سیگار من (1)

0 views
0%

سلام من شاهرخ 17 سالمه و اهل بوشهرم من دوسال رو توی قشم زندگی کردم و به خاطر به گایی هایی که توی اونجا در اوردم دیگه برگشتم بوشهرمن یه پسر خوشگل چشم سبز با موی بلند قد بلند و سکسی نیستم یه فرد عادی که مثل همه ی کس مغز های این جهان واسه خودش میچرخهالان که این داستانو مینویسم ساعت 3 و خورده شب همه خوابن و من کسخل دارم داستان مینویسم اونم توی فصل امتحانات واقعا وضعیت سکسی و جالبیدوستان این یه سکس وحشیانه با کیر 40 سانتی نیستهمونطور که اسمش گذاشتم سکس لاو پس دستتو از شرتت در بیار و داستانو عمیق بخوناین اولین باری که داستان مینویسم ولی به کیرم هم نیست که شما فکر کنین این واقعی یا خیالی ولی واسم مهمه که داستان رو چجوری میبینیببخشین اگه توی داستان زیاد فحش میدماز حرفای کس کس و شعر من که بیرون بیاید میریم سر داستان…امیدوارم خوشتون بیادهوا گرم گرم که به قول بوشهری ها خر تو سایه میخوابهالبته این ظهرش بود کسی خونه نبوداز این وضع خسته شده بودم تنهای تنهاهر روز پدرت با نامادریت دعواهر روز بحث سر موضوع های کس و شعراعصاب هر روز کیریوضع خیلی بد بودحال بیرون رفتن نداشتم بچه های محل هم که انگار تو کون مامانشون گیر کردن هر جا میخوای بری زنگ میزنن((الو مادر من با شاهرخ دارم میرم پارک))حالا مامانو باش((باشه نفهمم قلیون بکشیا))کیرم تو فرق سر همتون من میخوام برم سیگار بکشم با من نیاینبا بدبختی ولشون میکنی تنها توی خیابونای شهر یه سیگار دستت و چشم همه بهت که چی این بچه هم سیگار میکشهخودمون اعصاب نداریم هر کی میرسه میشه بابای مااین از زندگیم بریم بر سر اصل قضیهیک شب هم مثل همه این شبای کیری و تخمی ماشین پدرم رو برداشته بودم نزدیک یه بانک تو بازار پارک کردم توی کوچه های نزدیک بازار بود داشتم با دوست خوب و همیشگیم سیگار قدم میزدم شهرخلوت بود اخه نصف شب بود یه سر و صدایی با سیگنال خیلی ضعیف میومد نمیدونستم از کجا بود هر چی نزدیکتر میرفتم صدا بهتر میشد و توی اون سروصدا بین هر سه چهار جمله اش یه جیغ بودصدا رو دنبال کردم فهمیدم از خرابه های پشت بازار که قرار توش یه ساختمون بزرگ بسازنحس کیری کنجکاوی من گل کرد که ببینم چرا صدای جیغ توی این خرابه ها میامدواقعا بگم خیلی خونسرد بودم همین جوری جلو میرفتم که ناگهان صدای موتوری که روشن شد و یک مرتبه گاز زیادی بهش داد تا سریع تر برهاونجا خونه هاش خرابه بود تاریک تاریک نبود روشن روشن هم نبود توی اون کوچه ها دود سیگار من مشخص بودصدای موتور نزدیک تر میشد هی نزدیک تر میشد تا این که موتور به کوچه ی کناری من رسید یعنی یک کوچه بین ما بودداشتم نگران میشدم و بهتر بگم میترسیدمکه صدای تق تقی که حالت دویدن یک نفر با کفش مجلسی توی صدای گاز موتور گم شده بودکه ناگهان…اینجا رو به زبان خودش میگم….واقعا برای بار اول بود که داشتم با ترس واقعی میدویدمتوی اون لحظه از خدا میخواستم یه کسی بیاد و منو از دست اینا نجات بدهداشتم با ترس از توی کوچه ها میدودیم کفشام اذییتم میکرد ولی نمیتونستم درشون بیارم چون تا بالای مچ پام بسته بودیک کوچه دیگه رو هم رد کردم خدایا اینا رو ازم دور کنداشتم گریه زاری میکردم پیچیدم سمت راست یه کوچه دیگهراه رو گم کرده بودم این عوضیها هم دنبالم بودن دویدوم تا ته کوچه باز پیچیدم به راست…یهو قلبم وایساد…ارزویی که توی اون لحظه داشتم رو خدا براورده کردخیره شدم تو چشاش…خدا این کجا بودنگاهش به چشام قفل شد فاصلمون دومتر نبوداز نفس نفس زدنش و از چشاش فهمیدم بدجور ترسیدهخواستم بگم اتفاقی افتاده من میتونم کمکی کنمکه یهویی…خواست حرفی بزنه که اون اشغالا با موتورشون وارد کوچه شدنمنم گفتم کمکم کن داداشی و دویدیم پشتش از پشت…یهویی موتوری اومد توی کوچه گفت کمکم کن داداشی و پرید پشتم از پشت بازومو گرفته بودواقعا تحت تاثیر کارش قرار گرفتممیدونستم دخترا از کلمه برادر برای خر کردن پسرا استفاده میکنن ولی این فرق میکردبه این یه حس خوبی داشتم بهم ارامش میدادسیگارمو انداختم زمین موتوری اومد جلوم وایساداز شلوار کردی و چفی که داشت فهمیدم لات های محله عرب هان ولی از نوع نوجوونمنم دست کردم از پشت شوکری که برای این جور مواقع گذاشته بودم رو در اوردمولی قایمکیچهار پنج ثانیه جلوم وایساد و نگاه من و دختره کردیک هو یه مرده خوشتیپ که خوشگل چهره با لباسای شادی بود ولی سوار موتور بود اومد پشت اون موتوریپرسید¬¬((ممد چه واویده))لهجه لریمحمد چی شدهمحمد رو به من کرد و به فارسی گفت این خانم با شماستمن میدونستم چه اتفاقی افتادگفتم گیرم که باشه به توچهاز ما دزدی کرده بدش به مامیدونستم دروغ میگهگفتم دوست داشته دزدی کرده.میتونه.مشکلی داریگفت هوی خیلی پرو شدی وایسا بیام پایینمنم از خدا خواسته منتظر همین لحظه بود شوکر رو روشن کردمموقع پیاده شدن پشتش به من بودگذاشتم دم کمرش و یک تیک زدمخیلی ترسیددوستش گفت ممد بریم سگ دارهسوار شد رفت اون پسر خوشگله موقع رفتن گفت میام سراغت الههفهمیدم اسمش الهه استخدایا ازت ممنونم که کمکم کردیواقعا حس خوبی بود یکی ازت محافظت کنه از اینکه نجاتم داده حس خوبی بهش دارم…دستشو گرفتم گفتم پاشو بریمگفت واقعا ازت ممنونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنمبغضش ترکید و گریه زاری کردمن اون موقع هیچ نظری بهش نداشتمسرشو گرفتم و مثل بچه هایی که گریه زاری میکنن گذاشتم لای سینم و اروم زیر لب میگفتم شششششششششگفتم نیازی نیست تشکر کنی هیچی نگو تا اروم بگیری بعد حرف بزناعصابم از این قضیه خورد شده بود یه دختر تنها توی اینجا ساعت 2ونیم شب بهش تجاوز کننخواستم سیگار بکشم با خودم گفتم شاید ناراحت بشهواقعا حس خوبی داشتم که بهش کمک کردمدستمو گرفت و گفت پاشو بریم گفتم واقعا ازت ممنونم نمیدونم چجوری از تشکر کنم یهو بغضم ترکید از اینکه دوست پسرم اینکارو باهام کردهدیدم اومد سرمو گرفت و گذاشت لای سینه اش صدایی رو اروم میگفت ششششششششگفت نیازی به تشکر نیست هیچی نگو تا اروم بشی…بردمش توی دستشویی های بازار گفتم صورتتو بشور بیاخودم هم رفتم ابی زدم به صورتمداشتم فکر میکردم که باز صدای گریه زاری اش توی گوشم پیچیدتوی گریه زاری هاش میگفت ببخشید نمیتونمرفتیم بیرون توی میدون وسط بازار نشسیتماز دور نور ماشین گشت شب پلیس توجهمو جلب کرد بهشگفتم پاشو بریمبعد رفتم تا پیش ماشینگفتم بشین برسونمت خونتوننشست تو ماشین دستاشو کشید رو صورتش و یه اهی از ته دل کشیدگفتم الان حالت بهتر؟با سر تایید کرددستشو گرفتم گفتم نگران نباش تموم شد دست کردم توی داشبورد وینستون قرمز رو در اوردمیه نخ روشن کردم پاکت رو انداختم جلوی شیشه دست کرد سمت سیگار یه نخ در اورد و روشن کرداون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن یه لبخندی که خیلی وقت بود به خونه لبم نیومده روی لبم نشست نگاش کردم اونم با خنده نگام کرد گفت خوب چیه منم میکشم. یه چشمک بهش زدم و ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت ساحلموزیک مهدی احمدوند بود موزیکو کم کردم و گفتم خونتون کجاستگفت فعلا هستیم و موزیک رو بلند کردتوی دلم گفتم پرو کله کیریکنار جاده ساحلی وایسادم و در اومدم رفتم پیش سوپری یارو خیلی باحال خوابیده بودگفتم اقا بلند نشد بلندتر گفتم اقا بلند نشد داد زدم هوی پرید از خواب گفت چته ترسوندیم گفتم دوتا رانی اناناس بزرگ بده با یه ماربرو قرمزپولشو دادم اومدم تو ماشین دیدم یه نخ دیگه هم داره میکشهسیگارو گرفتم ازش رانی رو بهش دادم خجالت میکشیدگفت دستت درد نکنه داداشیگفتم شاهرخگفت بازم ممنون اقا شاهرخیهویی دیدم داره همینجور نگام میکنه پرسید شاهرخ چند سالته؟ با بی میلی گفتم 17گفت منو دست انداختی؟ یه پسر 17 ساله ماشین داره سیگار میکشه؟حالا نمیدونم دلش میخواست من 17 نباشم یا واقعا باورش نمیشد من 17 سالمهگفتم ماشین مال پدرم برداشتم بیام بیرون حال کنمخوشحال بودم از اینکه موضوع رو یادش رفته ولی همش کنجکاو بودم بدونم اصل قضیه چیهگفت شاهرخ من الان یه موضوعی رو میخوام بهت بگم میتونم بگمقند تو دلم اب شد حس کردم همون موضوع تجاوز ولی ای دل غافل این خانوم از دوجا داره میسوزهگفتم بگو راحت باشداستان اصلی زندگی من از اینجا شروع میشه از وقتی که این حرفا رو شنیدمگفت…من الان 17 سالمه یک هفته است که مدرسه نرفتم(ازاین کارش خوشم اومد) با سینا قرار گذاشتم کمکم کنه اخه با خونوادم دعوا شدید کردم و از خونه فرار کردم سینا گفت کمکت میکنم که یه جایی پیدا کنی سینا رو واقعا دوست داشتمپردیم وسط حرف گفتم سینا کیه گفت همونی که رو موتور تنها بود و لباس قرمز داشتادامه داد وقتی از خونه فرار کردم ساعت 1 شب بود اومد دنبالم با موتور رفتیم پشت بازار یه خونه کوچیک بود با موتور رفت تو گفت میتونی اینجا بمونی منم رفتم تواونجا از سینا تشکر کردم که کمکم کرد چون به سینا اعتماد داشتم اونجا موندم نشستم روی زمین به دیوار تکیه دادم سینا با گوشیش ور میرفت بعد پنج دقیقه اومد کنارم دستشو گذاشت روی شونم و سرمو بطرف شونش هدایت کرداحساس خوبی داشتم سرم رو شونه هاش بود سرم رو بلند کرد و نگاهم کرد صورتشو اورد نزدیک و ازم لب گرفت(تعجب کردم اینقدر راحت با من حرف میزنه)چند دقیقه ای به همین روال گذشت تا اینکه دستشو کرد زیر مانتوممن حوصله اینکارا رو نداشتم گفتم سینا بس کن حال ندارم گفت چشم عشقم بلند شد رفت سمت یه اتاق منم بلند شدم رفتم دنبالش اونجا اشپزخونه بود میخواست چایی درست کنه منم رفتم دم در وایسادم سیگار روشن کردم یه یک ساعتی گذشت و نزدیک یک پاکت سیگار کشیدم اصلا نفهمیدم چیشد دیدم سینا یه سفره پهن کرده و میگه نفس بیا شام بخوریم نشستم پای سفرهسینا با گوشیش ور میرفت اعصابم خورد شد گوشی رو ازش گرفتم ببینم چیه دیدم یه پیام اومد سینا داد زد گفت نکن خیلی بلند داد زد پرید سمت گوشی بهش ندادم پیام رو باز کردم دیدم نوشتهبسه دیگه اینقد طولش نده لختش کن سریعخیلی ناراحت شدم پرسیدم سینا یعنی چی کی رو لخت کنه این کیه که پیام داده گفت هیچی الکییک مرتبه یه مرده با شلوار کردی دستش به شلوارش از اتاق اومد بیرون گفت دیگه بسه نوبت منه یهو یه موتور وارد حیاط شد که مثل همین مرده بود جیغ بلندی زدم دویدم سمت کیفم سینا گفت کاریت ندارن الهه مرده دنبالم دوید رفتم سمت در حالیک دفعه یکی جلوم ظاهر شد یه جیغ دیگه زدم با کیفم زدم تو صورتش (فیلم هندی شد) که سینا دستمو گرفت بردم تو حیاط گفت الهه اروم باش اینا کاریت ندارنگفتم برو گمشو عوضی یکی زدم تو گوشش دویدم سمت در درو باز کردم و دویدم تو کوچه ها داشتن دنبالم میومدن که تو اومدی و نجاتم دادی واقعا ازت ممنونم.بچه ها من دیگه حوصله ادامه دادن ندارم میزارم واسه قسمت بعدی امیدوارم با فحش های باحالتون خوشحالیتون رو ابراز کنیدلطفا بهم امید بدین تا ادامه باحالی داشته باشهبای…………نوشته شاهرخ

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *