شب تولد و آرزو

0 views
0%

با عجله از دانشکده اومدم تا آماده بشم واسه تولد رضا ،بعد از کلی پروژه و درس واقعا به یه رست حسابی نیاز داشتم،تو راه پله علی و محمد دیدم من شما دوتا کلن خستگی براتون معنا نداره نه؟علی نع تا جوونی باید از زندگیت لدت ببری،بدبخت فردا که شد پنجاه سالت راه نمیتونی برب چه برسه به گردش هه هههم خونه ای های خوبی بودن ،اهل دغل بازی نبودن معرفت سرشون میشد،ولی خب هدفشون از دانشگاه اومدن فقط تفریح بود طبق معمول دفتری که همیشه با خودم میبردم اما هیچی نمی نوشتم رو انداختم رو تخت و دراز کشیدم و پیام دادم به آرزو تا ببینم کلاسش تموم شده یا نه،همیشه سرکلاس هم اگر بود جواب میدادمنگوگولی من در چه حاله؟ارزوسلام عزیزم اومدم ارایشگاه اپیلاسیون،چه خبر؟منای جونم چه حالی بکنم امشبببب ارزوکوفت همش فکرش تو تختمناره اتفاقا الانم رو تختم کاشکی بودی تا قورتت میدادمارزومن برم نوبتم شد فعلا بووسمنبوووسخیلی خوشکل نبود اما خب جذابیت خاصی تو چهرش بود و از همه مهم تر این که هات و شیطون بود،هیکل توپری هم داشت،متولد هفتاد بود،خصوصیت بارزش رون و کون توپرش بود و اینکه شکم تقریبا،به خودش خیلی میرسید ته تغاری بود و لوس خانواده ازادی داشتن و واسه همین همیشه شیک بود و بروز تقریباراضی بودم از زندگی…اوه ده تا میس کال پنج تا مسیجنگای ساعت کردم شده بود هشت شب ،ارزو ،محمد علی کلی پیام و زنگ…سریع رفتم shave کردم ،بعدشم یه دوش تا اماده بشم واسه جشن تولد،تا تموم شد کارم پیام دادم به ارزو .منعزیزم کی بیام دنبالت؟ارزویک ساعت دیگه تمومم،امین لباس چی بپوشم بنظرت؟منمعمولی ، نه خیلی باز نه بسته،کاشکی از شیما میپرسیدیارزوهممم خودم یچی انتخاب میکنملباسام پوشیدم اماده شدم و رفتم سمت ارزو،تو راه پیام دادم به محمد و علی که کادو یادتون نره بیاریدارزو رو سوار کردم یه ساپرت نازک مشکی با مانتو جلو باز سبز ،مثل همیشه رونای سفید و پرش تو ساپورت خودنمایی میکرد ،دقت میکردی پفکی کص تپلش معلوم بود قشنگ،کلا عشق میکرد ،بود ،اما خب حساس بودم یکم وقتی نشست تو ماشین روناش پهن شد تو اون ساپورت،دس کشیدن روی روناش و گفتم اووف چه بهت میاد چه سکسی شدیییارزوهمیشه بودم عزیززززم ،هییی کیه که قدر بدونه رفتیم سمت خونه رضا اینا،در و باز کرد و رفتیم داخل ارزو سریع بهش دست داد و بعلش کرد و روبوسی کرد باهاش،یکم واسم سخت بود تا الان ارزو با هیچکدوم از دوستام اینقدر گرم نگرفته بود،میشناخت همشون اما نه تا این حد،اهمیت ندادم رفتیم داخل با آنا دوست دختر رضا حال و احوال کردم(یه تولد معمولی بود نه مثله این بچه پولدارا که بخان طرف سوپرایز کنن و کلی خرج،دانشجو بودیم هممون)آنا دختر خوشکلی بود ،قد بلند،چشم و ابرو مشکی مشکی اما خب لاغر بود،بدن توپری نداشت.مخصوصا پاهاش،و من خوشم نمیومد،یه لباس معمولی پوشیده بود یه تاپ و شلوار چسبون که اون ناف خوشکلش خودنمایی میکرد و ارایش معمولمن دوس داشتم دختر مث ارزو باشه پاهاش پررر مخصوصا روناش،ارزو قد بلندی نداشت اما کوتاه هم نبود اما واقعا رون و کون تپلی داشت و وقتی پشت سرش راه میرفتی تحریک میشدی مخصوصا که خودشم کرم داشت و از عمد قر میداد به کونش.کمر باریک،بازوهای معمولی با لبایی بقول مامانش قجری…علی و شیما و محمد هم اومدم.طبق معمولا محمد دعواش شده بود با دوست دخترش خخخبعد از احوال پرسیای اولی،شیما و ارزو رفتن که لباساشون عوض کنن،وقتی اومدم بیرون یکم جا خردم،ارزو یه لباس یه تیکه سفید کوتاه بالای زانو پوشیده بود،بدون ساپورت پاهای سفید و نازش چشمک.میزد،ازینا که ادم دوس داره سریع گازشون بگیره واقعا پاهاش میدرخشید بس که سفید بود و،همینجور که میومد دیدم یه لاک قرمز هم به انگشتای پاش زده که تو صندلش که طرح مروارید داشت خودنمایی میکنه،لباس تنگ نبود اما خب کون ارزو تپل بود و تو راه رفتن کاملا مشخص بود،تعجبم از این بود که اولین بار بود میومد تو این جمع خودمونی و شیما و انا هردو با شلوار بودن اما ارزو همیشه دوس داشت خودنمایی کنه و بگه من سرمهمینجور که میومد جوری نگاش کردم یعنی ناراحتم ازی طرز لباس پوشیدنت اما زبونک و انداخت و خنید اومد نشست رو مبل پیشم،رفتم موزیک و عوض کنم و برای خودم و ارزو مشروب بیارم که وقت برگشت چشمم افتاد به پاهای ارزو که لباس رفته بود بالا و روناش کامل پیدا بود و حتا اگر پاهاش باز میکرد حتا بیشتر،همه داشتیم میرقصیدیم و گرم بودیم،تا اینکه یهو انا اومد گفت ببخشید بچه ها من خواهرم داره میاد دنبالم حتمن باید برم ،رضا خیلی ناراحت شده بود ،کلا جو ریخته بود بهم که چرا،اما گفت مادرم حالش بد شده خواهرم اومده دنبالم باید برم حتمن بعد از کلی معذرت خواهی و دلخوری ،دوباره یکم جو گرم شد با مسخره بازی علی و محمد،یادمون رفت که اصلا کی رفت کی اومده،طبق معمول محمد یه رول ماری از جیبش دراورد و گفت اینم به افتخار اق رضا،یه کینگ سایز اعلا،داچلند اصل خخخفقط شرطش اینه همه بکشن،آرزو تا حالا ویید نزده بود میترسیدم حالش بد بشه،اخه مست چت رو همه جواب نمیده،ولی خب محمد عادتش بود تا همرو منفجر نمیکرد،دس بردار نبود،موزیک Archive پلی شد و رول روشن شد و یکی یکی کام گرفتیم،به آرزو گفتم زیاد نکش گفت اا گیر نده امییینوقتی نشستیم و داشتیم میکشیدیم دیدم که خیلی چسبیده به رضا،کلا از بعد رفتن انا خیلی هوای رضا رو داره و باهاش لاس میزنه،(رضا پسر قد بلندی هست یکمم چهارشونه اما خب زبون باز و باکلاس هست،ارزو کلا از مردای قد بلند خیلی خوشش میاد مثل بقیه دخترا،من قدم 179 هست اما رضا قشنگ 190 داره،خود ارزو هم 163 اینا،اعداد دقیق نیس ولی خب حدود همیناست)ارزو وقتی گرم میشه واقعا یجوری میشه اما خب همیشه تو اتاق پیش من بوده و کنترلش میکردم ،دست انداختم دور کمرش و کشیدمش سمت خودم(رو زمین نشسته بودیم)یور نشسته بود و پاهاش بسته بود اما خب هنوزم تو اون جمع لباسش ناجور بود،بخودم.گفتم الکی حساس نشو امین بیخیالدوباره بلند شدیم رقصیدن و قطاری رقصیدن نمیدونم اصلا چی شد که ارزو افتاد جلو رضا،و من پشت سر رضا همینجور که داشتیم میرقصیدیم،میدید م که دست رضا پهلوهای ارزو رو گرفته و ارزو هم بدجور داره کونش قر میده و دلبری میکنه،بازم تو اون حالی که داشتم گفتم نه پدر ای چه فکریه عادی این چیا،گذشت تا نشستیم رو زمین و شروع کردیم بازی جرات یا حقیقت،و کص کس و شعر گفتن،وقت نشستن من و ارزو یه طرف تکیه داده بودیم به مبل و علی و شیما سمت چپ بودن،و رضا و محمد روبرو ما،دقیق یادم نیست که از کجا شروع شد،یسری صحبتا و صدا هم میومد اما خب هرکی تو فاز خودش بود،درسته زیاد نخورده بودیم اما خب عادی عادی هم نبودیم،دیدم رضا چت کرده یجا ،رد نگاه رضا رو گرفتم و دیدم روپاهای ارزو هست،نگاه کردم دیدیم بعله خانوم چهارزانو نشسته با اون لباس ،قشنگ مشخص بود چشم رضا لای پای ارزو هست،تو.گوشش گفتم درست بشین همه جات پیداست،گفت وااای دلم میخاد اهمشخص بود زیاده روی کرده ارزو و حالت عادی نداره،روسری برداشتم انداختم رو پاش،گفت وای امییین،اصلا پیشت نمیشینم،رفت بلند شد نشست پیش رضا،کل جمع خندیدن اما میگم چون مست چت بودیم کسی خیلی اهمیت نمیداد داره چی میشه بجز من که کم.خورده بودم و.کشیده بودم، مشخص بود همه فازشون خوبه،آرزو نشسته بود کنار رضا و.پاهای سفیدش دراز کرده بود و تکون میداد ومیخندید،رونای تو پر و سفیدش برق میزدن،انگشتای تپل و لاک زده خوشکلش تو اون صندل خودنمایی میکردم،واقعا اونشب خیلی جذاب و سکسی شده بود،من خودم شق کرده بودم براش وای بحال بقیه،چت بودم رو حرکات ارزو و رضا،میدیدم که یواش یواش تو خنده ها و اینا میزنه به رضا و چسبیده بهش و رونش و بازوهاش چسبونده به رضا ،هرکی داشت یه چرت و.پرتی میگفت واقعا نمیدونم چی میگفتن هرازگاهی کص شعری میگفتم که فکر نکنن بقیه من حواسم جای. دیگست،ارزو. براش ناز میکرد و لوس میشد،خیلی عشوه های نازی میومد ارزو بلد بود چجوری هر مردی رو گول بزن،تو همین حین که هی ناز میکرد و عشوه میومد ،تو حین بحث یهو دیدم بحث رفته سمت اینکه دخترا بدنشون اگر اپیلاسیون نکنن چند سال، از مردا بدتر میشن و این کص شعرا که ارزو یدفعه دست رضا رو گرفت گذاشت رو زانوش گفت نگا دست بزن من پاهام مو نداره اصلا که بخام اپیلاسیون کنمدس بکش ،رضا زانوهای ارزو رو یکم مالید و انگشت کرد و گفت نمیدونم شاید(رضا خیلی دختر باز قهاری بود میدونست چجور رفتار کنهذو پررو بود ،تو قید و بند هم نبود اصلا) هه هه چرت نگین اقایون چرت نگییین و ادای ادمایی که برنده شدن تو یه بحث دراوردبه این بهونه هر از گاهی رضا دستش میزد به پاهای ارزو میگفت اینجاهاش داره ها و فلان،دیگه قشنگ داش پاهای نرم و بی موی ارزو رو میمالید به بهونه الکی و کسی هم حواسش نبود،شیما و علی که مشغول ور رفتن باهم بودن و حرف زدن،محمد هم تو فاز موزیک چت کرده بود رو تابلو نقاشی،ارزو هم مشخصب بود حالت عادی نداره و به هر بهونه میماله خودش به رضا منم خودمو زده بودم به اون راه که یعنی حواسم نیست تاببینم واقعا تا کجا میخاد ارزو پیش بره،سرم تو گوشیم بود اما میدیدمشون جفتشون پاهاشون دراز کرده بودن و ارزو پاهاش انداخت رو پای رضا گفت نگاه،سنگین عمته،والکی میمالوند پاهاشو به اون،گذشت تا وقت خواب شد ،رفتیم تو ییکی از دو تا اتاق با ارزو ،هات هات بودم،تا اومد در رو بستیم،پرید بغلم،شروع کردم لب گرفتن ،تو بغلم ناز و عشوه میومد،م و تاب میخورد،شلوارو و شرتمو دراورد و نشست ساک زدن،خیلی خوب بلد بود ساک بزنه با اون لباش،جوری کیرمو میخورد که تا حالا اینجوری نخورده بود،گفتم چت شده بود امشب ارزو،این چه لباسی بود،گفت چش بود مگه سکسیسی بود؟گفتم ها چشم همه روت بود .گفت جوون و تند تر ساک زد و گفتم دیوونه،برش گردوندم رو به دیوار از پشت لباسش کشیدم بالا که شرتش در بیارم دیدم وای شرت نپوشیده گفتم،تو چه مرگت شده امشب،همینجور که کسش میمالوندم و هات بودم گفتم ،اونجوری نشستی جلو رضا ،چهارزانو شرتم.پات نیس،،ادمت میکنم فردا که رفتیم،گفت دلم میخاد دلممم میخاااد ببینه کسم ببین چه رونایی دارم،دوس دارم بره تو کفمبا گفتن این جمله ها ناخوداگاه خیلی حشری شدم و سریع کیر شق شدمو کردم از پشت تو کوسش ه،خیس خیس بود ،همینجور که داشتم میکردم تو کسش گفتم چت شده بود امشب اینقدر گرم گرفتی با رضا گفت دلم میخاد وای امسینیییننمیدونی وقتی داشت نگای کسم میکرد چه حالی میشدم،از عمد نشستم روبروش اونجوریو بهش لبخند میزدم،میخاسم ببین ککص تپلم ،همینجور داشتم میکردمش و حرفی به ذهنم نمیرسید که بزنم،وای امین وای وقتی دس میزد به پاهام وای کیرشووو میخاممم، ،تند تند داشتم تلمبه میزدم تو کوسش هم عصبی بودم ازش هم هات شده بودم از حرفاش،کونش داده بود عقب و ناله میکرد یواش یواش صداش بلند شد،گفتم یواش اروم گفت دوس دارم رضا شق کنه امشب واسم،به انا حسودیم میشه،بدم میاد از انا،با ناله ها و عشوه هاش ابم اومد و ،بیحال افتادم تو رخت خاب و خوابم برد اما خب حرفای امشب ارزو و کاراش منو بفکر فرو برد و اینکه …(دوستان بنظرتون ادامشو بنویسم یا نه تا همین الانم خیلی افتضاح بود بسه دیگه خخخ؟)نوشته Ghost rider

Date: January 14, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *