سکس کنار مقبره

0 views
0%

من 25سالمه و مجرد هستم . داستان ازینجا شروع شد که من تو چت یاهو برای سرگرمی چت میکردم مخصوصا عرب ها رو سرکار میزاشتم تا اینکه با یک دختر ایرانی به اسم سارا که بچه اهواز بود آشنا شدم وبه من گفت تو که عربی کس کش بلد نیستی تو چت روم عرب ها چکار میکنی و از همینجا دوستی ما شروع شد .روز های اول منتظر ش میموندم تا بیاد چت بعد برام عکسش رو نشون داد و اقعا خشکل بود و بعد رابطه ما تلفنی شد.صدای قشنگی داشت و اوایل حرف های مثبت میزدیم ولی یکم که گذشت من به گفته دوستم که بر و حرف های سکسی رو شروع کن گوش کردم و اون شب من سر کار بودم ساعت 11شب بود که به سارا زنگ زدم و بعد احوال پرسی گفتم خیلی دوست دارم ازت لب بگیرم اونم گفت بله و من دوباره گفتم میخوام ازت لب بگیرم بعدش آب دهانش رو قورت داد و گفتی چه جوری و گفتم دستهام رو لای موهات میکنم و بعدش لبام رو میزام روی لبات و انقدر میخورم تا از حال بری .سارا خوشش آمد و گفت بعدش چکار میکنی … خلاصه او شب ما 4ساعت حرف های سکسی زدیم یک مدتی بود که ما اینجور حرفها هر شب یا یک شب در میان میزدیم خلاصه انگاری داریم سکس میکنیم بعد از مدتی تصمیم گرفتیم همدیگه رو ببینیم .سارا تک دختر بود و ۲ تا برادر بزرگتر از خودش داشت که همه داماد شده بودن و خیلی به من وابسته شده بود.خانه ما تهران بود و اونا همدان زندگی میکردن اخه سارا دانشجوی همدان بود .توی تعطیلی های عید من و دایم با ماشین رفتیم همدان و همه جور وسایل با خودمان داشتیم از جمله چادر مسافرتی سرتون رو درد نیارم نزدیک های غروب بود که رسیدیم به همدان از تعریف های سارا خیلی مشتاق بودیم همدان رو ببینیم.شب توی یک پارک که همه انجا چادر زده بودن خوابیدیم و صبح که از خواب بیدار شدیم با سارا هماهنگ کردم که ساعت 3 بعد ظهر ببینمش . .ساعت 3 شد سارا از خونه شون آمده بود بیرون و منم خیلی مشتاق دیدنش بودم.دایم رو گفتم برو دور بزن تا با ماشین من و سارا یکم دور بزنیم.من رفتم سر قرار و سارا رو سوار ماشینم کردم و گفت توشهر زیاد دور نزنیم آخه شاید آشناهامون ببینن گفتم باشه من چادر مسافرتی دارم میخوای یک جای خیلی طبیعی مثل مسافر های دیگه چادر بزنیم .قبول کرد من هم رفتم جای مقبره عطار چون همه اونجا چادر زده بودن . ماشین رو پارک کردم و با کمک سارا چادر زدیم و رفتیم داخل چادر اولش دستش رو گرفتم و بعد یکم با صورتش ور رفتم و اون محو تماشای من بود که شروع کردم به لب گرفتن وبعدش گردنش رو میخوردم که سارا چشماش یک جوری شده بود انگاری از شهوت داشت میمرد بعدش مانتوش رو در آوردم یک تاب سبز رنگ داشت و شروع کردم به خوردن بازو هاش و با دستهام سینه هاشو می مالیدم دیگه سارا غرق در شهوت بود و نمیدونست چکار میکنه و حرکتهای نا منظمی انجام می داد و منم با دیدن حالش شهوتی تر می شدم و شروع به در آوردن تاب و سوتینش شدم وای چه صحنه ای بود سینه هاش انقدر قشنگ و سفت بود که منو دیوانه کرده بود کیرم دیگه جا نگهه نمیداشت و مجبور شدم شلواری لی ام رو در بیارم .سارا دستش رو دراز کرد و کیرم رو از روی شورتم گرفت و فشار میداد منم سینه هاشو انچنان میخوردم .سارا گفت یادت میاد تلفنی میگفتم کیرت رو میخورم گفتم آره اونم شروع کرد به در آوردن شورتم و خوردن کیرم اونقدر سریع ساک میزد که آبم خیلی زود آمد بعد یکم کنار هم دراز کشیدیم و اون از ماجرای غار علیصدر که با خاله اش رفته بود تعریف میکرد خلاصه ما دو روز اونجا بودیم همه جای همدان رفتیم شهر قشنگی هست برای مسافرت جای بدی نیست .چند شهر دیگه ام دوست دختر های اینجوری دارم اگر عمری بود میرم وداستانش رو برای شما شهوتی ها مینویسم.نوشته‌ احسان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *