داستان گی می باشد …هادی عشقه هادی نفسه …به هادی عادت کرده من برادرشم هادی عشقشه….هادی دریاست من رودخونم هادی ارضاش میکنه من فقط ارومش …هادی لباشو میزاره رو لباش،من فقط لپشو ماچ میکنم …هوا هوای عجیبیه ….وقتی علی بیقراره دریا بی قراره …رودخانه ها بی تابن ….نفسا سیاه وسفیدن …چشما خیسن وقتی علی داره بخاطر داداشش ،هادی رو پس میزنه مگه میشه عرفان آروم بگیره ؟عرفان تو که اینطوری نبودی تو همون عرفول قدیمی علی هستی …یادته رو نیمکت نشستی وعلی شیشه های ماشینارو تنهایی پاک کرد ؟علی هادی رو پس میزنه هادی ناراحته علی ناراحته عرفان ناراحته …گور بابای اتفاقای گذشتهنزار ناراحت باشن عرفان …کاش نبودی عرفان خوشیشونو بهم زدی دلاور گفتم علی به مولا ناراحت نیستم من خودم به هادی پیشنهاد دادم …ولکن تموم کن اتفاقات گذشته رو ….عرفان تموم میکنی دوس داشتن فرشادو ؟اگه با هادی تموم نکنم پس فردا نمیتونم بهت بگم نرو زیر فرشاد برادر من نرو زیر هر آدمی ….تموم میکنی دوس داشتن فرشادو عرفان؟؟؟؟؟صداش رفته بود بالا …واسه حفظ رابطشون ،برا ناراحت نشدن علی باید پس میزدم کسی رو که دوس داشتم .زانو زدم جلوش گفتم تموم میکنم دوس داشتنامو …هر کی ندونه من میدونم هادی کنارت نباشه حال و اوضات بده علی علی میگه دوس نداشتم توهم گی باشی و چشاش پرمیشه…آخ که چقد این بغض اشناس…دستاشو میبره سمت موهاش و یه آه بلندی میکشه …+مگه گی بودن بده ؟اگه بده چرا خودت گی هسی؟_ااااهااا عرفان ببین رفتی سرجای قبلیت …هادی بره دلیلی نیست براگی شدنت ….پاشو تموم کن.+هادی نمیره …به مولا اینطوری اذیت کنی خودم میرم بی خبر هم میرم یجوری میرم هیچ وق پیدام نکنی …گوربابای فرشاد …توبرام مهمی …خوشحالی تو برام مهمه ….عرفان خزونه با علی بهاره …عرفان بی کسه با علی انگار یه دنیاس …ههدوباره شروع کرد …_من که میدونم از فرشاد دست نمیکشی الکی نباف …+آدم از کسی که دوس داره دست نمیکشه _عرفان احتمال این که تو این رابطه ها به لجن کشیده نشی تنها ده درصده …احتمال این که فرشاد آدم خوبی ازاب دربیاد فقط به تو قانع باشه پنج درصده … این که پس فردا تو این جامعه خراب شده به بدترین شکل تحقیرت نکنن …بچه ای هنوز بفهم چی میگم .ولوم صداش دوباره رفته بالا ،اینجور وقتا عرفان میترسه ….کافیه برم یکم آب بخورم انگاری اینجور وقتا یه نقطه میزارم ته حرفاش ومیگم حرفای تو درسته …تموم کن من تسلیم درسته فرشادو هنوز یه ماهه که میشناسم اما دست کشیدن از فرشاد ،حکم مرگ منو داره ….علی میگفت پسر خوبی نیست …راستی از چه لحاظ خوب نیست ؟؟با من که فقط دنبال سکس نیست …منو دوس داره …تنها ایرادش اینه تک پر نیست با خیلیاس …اما نشد آدمی پیدا کنم که به دلم بشینه و فقط با یه نفر باشه …پیدا نشد و از تنهایی مردم از تنهایی میمردم که چی بشه ؟ولی من بد نمیشم من خراب نمیشم من به یه نفرم راضیم ؟من تنوع طلب نمیشم زیاده خواه نمیشم ….راستی خدا خودت میفهمی حس بین ما همجنسگرا هارو ؟؟لطفا دنیاتو خراب کنو ودوباره بساز …بگو آدما کنار هر کی به آرامش رسیدن حقشون همونجاس هر کس این حقو از اونا بگیره عذاب شدیدی در انتظارشونه یاد فرشاد که می افتم دنیا برام رنگی میشه مثل رنگ چشماش ….یاد روزی افتادم که فرشاد گفت سکس گروهی دوس داری ؟گفتم راضی میشی من جزتو با چن نفر دیگه سکس کنم ؟گفت خودت بخای من مشکلی ندارم …دوباره حالم بد شد …کاش بعضی چیزا یاد آوری نشه …راسته که هیچکس مثل علی رومن غیرتی نمیشه …به فرشاد گفتم ولی من دوست دارم نذاری جز تو باادم دیگه ای باشمخندید …گفت کوچولو باور کردی من شوهرتم ؟دوباره خندید …باشه من شوهرت .نباش با کسه دیگه ای خانمم …تو فکرم که اینارو مرور میکنم همون لحظه میخام یادش بشه فراموش …اما وقتی یاد خنده هاش می افتم یاد قیافه جذاب و جدیش ….وقتی میبینم همه ارزوشونه باهاش رفیق بشن ،همه چی مانعم میشه …هر لحظه بودنم با فرشاد مساویه با یه آه سوزناک علی …چقد دردناکه این حس .کاش تموم بشه همه این حسا ،کاش فندک بشم به این دنیا ،کاش دیگه عرفان نباشه …من اسم فرشادو همجنسگرا نمیذارم چون فرشاد با دخترا هم هست …اون دیگه بیش از حد تنوع طلبه …اما وقتی بغلم میکنه و آرومم میکنه میگم گور بابای همه چی …من باتو خوشم عشقم.وقتی دوسه ساعت از روزشو با من میگذرونه میگم عرفان خوشحال باش حتما براش ارزش داری دیگه …برام ناهار میخره برام شام میخره ….هرچی بخام میخره …به درد دلای گذشتم گوش میده …امیدوارم میکنه به زندگی اما بعضی وقتا میگم هنوز اولشه عرفان ،داغی نمیفهمی….فرشاد میگه مفعولی مثل تو کم پیدا میشه ،کسی که میخاد عاشقی کنه درسته ؟اره عشقم درسته ….میگه من با مفعولای زیادی بودم اما بعد یه هفته گفتن پول ندی همه چی تموم .تو برا پول با من نیسی برا حس خودته ،درسته عرفان ؟اره درسته …داشتم فکر میکردم اگه فرشاد پولدار نبود من انقد عاشقش میشدم ؟چه میدونم ….زندگی تلخ وسیاهه …کی تو این دنیا از خط قرمز رد نشده که من نشم …من بچه کار بودم اما الان اینجا پیش یه آدم پولدارو جذابم ….آدمی که میتونه منو به آرزوم که دخترشدنه برسونه …چی از این بهتر؟اما علی ناراحته …مگه وقتی علی با هادی میخابه من ناراحت نمیشم ؟میشم دیگه ….دارم خودمو قانع میکنم دارم به خودم دروغ میگم ؟نه من فقط با قلبم حرکت میکنم …من منطق ندارم …من با احساسم میرم جلو …منطقی نذاشتن بمونه برامن …وقتی به فرشاد میگم تو همجنسگرا نیسی میگه توهم نیسی …فرشاد میگه وقتی دلت میخواد دختر باشی یعنی نیسی ….شایدم راس میگه .موقع سکس با فرشاد همه چی تاریک میشه انگار چراغا خاموشن خجالت منم خاموشی میزنه به خودش ….زیاد براش لوس میشم باید کلی بوسم کنه تا براش ساک بزنم …محکمتر بغلم میکنه …باشه جوجه خودت خواستی …به جای بوس لعنتی گاز میگیره اما خیلی آروم انگار اصلا گاز نیست انگار طعم اب دهنش روتنمه …همین فقط بهم میگه تو سینه کوچیک منی سینه های تو هم یجور تنوع میشه برامن …میگم فرشاد ۸۵خوردن چه حالی داره …میگه سینه های کوچیک و صاف توروخوردن بیشتر حال میده هسته خرماتو هم خوردن که خودش یه دنیاس چشاتم که دریاس رنگین کمونم ….همینجاست که چشام برق میزنه …ستاره های شبم پرواز میکنن اما علی ناراحته ….همونجا ست که میفهمم ستاره ها پرواز بلد نیستن …این حس آرامش ۱۰۰درصد نداره نمیاره برامن ….همونجاست که بغض میکنم …فرشادبا دستاش صورتمو تکون میده ….ای عشق احساساتی شیرین خودم …تلخ نکن شبمو ….شب علی تلخه …..نوشته عرفی
0 views
Date: December 7, 2019