من نازنین هستم 25سالمه قد 160وزن 55 سینه 75 می خواهم اولین تجربه سکس گروهیمو براتون تعریف کنم البته قبلش سکس زیاد داشتم ولی گروهی نبوده . مادرم اینا رفته بودن شهرستان واسه فوت یکی از اقوام پدرم من توی خونه تنها بودم خواهرم اصرار کرد که برم خونشون ولی من قبول نکردم دلم می خواست از فرصت استفاده کنم ولی راستش نمی دونستم چی کار کنم اون موقع با همه کات بودم دوست پسر نداشتم زنگ زدم به شیما دوستم گفتم من تنهام حوصله ام سر رفته میای اینجا گفت داره با ندا ودوتا پسر که تازه اشنا شدن میرن بیرون (منو شیما وندا دوست صمیمی بودیم)شیما گفت تو هم با ما بیا گفتم مادرم اینا رفتن شهرستان تا فردا هم بر نمی گردن شما بیاین اینجا شیما گفت بزار ببینم چی میشه شاید بیایم من تا شیما خبر بده خونرو مرتب کردم 1ساعت بعد شیما زنگ زد گفت به بچها گفتم قبول کردن ما تا 1ساعت دیگه میایم اونجا منم فکرایی پلیدی به ذهنم زد رفتم حمام اومدم یه تاپ وشلوارک تنگ پوشیدم منتظر شدم تا صدای زنگ در اومد درو باز کردم دیدم شیماوندا با دوتا پسر خوشتیپ به نامهای نیما وامیر اومدن تو بعد سلام واحوال پرسی ومعرفی نشستن من رفتم براشون شربت اوردم یه خورده گپ زدیم بعد من گفتم بچه ها موافقین یه فیلم ببینیم همه موافقت کردن منم فیلم نیمه سکسی که از قبل اماده کرده بودمو گذاشتم به نیمهای فیلم که رسید همه بهم نگاه می کردن یه نگاهای خاص که خجالت با حشر رو می شد توش درک کرد من پیش خودم گفتم الان وقتشه که اون ذهن پلیدمو رو کنم گفتم بچها یه سوالی بپرسم ندا گفت بگو گفتم نظرتون راجب سکس گروهی چیه؟ هیچ کس جواب نداد گفتم دوست دارید یه بار تجربه کنید نیما انگار یه برق خاصی تو چشاش روشن شد هم تعجب کرده بود هم نشونه تایید بود شیما گفت نازی جدی می گی یا مارو گرفتی گفتم نه دارم جدی میگم انگار همه یه جورایی منتظر بودن یهو روشون باز شد نیما سریع گفت یعنی چیکار کنیم گفتم هر کاری تو بگی امیر گفت خیلی کارت درسته نازی جون نداگفت بچها من میگم همه با یکی باشیم من گفتم خوب کی نیما انگار چشمش منو گرفته بود گفت اول صابخونه من اول قبول نکردم ولی با اصرار بچها که گفتن پیشنهاد از تو بوده بالاخره قبول کردم شیما وندا اومدن سراغم و شروع کردن به در اوردن لباسام من گفتم شماها باید در بیارید نیما اومد طرفم یه لب مشتی ازم گرفت که من اصلا متوجه نشدم بقیه لباسامو بچها چه جوری در اوردن شروع کردن به وررفتن با سینهام نیما هم گردنمو می خورد دیدم امیر نشسته و هنوز جلو نیومده امیر از همه خجالتی تر بود گفتم دوست دارم کسمو امیر بخوره امیر اروم اروم اومد جلو و شروع کرد به خوردن کسم من انقدر غرق شهوت شده بودم که نفهمدم بچها هر کدوم چه جوری لخت شدن گفتم بریم رو تخت مادرم اینا منو رو هوا بردن رو تخت نیما در گوشم گفت من میخوام بکنم تو کونت گفتم دردم میاد گفت من برات بازش می کنم تا دردت نیاد رفت سراغ کونم یه ذره لیس زد در همون حین امیر کیرشو اورد جلوی دهنم گفت برام ساک بزن منم شروع کردم به ساک زدن دیدم شیما هم داره کیر نیمارو ساک میزنه ندا هم داشت سینهای منو میخورد نیما یه خورده کونمو لیس زد بعد یه تف انداخت تو کونم یه انگشتشو کرد تو کونم یه اهی کشیدو ولی کیر امیرو ول نکردم و به ساک زدنم ادامه دادم بعد از 2دقیقه که نیما انگشتشو تو کونم جلو عقب کرد با دو تا انگشت کرد تو یه ذره نگه داشت گفت خوبه برگرد می خوام بکنم توش منم حالت سگی بر گشتم امیر داشت کمرمو لیس میزد شیما هم کونم باز نگه داشته بود ندا هم همچنان تو فاز سینهای من بود زیرم دراز کشیده بودو لیس میزد مک میزد نیما یه تف دیگه انداخت تو کونم اروم کیرشو کرد تو کونم من یه جیغ زدم گفتم تکون نده با داد گفتم کس کش وایسا جا باز کنه اونم یه دقیقه نگه داشت بعد گفت برش گردونید روی من تا امیر هم بکنه تو کسش من گفتم نه میترسم ولی کسی به حرف من گوش نداد منو ارو م بر گردوندن روی نیما من تا اون موقع چند بار ارضا شده بودم(قابل توجه اقایان ارضا شدن نه با لرزشه نه با جهش یه حس خوب تو ما زناست که با کمی خیسی اتفاق میفته)بعد نداو شیما پاهامو بالا نگه داشتن و امیر اروم کرد تو کسم من اه وناله همراه با لذت می کردم یه حس خاص درد همراه با لذت زیاد نیما وامیر شروع کردن به تلمبه زدن منم ناله میکردم نیما گفت ابم داره میاد گفتم بریز تو کونم بعد 1دقیقه امیر گفت ابم داره میاد گفتم بریز رو شکمم امیر ریخت بی حال روم اوفتادنیما هم هنوز زیرم بود یه نگاه به شیماو ندا کردم دیدم هر دو دارن با حسرت منو نگاه میکنن اگه نظرات خوب باشه سکس با ندا وشیما رو هم می نویسم.نوشته نازنین
0 views
Date: November 25, 2018