شانس دوباره

0 views
0%

سلام.ليلي هستم .تازه عضو شدم.28 سالمه .چون دوست دارم از تجربيات سكسي ديكران برا زندكيم استفاده كنم عضو شدم نه به خاطر كمبود سكس.در حال حاضر دانشجوي ارشد روانشناسيم.و عاشق اين رشته بودم وهستم.در ضمن كيبورد كوشيم عربي هستش.پس اكه بعضي حروف غلط هستش شرمنده.خاطره من مربوط به 5سال پيشه.وقتي دانشجو ليسانس رودهن بودم و تازه از همسر اولم جدا شده بودم.زماني بود كه ديكه هيچ اميدي به زندكي نداشتم و همه ادما و اشياء رو سياه ميديدم.فكر ميكردم فقط من بدبختم وهمه خوشن.با اينكه وضع همسر اولم از نظر مالي خوب بود ولي با كلك و پارتي بازي هيچ چيز جز لباس تنم بهم نداد.در ضمن خيلي پست و عقده ايي كه خيلي اذيتم ميكرد حتي بعد از طلاق.حانوادم ازم حمايت نكردن چون طلاق واسشون عار بود.واقعا نميدونستم چكار كنم.تنها .بي پول دانشجو.كه خواهرم تماس كرفت و منو تو زيرزمين خونش جا. داد .كمكم كرد تا دوباره جوني كرفتم.خدارو شكر از نظر زيبايي چيزي كم نداشتم.يه خانم سفيد و بور يه كم تپل.مامانم ترك باكو هستش .ميكن به اونا رفتم.خلاصه رفتم ارايشكاه موهامو اناناسي زد و يه مش خوشكل صدفي تو موهاي خرماييم در اورد.بلند شدم كلي حال كردم از ديدن خودم.يه ارايش خفن كردمو رفتم با ماشينم بيرون.من يه ماتيز صورتي داشتم از دوران مجرديمداشتم دنبال جا پارك ميكشتم كه ديدم يه ب ام و ناز با يه صاحب خوشكل و خوشتيپ پياده شد.يه جوني با خودم كفتمو منم پياده شدم.كفتم اين با اون ماشينش عمرا به من پا بده.حدودا 34 يا 35 ميزد.رفت تو داروخونه ستاره .شايد بچه هاي سعادت اباد بشناسن.خلاصه منم رفتم.منتظر داروش بود.منم نشستمو هي نكاش ميكردم اونم همينطور.اومدم سوار شم كه برم يكهو از پشت صدام كرد.تلفنمو خواست منم دادم.و اين شد شروع اشنايي ما.اونم شرايطش مثل من بود داشت از زنش جدا ميشد و خيلي سختي كشيده بود.در عين ثروتمندي خيلي فروتن و خاكي بود.عاشقش شدم.ولي ميكفت فقط قصد دوستي داره نه ازدواج منم كفتم باشه.خلاصه يه خونه اجاره كرد تا وقتايي كه ميخايم همو ببينيم بريم اونجا.چون ادم معروفي تو اون منطقه بود نميخواست اواره كافي شاپ و خيابون كردي بشه.اولين باري كه رفتم به اون خونه داشتم از شدت شهوت ميمردم.بعد طلاق سكسي نداشتم .تازه قبلشم ارضايي نداشتم همش 5دقيقه اي بود.رفتم تو برام يه ادکلن خريده بود..تشكر كردم بوسيدمش.اما اون لباشو اورد جلو.لب كرفتيم كه ميخواست بره پايين تر كه در اوج تمنا نذاشتم.دوست نداشتم جلسه اولي فكر كنه جنده لاشی ام اومدم بدمو برم.نه من اونو واسه هميشه ميخواستم.ناراحت شد اما كفت هر جور راحتي.چند روز بعد اونم جدا شد وديكه خيانتي در كارنبود.دفعات بعد عشق بازي ما از جلو در شروع ميشد تا 23ساعتبعد.دوستش داشتم.دوستم داشت.عاشقش شدم.عاشقم شد بعد اون همه بدبختي و شنيدن سركوفت از ديكران.همه اميد زندكيم شده بود.كمكم ميكرد.ماشينمو عوض كرد. كادو هاي مختلف.كوشي پول تو جيبي منو با خانوادش اشنا كرد واقعا خوب بودن.و دوست داشتن امير با من ازدواج كنه.باورم نميشد عين يه خواب بود.خانوادم كم كم باهام خوب شدن تا اينكه بعد 2سال كفت ميخوان بيان خواستكاري.داشتم ذوق مرك ميشدم.باهم با عشق ازدواج كرديم و 3سال از اون روز ميكذره و هنوز عشق بازي ما مثل روز اول هستش از خدا ممنونم كه يه شانس دوباره به من داد الانم پسرم رو پام خوابش برد.ببخشين اكه صحنه هاي سكسو توصيف نكردم.شايد راضي نباشه.فقط خواستم تجربه ام رو بكم كه اكه عشق باشه همه چي درست ميشه.پس عاشق باشيد دوستان من .نوشته لیلی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *