تمامی نام ها و مکان ها مستعار هستند با عرض پوزش و میدنم که شما دلیلشم میدونید . اگه داستان طولانی هستش ببخشید. این داستان مربوط میشه به 2یا 3 سال قبل اگه بد نوشته شده ببخشید بار اولم بود.من میخام خاطره اولین سکسمو واسطون بنویسم . اول از همه اسم من آرش ( مستعار ) هستش و22 ساله و 175 قد حدود 65 وزن دارم قیافم بد نیست . راستی اینم بگم این داستان واقعی و بدون دروغه. داستان از اونجایی شروع شد که ما به دلیل مستاجر بودن نقل مکان کردیم به یکه از محله های شهرمون و چون خواهرم به پیش دبستانی محل سکونت جدیدمون میرفت گاهی اوقات من مجبور بودم که ببرمش یا بیارمش تو اون پیش دبستانی دختر یکی از آشناهای ما که اسمش رو میزارم فاطمه با خواهر من هم کلاس بود و هر وقت که من خواهرمو میبردم و یا میرفتم دنبالش فاطمه رو میدیدم و با هم احوال پرسی میکردیم تا چند وقت بعد که شماره تلفونشو ازش گرفتم البته اون موقع بدون منظور بود. تا گاهی اوقات براش اس ام اسی چیزی بزنم اون موقع من تازه ترم 1 دانشگاه بودم .اینم بگم اون موقع دوست دختر داشتم ولی باهاشون رابطه جنسی نداشتم .از فاطمه بگم زنی با 24 سال سن حدود 170 قد و اندامی خوب ولی کون بزرگی داشت . شاید شک کنید که 24 سالشه ولی یه دختر 6 ساله داشته منم ازش پرسیدم گفت سنش پایین بوده که شوهرش دادن بگذریم. گذشت تا حدود 1.5 سال بعد ما تو این 1.5 سال با هم گه گداری در رابطه بودیم .که یکم رابطمون بیشتر شده بود یعنی بیشتر به هم اس میدادیم من هم اصلا تو فکر سکس یا این چیزا باش نبودم اون موقع تازه ترم 3 دانشگاه شروع شده بود و من هم یه دوست دختر جدید پیدا کرده بودم . یه روز صبح که داشتم میرفتم دانشگاه تو سرویس که دانشگاه که بودم (آخه دانشگاه ما یه شهر دیگه اس) ساعت حدوده 7.45 بود دیدم گوشیم داره زنگ میخوره از تو جیبم گوشیمو در اوردم شماره رو که نگاه کردم تعجب کردم گفتم فاطمه اونم این موقع جواب دادم ببینم چی میگه احوال پرسی کرد گفت میخاستم ببینم کجایی گفتم دارم میرم دانشگاه گفت پدر درس خون منم به شوخی گفتم چیکار کنیم یه درس خون دارین دیگه اونم گفت آره جون خودت از همین حرفا خدافظی که کردیم من اول یکم فکر کردم بعد پیش خودم گفتم بیار بوده زنگ زده به من بیخیال رفتم دانشگاه. عصر که برگشتم گفتن که پدر بزرگتو خابوندن بیمارستان کسی نیست پیشش تو برو اونجا رفتم منم رفتم شب حدودای ساعت 11 بود داشتم با دوست دخترم اس بازی میکردم که دیدم فاطمه هم اس داد. دوست دخترم زود خدافظی کرد منم داشتم با فاطمه اس بازی میکردم چیز مهمی نمی گفتیم در مورد مسائل روز مره این چیزا به هم اس ام اس میدادیم خلاصه یه 1ساعتی به هم اس دادیم بعد رفت که بخوابه منم خوابیدم فردای اون شب چون کلاس نداشتم خونه بودم شب دوباره داشتم همین طور که داشتم پای کامپیوتر فوتبال بازی میکردم و با دوست دخترم اس بازی میکردم دیدم دوباره اس داد منم پیش خودم گفتم اه دوباره اینه چون شارژم کم بود. دیدم داره مینویسه کاش خدا منو زودتر بکشه که از این زندگی بیخود راحت شم منم دیدم اوضاع خرابه سریع بهش اس دادم که چیه چته این حرفا چیه که میزنی دیدم گفت که دوباره با شوهرش دعواش شده گفتم واسه چی گفت واسه همه چی واسه این که به همچی گیر میده واسه این که خیانت کاره منم که دیدم اوضاع این طوره از دوست دخترم خدافظی کردم گفتم که خوابم میاد ازش پرسیدم خیانت چیه چیار می کنه می گفت خودش با کسی رابطه داره بعد به بهونه های الکی میاد گوشی منو میگرده بعد بهم میگه میخام ببینم اس ام اس جدید چی داری منم گفتم تو از کجا میدونی که با کسی رابطه داره گفت یه روز که رفته بود حمام گوشیشو برداشتم و گشتم دیدم هم اس ام اس داره از یه شماره که اسمشو سیو نکرده و هم چند باری بهش زنگ زده منم بهش گفتم که تو از کجا میدونی که این طرف زنه گفت بهش زنگ زدم از شماره خودم یه دختر برداشت منم گفتم اگه این طوره حق با توست بعدشم گفتم خودتو ناراحت نکن چرا با خودت این کارارو میکنی اگه تو یه بلایی سرت بیاد اون اصلان عین خیالشم هست توام خودتو بزن به بی خیالی اصلان بهش فکر نکن اونم گفت باشه یه چند دقیقه اس نداد بعد دیدم زنگ زد گفتم چی شده شوهرت کجاست گفت رفته حمام بعد گفت نمیدونم چرا به تو اعتماد کردم و این حرفارو زدم منم گفتم یعنی به من شک داری گفت نه ولی تا حالا با کسی رابطه نداشتم من جا خوردم چون اصلان به این حرفش فکر نکرده بودم منم گفتم نترس این حرفا بین خودمون میمونه بعد ازم پرسید تا حلا دوست دختر داشتی منم گفتم دوست ندارم بهت دروغ بگم آره بعد پرسید الان چی الانم دوست دختر داری اول خواستم بگم آره بعد گفم نه بعد گفت آرش رابطمون باید بین خودمون بمونه منم گفتم باشه و از هم خدافظی کردیم . فردا حدودای ساعت 11 صبح بود که دیدم زنگ زد گفت سلام عزیزم کجایی گفتم خونه تو کجایی گفت خونه گفتم شوهرت کجاست گفت سر کار گفتم کی میاد گفت بعد از ظهر طرفای ساعت 8 گفتم خوبه پس تا اون موقع میتونم بهت اس بدم گفت آره دیدم گفت من عصر میخام برم بیمارستان عیادت پدر بزرگت توام میای ببینمت گفتم آره چراکه نه گفت پس کار نداری گفتم نه عزیزم بای حدود یه ساعت بعد بهش اس دادم گفتم یه کاری ازت میخام واسم انجام میدی گفت تو جون بخواه گفتم ازت میخام بری جلو آینه اون کسی رو که میبینی از طرف من ببوسی گفت باشه گذشت تا ساعت 3 که رفتم بیمارستان اون جا که دیدمش از نظر من خیلی خوشکل شده بود آرایش خیلی کمی کرده بود در حد یه رژ یکمم کرم اگه راستشو بخاین یه احساسی بهش پیدا کرده بودم گذشت ما همش با هم در رابطه بودیم. یه باز ازم پرسید تا حالا با کسی سکس داشتی گفتم نه راستشم گفتم.یه شبم من درست یادم نمیاد واسه چی ناراحت بودم بهش که گفتم گفت عزیزم بیا سرتو بزار رو سینم آرومت کنم کفتم نمیخام گفت چرا گفتم من به خودم اطمینان ندارم میترسم شیطونی کنم گفت ای شیطون اشکال نداره. گفت تا حالا راجع سکس با منم فکر کردی گفتم اگه راستشو بخای آره دیدم واکنشی نشون نداد منم گفتم کی بیام ببینمت گفت هر وقت که خاستی غیر از جمعه که مردم و دخترم خونه هستن منم گفتم تا دوشنبه کلاس دارم زودتر نمیتونم بیام. یادم میاد سه شنبه بود منم چها رشنبه و پنج شنبه کلاس داشتم چون قبل از عید کلا کلاس نرفته بودم نمیتونستم غیبت کنم . دیگه حرفامون راجع به کس کون شده بود بهش میگفتم خودتو آماده کن دارم میام گذشت البته سخت تا روز شنبه به خودم گفتم فردا که یه کلاس دارم از 11 تا 1 یه کلاسم دارم از 3 تا 5 میزارم کلاسه اولو ساعت 1 تا 3 شو میرم صبح میرم پیش فاطمه تا ساعت 11 بعدم میرم دانشگاه آخه از شهرمون تا دانشگام حدود 2 ساعت راهه بعد زنگ زدم بهش گفتم اونم خوشحال شد دوباره بهش گفتم خودتو آماده کن گفت مطمن باش واسه اولین بار از هم خجالت میکشیم گفتم خجالت کجا بود خدافظی کردیم منم رفتم حمام و بالا وپایین صاف وصوف کردم نمیدونم چطور تا فردا صبر کردم اینم بگم دخترش مدرسه میرفت دیگه و پایان سالم نوبت صبح بود. منم همش بهش میگفتم دیدمت اول یه لب مشتی ازت میگیرم خلاصه من صبح به بهونه ی دانشگاه از خونه زدم بیرون رفتم سمت خونه فاطمه رسیدم دم ساختمونشون زنگ زدم گفتم درو باز کن چون صبح بود کسی تو ساختمون نبود رفتم بالا دیدم در بازه رفتم تو وقتی دیدمش از هر وقتش خوشکلتر شده بود چون یه آرایش توپ کرده بود و یه تاپ کرمی که سوتین مشکیش زیرش مشخص بود و یه دامن تا بالای زانو پاش بود تا دیدمش راست میگفت اولش خجالت کشیدم ولی به روی خودم نیوردم اول ازش لب گرفتم بعد بغلش کردم و رفتیم تو اتاق نشستیم حدود یه ساعت کنار هم یا توی بغل هم بودیم و هر چند دقیقه یه بار از هم لب میگرفتیم من که دیگه خجالتم ریخته بود از تو بغلش بلند شدم یه نگاه به صورتش انداختم و شروع کردم ازش لب گرفتن لبامون تو هم قفل شده بود و آروم دستمو بردم سمت سینه هاش اولش یکم خودشو کششید عقب و اوم اوم کرد بعد نگاهش کردمو رفتم سراغ بوسیدن صورتش وآروم آروم رففتم طرف لاله گوشش وشرع به خوردن کردم وسینه هاشو میمالیدم بعد تاپشو در نیوردم بلکه بنداشو از رو شونه هاش زدم کنار و کشیدمش پایین و بعد سینه هاشو از تو سوتین در اوردم وشروع کردم به خوردن و دامنشو زدم بالا و از روی شرت بنفش رنگش شروع کردم به مالیدن کوسش دیگه به نفس نفس افتاده بود بعد چند دقیقه بلند شدم و سوتینشو باز کردم و دامنشو از پاش در اوردم و رفتم سراغ کوسش (اگه راستشو بخواین از کس خوردم بدم میومد ولی امتحان کردم ببینم چطوره دیدم واقعا حال میده) چون شرتشو از پاش در نیورده بودم از بغل رونش شرتشو زدم کنار وشروع به خوردن کوسش کردم و همزمان 2تا از انگشتامو وارد شوراخ کوسش کردم و هم میخوردم و هم انگشتامو تو سوراخش عقب و جلو میکردم دیگه داشت آه آه میکرد که بلند شدم لباسامو در اوردم و بهش گفتم که ساک بزنه اولش منو من کرد و بعع شروع به خوردن کرد یه چند دقیقه ای که خورد درازش کردم و خودمم رفتم وست پاهاش (از اندازه ی کیرم بگم حدود 22 سانت میشه خیلی هم زشته ) کیرمو گرفتم و خواستم بکنم تو کوسش که هرچی کردم سوراخشو پیدا نکردم آخه یه حالتی بودم که کوسشو نمی دیدم دیدم خودش کیرمو گرفت و گذاشت دم سوراخ کوسش که خیلی خیس بود وقتی که خواستم شروع به تلمبه زدن کنم نگاه به ساعت کردم دیدم طرفای 9 صبحه وشروع به تلمبه زدن کردم یه چند دقیقه ای که گذشت دستاشو برد و کمرمو گرفت و کاری کرد که سرعت تلمبه زدنم 2 برابر شد دیگه داشت با صدای بلند آه آه میکرد حدود یه ربع که گذشت دیدم صداش کمتر شده فهمیدم که ارضاع شده منم حسابی خسته شده بودم بهش گفتم خسته شدم گفت تو بخواب تا من بیام روت منم خوابیدم و اون امد روم وشروع به تلمبه زدن کرد من نمیدونم چه مشکلی دارم همیشه فکر میکردم واسه اولین بار که کس بکنم آبم سریع میاد ولی انگار از آب خبری نبود شاید باور نکنید حدود نیم ساعت اون داشت تلمبه میزد ولی من ارضاع نشدم دیدم گفت پاهام دیگه درد گرفته منم گفتم منم خسته شدم بیخیال گفت یعنی تو نمیخای ارضاع بشی گفتم نه ولش کن دفعه بعد بلند شدیم و با هم رفتیم حمام بعد من طرفای ساعت 11 از خونش زدم بیرون و رفتم دانشگاه از اون به بعد یه 5یا 6 باری باهم سکس داشتیم شاید من یکی دو بار ارضا شدم .اونم بعد 45 دقیقه الی 1 ساعت به زور.راستی اون ازم خواست که به شماره اون دختره از تو گوشی شوهرش برداشته بود زنگ بزنم ببینم میتونم باش قرار بزارم ببینمش منم این کارو کردم و روز 2 باش قرار گذاشتم وقتی که دیدمش گفتم خاک تو سرش واقعا که احمقه دختره خیلی بی ریخت بود یه دماغ داشت ……امیدوارم که خوشتون اومده باشه خواهش میکنم نظر بذارید
0 views
Date: November 25, 2018