سیمسیم -۱

0 views
0%

سلام این داستان مربوط میشه به چند سال پیش زمان که دانشجو کارشناسی بودم . تو سال اخر دیگه هیچکس درس نمی خوند همه بفکر پارتی مسافرت دست جمعی بودن البته بدور از چشم حراست دانشگاه. از سال اول چشم دنبال سیمسیم بود با هم کل داشتیم (اسمش عوض کردم) اونم میخارید اینو میدونستم اما اون موقعا به دور برم با gf های زمان مدرسه گرم بود (زودتر میان خونه حرف میزنن بعدشم شلوارشون میپوشن میرن برای دوستاشون تعریف می کنن )می خواستم با سیمسیم دوست شم اما چون رقیب درسیم بود غرورم نمیذاشت .بالاخره یه روز خودش پیش قدم شد فکر کنم خیلی تودلش بهم فحش داده بود که چرا پاپیش نمیذارم ازم خواست برسونمش خونه اولش یه کم جاخوردم از تو چشاش میشد فهمید که موضوع جیه گفت که حال باباش خوب نیست منم گفتم اره جون مامانت قبول کردم بردمش خونشون لازم بگم دانشگاه ما تو شهر مجاور بود با ماشین 2ساعتی طول می کشید.تو ماشین کلی کس کس و شعر گفتیم از اونجا که تجربه من تو مخ زدن بدک نیست فهمیدم تازه کار تا حالا دوست پسرنداشته (اینم از مزایای داشتن gfرنگارنک حاصل شده بود)خلاصه رسوندمش بعدشم خدا حافظی کردم رفتم تو راه همش به خودم فحش میدادم چرا این چندسال خودم از این موهبت الهی محروم کرده بودم سیمسیم استیل میزونی داشت کمر باریک باسن گوشتی تپل با سینه های خوشتراش اینارو از رو لباسم میشد فهمید از اون دخترای که وقتی رد میشن همه مردا شق می کنن قد 170 با 60 کیلو وزن تقریبا .اون شب زنگ زد تشکر کرد رسما دیگه دوست دخترم شد . البته تو دانشگاه به روی خودمون نمیوردیم اما بعد یه مدت یکی از دخترای کلاس کشف قرن کرد برامون بچه ها جشن گرفتن .تو دانشگاه از اول به کسی روی خوش نشون نداده بودم کلاس کاریم رو حفظ کرده بودم بین دخترای کلاس به اقای خاص اقای مرموز مشهور بودم (لازم بگم اگه میخواین همیشه مورد توجه باشین باید 3نکته رو رعایت کنین اول همیشه خوش تیپ باشین حتی موقع خوابیدن لباساتون ست کنین دوم ادکلن خاص داشته باشید وسوم با جنس مخالف با احترام رفتار کنید حتی اگه دشمنتون باشه .)بگذریم از اون دخترای حشری بود خونوادش ازاد گذاشته بودنش اجتماعی خوش صحبت اما ما مردا این چیزا واسمون مهم نیست اول کار میخوایم بریم سر اصل مطلب. خلاصه یه مدت باهاش راه اومدیم تو این مدت بهش علاقه مند شده بودم بجه ها براشون جالب بود بعضی از دخترا هم حسودی میکردن از اونجایی که صبر من زیاده یه مدت گذاشتم بهش خوش بگذره منم تو این مدت دوست دخترام رد کرده بودم سیمسیم ارزش این داشت.تا یه روز نزدیکای عید نذری داشتیم شب قبلش یه سکس تلفنی داشتیم امید کوجولو همش بیقراری میکرد ازم خواست براش نذری برم رفتم اونجا نذری دادم خواستم برگردم که بهم گفت کسی خونشون نیست بیام بالا (یه جند باری رفته بودم خونشون اما مامانش خواهرش اونجا بودن صحبت شوخی بعدشم خدا حافظی) این دفعه گفتم باس میخ محکم بکوبم که دیگه از این فرصتا دست نمیده .یه جند باری تو دانشگاه لب ازش گرفته بودم واسه همینم سریع بغلش کردم بردمش تو اتاق خوابش اونجا سیر از هم لب گرفتیم .بهش گفتم میخوام باش سکس کنم حشر هردوتامون زده بود بالا یه مدت کاری نکرده بودم خودم نگه داشته بودم دختر باهوشی بودو با استعداد برای همینم زیاد معطل نشدم چشم گوش بسته نبود اما از ناشی گریش می شد فهمید بار اولش سریع همدیگه رو لخت کردیم شروع کردیم به ور رفتن با هم ابش اومده بود بوی عطرش داشت دیونم میکرد (خودم واسش خریده بودم من استاد ادکلن ادکلنم )بهش گفتم میخوام از پشت بکنم اونم قبول کرد معلوم بود نمی دونه چه خبره (من قدم 170 با یه بدن رزشکاری75 کیلو وزن دارم یه دودول تر تمیز واسه سکس 15-16 سانت کلفت که هر سوراخی رو جرواجر می کنه اینارو باید اول می گتم خوب اشکالی نداره بار اولم که می نویسم )می دونستم اگه سریع نجنبم دردش میاد دیکه نمیذاره کارم بکنم کلی کرم دم به سوراخ کونش امید کوچولو فشار دادم تو اول نرفت سوراخش زیادی تنگ بود یه لحظه پشیمون شد دردش گرفته بود بخاطر من تحمل میکرد دلم واسش سوخت خواستم ادامه ندم که نذاشت گفت کارتو انجام بده منم با فشار بیشتر سرشوفرستادم توکه یه جبغ بلند کشیددستم جلو دهنش بود والا کل مجتمع جمع میشد در خونشون(دوست دختر صفر کیلومتر زیاد داشتم واسه همین میدونستم باس چکار کرد)نفسش بند اومده بوددستاشو به پایه تخت گره زده بود اروم گریه زاری میکرد منمشروع کردم به تلمبه زدن همش خودشو سفت می کرد ازبس زده بودم رو باسنش کبود شده بود تو این گیرویری نمیدونم چرا ابم نمی اومد بخاطر جیغش کلی ترسیده بودم گفتم یا خدا بدبخت شدم جلو عقبش یکی شده حتما. خسته شده بودم بوی عرق اب کسش همه اتاق پرکرده بود کفتم امکان نداره دیگه بزاره از پشت بکنمش برا همینم تلمبه زدن سریعتر کردم داشتم مثل این کون ندیده ها میکردمش خودم خندم گرفته بود اونم همه ناله میکرد زیر لب به خودش بدبیراه میگفت که چرا من راه داده خونشون دیگه ابم دشت میومد سوراخ کونش کامل باز شده بود یه کمم خون اومده بود بهش نگفتم دیگه ساکت شده بود یه لحظه گفتم نمیره شرش من بگیره بیحال شده بود فکرکنم فشارش افتاده بود طفلی داشت بخاطر من جون میکند اخه بعدا بهم گفت که اینکار فقط درد داره حال نمی کنه بلاخره ابم اومد همونجا تو کونش خالی کردم که جاخورد بازم گریه زاری کرد اما کار ازکار گذشته بود همونجا روش خوابیدم میخواستم یه بار دیگه بکنمش که نذاشت اب از کونش داشت میریخت بیرون خودمون تمیز کردیم سوراخ کونش به حالت اول برگشته بود داشت تحریکم میکرد ام گفت مادر باباش میان تو دلم بهش خندیدم این کلک خودم بارها زده بودم تا gfهام دک کنم .لباس پوشیدم زدم بیرون هنوز تو شک بود نا نداشت بدرقم کنه . منم چون حالشو میدونستم چیزی نگفتم زدم بیرون بعد اونبار بازم با هم از عقب سکس داشتیم تا اینکه یه روز ازم خواست از جلو بکنمش چند سال با هم بودیم پدرم از نفوذش استفاده کرد براش یه کار دولتی جور کرد همکار شده بودیم ازم خواست باهاش ازدواج کنم پدر مادرم دوسش اشتن اما نمیخواستن عروسشون باشه پدرم میگفت اونا به ما نمیخورن همین موضوع باعث شد بینمون شکراب بشه پدرم تا حدودی حق داشت بزرگ یه فامیل بود برای پسراش نقشه کشیده بود من سیمسیم بعد یه دوران خوش ازهم جدا شدیم فقط همکار بودیم تا اینکه بورس یکی از این وزارت خونه ها شدم برای ادامه تحصیل قرار شد برم خارج البته با شرط متاهل شدن منم از اونجایی بعد یه دعوای شدید با سیمسیم ازش دلخور بودم سریع با مادر پدر رفتیم خواستگاری یکی از دخترای همسایه که فقط لج سیمسیم در بیارم اما الکی الکی عقد کردم خودمم نفهمیدم چی شد بابای خانمم دوست پدرم بود خلاصه متاهل شدم از سیمسیم خبری نبود خانمم از اون عشق شوهرای سنتی مثل خونوادش سرش توحساب کتاب مال دنیا ست منم زیاد بهش کاری ندارم . هنوز دلم دنبال سیمسیمه .ادامه…نوشته omid@@@@

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *