شب عاشورا و…بعله دیگه…!

0 views
0%

از یه کل کل ساده شروع شد شبای اول محرم بود …یه چندتا رفیق دارم که هر سال محرم میرم محلشون کلی پسر بازی میکنیم……یعنی جنده لاشی تر از ما پیدا نمیشه….البته ظاهرم عادیه اون موقع یادمه حتی موهامو هم رنگ نکرده بودم ……ولی تو یه رابطه خیلی جدی با دوست پسرم بودمو اون سال فقط قصدم پسر بازی بود نه بیشتر ….خواهر کوچیکه دوستم یه مرده رو نشونم داد گفت تو این محل کلی عاشق کشته داره و اینا…..خلاصه مرده خوب چیزی بود….منم گفتم میخوای 3سوت مخشو بزنم گفت عمرااا ….این شد که شروع کردم به نگاه بازی باهاشو کش ندم ماجراروو دوست شدم باهاش سر کلکل با دخترا هم یه زنگی هم بهش زدم….من یه دختر 21 ساله با قد یک وشصت وپنچ و هیکل فوق سکسی ام …………الته اون موقع یعنی 3سال پیش هنوز تقریبا دختر بودمووو……….خلاصه شب تاسوعا دوباره رفتم اون محل و دوستام با دوست پسراشون بودنو هر کدومم میخواسن یه وری برنو منم که نمیخواسم تنها باشم زنگ زدم بیاد اون شانس من …خونش همونجا بودو اومد پایین و گفت بیا بریم بالا منم رفتم کلی حرف زدیمو چندتا ماچو بابای جاکشش هم کلی مهربون بود و اصرار که شام بمونینو اینا…….فرداش دلم براش تنگ شده بود ….الکی دیدم دارم عاشقش میشم ….زنگ زدم رفتم پیشش……کلی مسخره بازی در آوردیمو بعد تو بغل هم دراز کشیدیمو یه جور خوشگلی نگام میکرد که طاقت نیاوردمو….یهووو بوسش کردم….یه ده دقیقه لب بازی کردیم که من شدم یه تیکه آتیش و نشستم روش و پاهامو انداختم دورش و شروع کردم به بوسیدن گردنو گوشش …..بعد تی شرتمو در اوردمو مرده بدبخت هنگ کرده بود……..نمی دونست چیکار کنه خیلی خوش استیل بود اما بچه بودو فکر کنم تجربه های اولش هم بود…..منم خودمو یه دختر ملوس جازده بودمو بغل گوشش آخ و اوخ میکردمو میگفتم مال منی …..و دوست مرده خودمی و این کس شعرااا ……..قلبش مثه یه گنجیشک میزد ……یهو رد داد و دستشو گذاشت روسینه هام …..منم با اینکه حال میکردم اما الکی نفسای بلند میکشیدمو از اون آهاااایی میکشیدم که کلا پسرارو جر میده و از خود بیخودشون میکنه……خیلی خودشو کنترل میکرد اما طاقت نیاوردو سوتینمو باز کرد و سینه هامو شروع کرد به خوردن و من کم کم حس کردم کیرش زیرم شق شده ….با همون حالت ناله در گوشش گفتم و مهران در بیار شلوارتووووو داره میترکه کیرت خب گناه داره ….اونم پاشد و در اورد و منم شلوارمو در اوردمودستاموو کردم تو شورتشو کیرشو از اون وسط در اوردم …هه اون موقع هنوز با ساک زدن حال نمیکردم واسه همین شورتمو در اوردمو نشسم روشو….وای کس خیس منو لا پایی که رفتیم طفلی….کم کم اخ .اوخش در اومده بود انقدر آروم جلو عقب میکردم که حسم کنه با پایان وجود ……..سینه هامو میمالیدم به تنشو از شهوت داشت میمرد…..البته که منم حال میکردم ….یهو صدای دسته و روزه از تو کوچه بلند شد و دیدم گریه زاری اش گرفته ….پاشد گفت امشب نه ……امشبو نمیتونم ………مادر جنده…..فکر کن یه همچین حالی دارم بهش میدم یهو فازه مسلمونی ورش داشت‍ منم گفتم خب حال نمیکنی باهام چرا کس میگی پاشدم لباسامو بپوشم برم یهو محکم هولم داد تو دیوار که نه بخدا هیکلت حرف نداره فقط نمیتونم الانو….یه نگاه انداختم تو چشاش….بعد یه جوری خم شدم شورتمو بپوشم که یه زاویه خدااا از کونم بهش داده باشم ….بعله اینطور شد که آقا همچی یادش رفت گفت میخوام بکنمت همین الان میخوام جرت بدم …..منم عاشقه این حرفا وا دادمو گذاشتم کیرشو بذاره دم کونم و یه کمی عشق بازی کردیمو …تا خواست بکنه تو ….با نازو عشوه گفتم …..دیر شد باید برم ….اونم رو حسابه اینکه خوب حتمااا بازم میرم پیشش گفت باشه و منم فلنگو بستمو…دیگه حتی شمارشم پاک کردم……جالب اینجاست که هر سال میبینمشو چندبارم جلومو گرفت و گفت عاشقمه اما منم بهش گفتم بلاخره ….شب عاشورا بود دیگه گذشت بی خیال…..پسره زیاذس بچه بود برام…اما یه بار دیدم دست بردار نیست یکم از دوست پسرام که چجوریی فرصتو غنیمت میشمرن وقتی پیششونم و خاطارت سکسی ام براش گفتم که ببین جوجه من اونشب حس کردم دارم تورو میکنم نه اینکه بهت بدم پسرایی که من باهاشونم انقدر وحشی و هاتن که حتی یه وقتا انقدر تو سکس میزنن منو یا دستو پامو میبندن و اینا که دیگه تمایل ندارم با جوجه ها بخوابم…اونم حالش گرفته فحش داد و گفت تو مرریضی منم خندیدمو رفتم …این بود یه ماجرای من….واسه جق زدن حال نمیداد داستانم …اما جنده لاشی نیستم اگه دروغ گفته باشم…بدم میاد از این پسرای دستو پا چلفتی……….مرد باید بلد باشه بکنه که بهش بدی والسلامنوشته شیدوش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *