%

سلام من کیوان هستم. ایران زندگی‌ نمیکنم.چند روزی بیشتر نبود که از ایران اومده بودم. بچه‌ها برای اینکهتو کف نباشم. میخواستن ترتیبی بدن که من یه مقدار حال کنم.نمیدونم دقیقا روز چندم بود. که یکی‌ به موبایلم زنگ زد.می‌خواست باهم قرار بذاره.به رفیقم آرش گفتم، گفت من خبر ندارم.زنگا ادامه داشت تا اینکه ۲ روز بعد قرار گذاشتم. با آرش رفتیمسر قرار. یه دختر نه چندان زیبا اومد سر قرار و ما رو بردبه یه خونه. حقیقتش ترس برم داشته بود. چون اصلا صحبتنکرد و گفت دنبال من بیاین.تو خونه که رسیدیم. یه دختر دیگه بود. بدک نبود. ولی‌ ترساجازهٔ فکر کردن رو بهم نمیداد.بعد از کمی‌ صحبت فهمیدیم اینا اهل برنامه هستن و شماره منو ازرفیقه آرش، ایمان گرفتن. ایمان گفت من تازه اومدم اینجا ودنبال حال کردن هستم. اینها هم زنگ زدن به من.آرش به فارسی ازم پرسید اگه میکنی‌ اینا اوکی هستن. منم گفتم اگهمشکلی‌ درست نمی‌شه باشه.خلاصه آرش رفت مشروب و کاندم بخره. بعد از چند دقیقهآرش برگشت. و شروع کردیم به صحبت. از صحبتا فهمیدیم که اینا بهپول نیاز دارن و واسه همین میخوان بدن. واسه همین پول جا رو همازمون طلب کردن.اون یکی‌ که مارو آورد خونه اصلا باحال نبود، ولی‌ این یکی‌ دیگه بدکنبود. آرش هم می‌خواست بکنه. به من گفت تو اول بکن بعدش منمی‌کنم.ولی‌ من گفتم نه تو اول بکن بعدش من. خلاصه آرش تو اتاقموند و من با اون یکی‌ دیگه دختر اومدم بیرون. نمیدونم چقدر طولکشید آرش کارشو کردو‌‌ اومد بیرون. گفت یه چند دقیقی صبرکن بعدش برو داخل. حدود ۱۰ دقیقه صبر کردم. رفتم تو چونچراغها خامش بود اول چیزی ندیدم. چشم که عادت کرد.دیدمش روی تخت نشسته. گفتم اینجا خیلی‌ تاریک، یهچراغ کوچیک روشن کرد.نمیدونم چرا ولی‌ خیلی‌ عجله داشت.ولی‌ من سعی‌ می‌کردم عجله نکنم. آخه سکس با عجله اصلا حالنمید. یاد سکس‌های ایران میافتدم. سکس هایئ که با دوست دخترمحول هولکی داشتم. ولی‌ این خیلی‌ اصرار میکرد که سریع بریم سر اصلمطلب.یه حوله رو از بالای سینه هاش بسته بود. شروع کرد لباسای منو درآوردن. اصلا حس خوبی‌ نداشتم. یکی‌ میگفت بیخیال سکس شو.ولی‌ تن داده بودم به شهوتم. اون بود که به من دستور میداد نهمغزم.نمیدونم چطور لباسمو در آورد. حوله رو از تنش باز کردسینه‌های رو فرمی داشت. سایزشو نمیدونم چند بود. ( اصلا منهنوز که هنوزه سایز سینه‌های خانم رو نمیدونم چطور شماره بندیمی‌کنن خیلی‌ از دوستان با یه نگاه یه شمار رو میدن مثلا ۷۵ما که بلد نیستیم)می‌خواست لب بگیر که من نذاشتم آخه هیچ احساسی‌ نسبت بهشنداشتم جز ترس. ترسم میگفت سریعتر کارتو بکن و از این خونهبرو. بخاطر همین حس سریع رفتم سر اصل مطلب.اون خوابیدو پاهاشو باز کرد. کس نسبتا بزرگی‌ داشت. با وجودترس کیرم راست شده بود. کیرم رو گذاشتم جلوی کسشو فشاردادم داخل. اون سعی‌ داشت که با تن صداش منو تحریک کنه کهسریعتر ارضا بشم. البته این کار بیشتره جندها هست.وزنم رو روی دستم انداخته بودم و با دست دیگه یکی‌ ازسینه هاشو میمالیدم.۲-۳ دقیقه که داشتم می‌کردم بهم گفت چرا تموم نمیکنی‌؟ زود باش دیگه.ولی‌ چون استرس داشتم ارضا نمی‌شدم.بعد از چند دقیقه کردن حس کردم که داره آبم میاد، تو همینحین یکدفعه یه صدایی از تو حال اومد یه زنی‌ داشت با صدای بلنددعوا میکرد که من آبم اومدو سفت چسبیدم به دختر و دختربی‌چاره هم داشت منو حول میداد و میگفت بلند شو مامانمه.من اول چیزی نفهمیدم چون تو حال خودم نبودم. تا اینکه صدایدعوا نزدیک در اتاق ما شد. من بلند شدم. و همین لحظه بودکه داره اتاق باز شد. یه خانم حدود ۴۵ سال وارد اتاق شد منمبا کیری که یه کاندم پر از آب ازش آویزون بود ایستاده بودم ودخترش که لخت داشت از زمین بلند میشد.مادر یه نگاهی‌ به منو کیرمو کاندم پر از آب کرد رفت سمتدخترش، آرش هم تو همین حین اومد تو لباسمو نمیدونم چطوریپوشیدمو با آرش تا ۴تا خیابون اونورتر دویدیم.بعد که خیالمون راحت شد تازه فهمیدم هنوز کاندم پر از آب روسر کیرمه[email protected]

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *