سکس پسر غیرتمند با خاله

0 views
0%

سلام به همهقبل از شروع باید یه مطالبی خدمتتون عرض کنم.دوستای گلم من از وقتی که یادم میاد همیشه آرزوم بود که سکس رو تجربه کنم ولی تا 4 سال پیش نتونستم به این آرزوی بزرگ برسم.درسته که سایت یه سایت سکسیه و من خودمم میام و با عکسا و فیلما و داستانهاش حال میکنم و خودمو خالی میکنمولی دوستان خواهش میکنم ایرانی بودنتون یادتون نره.ما ایرونیا همیشه و همه جا بزرگترین افتخارمون داشتن غیرت و تعصب بوده و نسبت به خاک وطن و ناموسمون بی تفاوت نبودیم پس فرهنگ و تمدنمون رو باید حفظ کنیم و نذاریم فکرای شیطانیه غربیها و دشمنانمون وارد پوست و خون جوونامون بشه.همه آزادیم و بایدم آزاد باشیم ولی مطمئنم همه قبول دارن که حتی آزادی هم حد و مرز داره.هیچوقت نمیخواستم این خاطره رو واسه کسی بگم و میخواستم با خودم ببرم زیر خاک ولی میبینم جوونامون رو دارن به راه کج میکشونن پس باید بگم تا همه بفهمن که اون عده کارشون اشتباهه و امیدوارم بتونم حس واقعیمو با نوشتن توصیف کنم تا عبرتی بشه واسه همه.قسم میخورم که چیزی جز حقیقت ننویسم.رامین هستم 24 سالمه و جوونه بسیار هاتی هستم و همیشه با کوچکترین تلنگر حشری میشم.آرزوم داشتنه سکس با یه خانم بود ولی تا 4 سال پیش نتونستم تجربش کنم و ایکاش…من یه خاله دارم که 28 سالشه و سه بار ازدواج کرده و الان با شوهر سومش خدا رو شکر زندگی خوبی داره و صاحب دو تا پسره.اونموقع که هنوز ازدواج نکرده بود و من خیلی بچه بودم زود به زود میومد خونمون و شب میموند اونم تو اتاق من و چسبیده بهم.همیشه فکر میکردم دوست داشتنش مثل من فقط رابطه خاله و خواهرزاده س و حس دیگه ای نسبت بهم نداره و هرگز فکرشم نمیکردم که…وقتی کنار من میخوابید دست مینداخت دور کمرم و میگفت بیا قشنگ بهم بچسب.خالم از همون موقع کون گنده و اندام زیبایی داشت.خلاصه روزا و سالها همینطور گذشت تا ازدواج کرد و طلاق گرفت و دوباره رابطش با ما بیشتر شد و بخصوص رفتارش با من خیلی تغییر کرد؛بیشتر باهام شوخی میکرد و میچسبید به من و خب منه بدبخت هم که گفتم چقد زود حشری میشم با کاراش نظرم نسبت بهش تغییر کرد و منم همراهیش میکردم.وقتی که تنها میشدیم همدیگه رو بغل میکردیم و بدن همو نوازش میکردیم.ولی اون همیشه چشاشو میبست و ندیدم هیچوقت موقع حال کردن چشاشو باز کنه و بهم نگاه کنه.سینه هاشو میمالوندم و رو کسش دست میکشیدم.کم کم روم بیشتر باز شد و دیگه از رو لباس کاری نمیکردم و دست میبردم تو شرتش و کسشو میمالوندم و اونم حال میکرد با چشای بسته.منم کیرمو میچسبوندم به رونای پاش یا کونش و خلاصه از رو لباس بهش میچسبیدم.دیگه افکار شیطانی بدجور ذهنمو پر کرده بود و مجال نمیداد که به کاری که دارم میکنم فکر کنم.بعضی شبا میرفتم خونه پدربزرگم و اونجا میخوابیدمچون میخواستم خالمو بکنم و وقتی که میرفتم تو اتاقش پیشش میخوابیدم البته دور از هم تا مادر بزرگ شک نکنه و موقعی که مطمئن میشدم خوابن میرفتم پیشش و دراز میکشیدماون دیگه خودش همکاری نمیکرد و خودشو به خواب میزد ولی هرگز نتونست این نقشو به خوبی بازی کنه.من اول همه بدنشو از رو لباس میبوسیدم و بو میکشیدم بعد شلوار و شرتشو میکشیدم پایین و شتابزده کیرمو درمیاوردم و هرچقد سعی میکردم نمیتونستم سوراخ کسشو پیدا کنم.آخه واقعأ بچه بودم و هیچی از سکس نمیدونستم.خیلی میترسیدم البته نه از پدربزرگ یا مادربزرگ و نه از خالمنمیدونم از کی یا از چی ولی بدجور تنم میلرزید و تسلطی رو کارام نداشتم حتی خالمم صدای طپش قلبمو میشنید بخدا(اینو شش سال بعدش وقتی که کردمش بهم گفت)خلاصه توی یک سالی که بیوه بود من بیشتر از صد بار موقعیت واسم جور شد و میتونستم بکنمش ولی نتونستم کیرمو بکنم تو کسش و هر بار بعد از اینکه خسته میشدم میرفتم سر جام و با دست خودمو ارضا میکردمتا اینکه دوباره ازدواج کرد و نزدیک به یک سال و نیم رابطمون قطع شد به خاطر شوهرش.ولی پیش اونم دووم نیاورد و طلاق گرفت و دوباره روز از نو روزی از نو.من دیگه واسم عادت شده بود که بعضی شبا برم پیشش بخوابم و باهاش ور برم و آخر سر برم به یادش جق بزنم.تا 4 سال پیش.اون روز خالم تو خونه تنها بود و بقیه رفته بودن روستا واسه عیادت بیمار و شب هم نیومدن.بهم زنگ زد و گفت شب تنهاس و میترسه که تنها بخوابه و باید برم پیشش.منم دوباره اون فکرای کثیف اومد به ذهنم و مثل همه دفعات گذشته از قبل هزار جور نقشه کشیدم که اینبار حتما موفق بشم.رفتم و تا وقت خواب فیلم دیدیم و حرف زدیم و من کنارش نشسته بودم و دستم رو سینه هاش میومد و میرفت و بعد میومدم پایی رو کسش و کسش رو میمالوندم و اونم خیس خیس میشد.اینم بگم هرگز رومون نمیشد راجع به کارامون چیزی بگیم.وقت خواب شد و جاها رو پهن کرد.دقیق چسبیده به هم.دراز کشیدیم و من زود بهش چسبیدم.یه شلوار نازک و تنگ تنش بود با یه تاپ.منم شلوارک و رکابیه همیشگیم که ست هستن.چشاشو بست و بهم ندا داد که شروع کنم.منم تو دلم اطاعت گفتم و شروع کردم.واسه اولین بار لبامو گذاشتم رو لباش آخه هیچوقت ازش لب نگرفته بودم.لباش خیلی داغ بود و اونم با چشای بسته شروع کرد به لب گرفتن و مثل وحشیا لبامو میخورد.به سختی لبامو از لباش جدا کردم و رفتم پایینتر و از رو تاپ سینه هاشو میخوردم و آروم تاپشو درآوردم وای این اولین بار بود که بالا تنه شو لخت میدیدم و مثل قحطی زده ها سینه هاشو میخوردم و نوکشون رو با لبام میکشیدم.پتو روی پاهاش بودکنارش زدم و شلوارشم درآوردم شرت پاش نبود و کسش که صاف صاف بدون یه مو داشت خودنمایی میکرد خیس خیس شده بودشروع کردم از زانوهاش رو به بالا زبون میزدم و میخوردم و رسیدم به کسشوااااییی چه بوییییییاینو تو دلم گفتم و شتابزده شروع کردم به خوردن.نزدیک به سه دقیقه خوردمو خوردم.دیگه خسته شدم سرمو بلند کردم و لباسامو درآوردم.خیلی عجیب بود آب از کسش سرازیر شده بود و معلوم بود که بدجور حشری شده ولی اصلا چشاشو وا نکرد و حرکتی هم انجام نداد.من مثل همیشه صدای ضربان قلبم بلند شده بود و تموم تنم میلرزید ولی هرجور شده لباسامو درآوردم و دراز کشیدم کنارش.اون به پشت خوابیده بود و منم طرف راستش به پهلو دراز کشیدم و پای نزدیکش یعنی پای راستش رو بلند کردم و نگه داشتم.توی ذهنم سه چهار پوزیشن رو مرور کردم که اجرا کنم.خلاصه کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش و فشار دادم و تا ته رفت تو کسش.نه تنگ بود و نه اونجوری که شنیده بودم داغ.شروع کردم به تلمبه زدن.با سرعت و محکم اینکارو میکردم و میخواستم لذتمو بیشتر کنم چون اصلأ اونقد رویایی نبود و لذت نمیبردم.اون بی حرکت دراز کشیده بود و صورتش یه کم فرق کرده بود و معلوم بود که داره لذت میبره.خواستم ازش لب بگیرم ولی تا لبامو رو لباش حس کرد سرشو برگردوند اونطرف.میدونستم چندشش میاد چون لبام چند ثانیه پیش رو کسش بودقشنگ یادمه که بیست و پنج یا بیست و شش بار بیشتر تلمبه نزدم چون میخواستم توی هر پوزیشن سی بار تلمبه بزنم ولی خیلی زود حس کردم که آبم داره میاد و زود کیرمو کشیدم بیرون چون نه قرص خورده بود و نه کاندوم داشتم و میدونستم که نباید بریزم توش.درسته داشتم سکس میکردم و به اوج لذت رسیده بودم ولی از بس سکس سرد و بی روح و بدون لذتی بود که من اصلا از خود بیخود نشده بودم و تسلط داشتم رو کارام.همه آبمو ریختم رو کسش و سکسمون تموم شد.به محض تموم شدن دلم خواست همون لحظه زمین دهن وا کنه و منو قورت بده.آرزو میکردم سکته کنم از خدا خواستم منو بکشه.وای خدایا من چیکار کردم؟اون خالم بود.خدا خودش گفته خاله ی آدم هیچ فرقی با مامانش نداره.به خدا قسم از تموم کارایی که در طول اون چند سال کرده بودم مثل سگ پشیمون بودم.خدایا چقد شرمنده بودم واای. لباسای خالمو تنش کردم و اصلا حواسم نبود آبم رو کسش مونده و پاک نکردم.داشتم گریه زاری میکردم که یه حرکتی حس کردم.خالم بود پا شد رفت حموم و برگشت و من رفتم حموم وقتی برگشتم توی دلم فقط به خودم تف و لعنت میفرستادم و از زنده بودنم سیر بودم کاش میمردم.وقتی خواستم دراز بکشم خالم گفت توی گوشیش یه چیزایی نوشته واسم و ازش گرفتم و خوندم.نوشته بود از چند سال پیش عاشق من بوده و واسه همین نتونسته توی بغل مردای دیگه یعنی شوهراش تحمل کنه و طلاق گرفته.فقط بغل من رو میخواست و امشب به آرزوش رسید ولی ایکاش آرزو به دل میمرد و از کارش پشیمون شده و الان فقط آرزوی مرگ دارهآخرش نوشته بوداگه اجازه بدی میخوام دیگه به همدیگه نظر نداشته باشیم و مثل مادر و پسر به هم نگاه کنیم و اگر موافق نیستی یا دیگه نیا اینجا یا فرار میکنم چون من خدا رو رنجوندم و میخوام تا ابد فقط طلب بخشش کنم.گوشیشو بهش برگردوندم و پا شدم اومدم بیرون ساعت 3 نصفه شب بود.رفتم به طرف قبرستون شهرمون و یه تکه شیشه پیدا کردم و گریه زاری کنان داشتم از خدا طلب بخشش میکردم و اجازه میخواستم خودمو بکشم.وااااایی خداااااا من چه گوهی خوردم؟به قرآن باورم نمیشد و میخواستم خودمو بکشمولی یه لحظه نمیدونم دلم چی شد که انگار یکی باهام از درون قلبم حرف زد گفت توبه کن خدا بخشنده ستکه شیشه رو پرت کردم و گریه زاری کنان به طرف مسجد راه افتادم و اونجا تا صبح فقط گریه زاری کردم و با اشک از خدا خواستم منو ببخشه.برادرای گلم به خدا الان هم گریه زاری م گرفته و دوس دارم بمیرم آخه اون چه کاری بود؟دوستای عزیز راستش تا چند ماه نرفتم خونه مادر بزرگم و وقتی احساسم بهتر شد و خودمو بخشیدم رفتم و باهاش دست هم دادم ولی دیگه اونجوری نگاش نمیکردم.شما رو قسم بخدا واسم دعا کنین تا خدا ببخشدم.از اونموقع نیازای جنسیمو فقط با دست خودم برطرف میکنم.هم سایت سکسی میام و هم فیلم سکسی نگا میکنم.ولی دیگه آرزوی سکس با کسی که جای مادرمه رو ندارم.وای خدایا الانم که فکرشو میکنم تنم میلرزه.خالم بعد چند ماه ازدواج کرد و الان با شوهرش خوشبخته و دو تا پسر خوشگل داره.از همتون معذرت میخوام چون خیلی طولانی بود و سوژه ش هم بد بود.نوشته رامین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *