…قسمت قبلمن سینا سلام دارم به پایان کاربران سایت داستان سکسی بدلیل درخواست های شما دوستان به جهت ادامه خاطره ام ، با توجه به اینکه تعدادی از خوانندگان پیش داوری کردند و بنده را مورد اتهام قرار دادند که چرا بعد از ده سال علاقه من به همسرم بیشتر شده و یا اینکه من عمدا خانمم را در اختیار دوست و همکارم گذاشته ام را کامل ادامه میدم تا شاید باور آنرا پیدا کنند که من فقط بخاطر اطمینانی که به همسرم داشتم شماره همراه همسرم را به ارش دادم .در ضمن تعدادی هم گله از نگارش من داشتند ، که من حق را به آنها میدم چون من که نویسنده نیستم ، کار من کامپیوتر در رشته ای تی شبکه هست . جهت یادآوری خیلی کوتاه خلاصه قسمت اول را بیان میکنم .همانطور که گفته بودم ، خودم را نادر و همسرم را حمیرا و همکارم را ارش معرفی کردم. و به خاطر ادعای پوچ ارش در مورد مخ زدن هر زنی از طریق تلفن در چند روز و قرار گذاشتن برای سکس ، شماره همسرم را دادم تا شرطی که بسته بودیم را با پیروزی پیش ببرم و مهمان یک هفته ای در متل قو باشیم . بعد از هشت روز ارش با غیبت یک روزه خود روز نهم پیروزی خود را با تعریف از چگونگی سکس با خانمی که من شماره اش را داده بودم پایان دنیا را روی سرم هوار کرد و نه تنها غرور و حیثیت منو بلکه دامن همسرم را هم لکه دار کرد . این در حالی بود که ارش نمیدانست ان خانم همسر من بوده و مدام تعریف از هیکل و زیبایی و حتی نوع سکس حرفه ای که داشت و چگونگی ساک زدنش مرا برای چند روز در آتشی که خودم روشن کرده بودم را تبدیل به خاکستر میکرد و در دل هزاران لعنت به خودم و هزاران لعن و نفرین به ارش میدادم .و گاهی هم مرگ را از خدا طلب میکردم .از این ماجرا چهار روز میگذشت و خدا میداند که من در این چهار روز چی کشیدم . شاید به اندازه چهار سال برایم گذشت . از یک طرف توصیف و تعریفهای روزانه ارش را باید تحمل میکردم و از طرفی در منزل با عذاب وجدانی که خودم برای خودم بوجود آورده بودم باید کنار میامدم و کنترل رفتارم را حفظ میکردم. یادمه که پنج شنبه بود و با سکوت و افکار پریشانم سعی میکردم در تنهایی خود بسوزم حتی شرم داشتم که به صورت زیبای همسرم نگاه کنم . روی مبل نشسته بودم و عمیقا پک به سیگارم میزدم که حمیرا با همان صدای دلنشین و وسوسه انگیز خود کنارم نشست و با دستهای ظریفش چنگ در موهای من انداخت و گفت ، چند روزیه که عمیقا گوشه نشین شدی و حتی تو خواب هم مرتب حرفهایی که هیچ مفهومی نداره را بلند بلند تکرار میکنی منتظر شدم تا خودت تعریف کنی ولی انگار نمیخواهی حرفی بزنی . با سردی و بی حوصلگی گفتم چیزی نیست ، گفت هست و باید امشب به من هم بگی که چه موضوعی باعث شده شوهر من وظیفه شبانه اش را چند روز به تاخیر بندازه و مرا در انتظار بزاره . با جابجا شدن نتوانستم جوابی برای سوالش پیدا کنم و فقط چشمهایم را بستم. حمیرا کم کم دستهایش به سمت پایین سرازیر کرد و با لمس بدن من و گرمای خاصی که داشت، دستش را در شلوارکی که بر تنم بود برد و کیر مرا محکم فشرد و گفت وای این چیه ، این که دودول هم نیست . یاد حرف ارش افتادم که میگفت موقعی که بین پاهایش نشستم التماس میکرد که آرام بکنمش چون کیرم براش کلفت بود . به سختی خودم را کنترل کردم تا با سکوت خود افتضاحی را که بوجود آورده بودم را لو ندهم. حمیرا هم کیر که نه بلکه دودول شل و ول و بی حس مرا بیرون کشید و در دهان خود جای داد و شروع به مکیدن و لیسیدن و مالیدن کرد و تا اینکه بزرگ و بزرگ تر شد و حالت عادی خودش را پیدا کرد و با دست راستش انتهای کیر مرا گرفته و سر پهن و نرمش را به لپ هایش و لبهایش میزد . باز هم به یاد حرف ارش افتادم که میگفت چه حرفه ای ساک میزد در این موقع قطره اشکی از چشم چپم سرازیر شد . حمیرا را شدیدا متعجب کرد و جان خودش را قسم داد تا حرف دلم را بریزم بیرون و در ادامه گفت در عرض این هشت سال تا بحال نشده بود که هفت ، هشت روز منو نکنی . بی اختیار گفتم که تو که چهار روز پیش با کس دیگری و جای دیگری فعالیت داشتی گفت بلههههههه نفهمیدم تو چی گفتی ؟ گفتم همینی که گفتم. گفت واسه خودت چی میگی و خیال بافی میکنی . گفتم حاشا نکن از همه چیز باخبرم چون خودم باعثش شدم فکر میکردم که آنقدر محکم هستی که گول یک مرد غریبه را نخوری و با او قرار سکس کردن نزاری . با تعجب گفت موضوع چیه ؟ چرا و به چه حقی به من تهمت میزنی ؟ گفتم تو چهار روز پیش با فردی بنام ارش سه راه تهرانپارس قرار ملاقات نزاشتی و به همراه اون آقا به منزلش نرفتی ؟ حمیرا بعد از قطع حرفام با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و گفت عجب خری هستی ، فکر میکنی که کیر تورو با کیر کس دیگری عوض میکنم ؟ گفتم حالا که کردی گفت اول بگو از کجا فهمیدی که من با مردی بنام ارش دوست شدم تا من هم بگم که چکار کردم. در حالی که با دو دستش کیرمو میمالید کل ماجرا را برایش تعریف کردم و با پوز خند گفت جریمه ات یک هفته پول خرج کردن دو خانواده در متل قو هستش . گفتم مگر میشود که شما دو تا را روبرو کنم ؟ خیلی جدی گفت که نه من آرش را دیده ام و نه ارش مرا چون بعد از یک هفته مزاحمت و تکرار تماس در ساعتهای مختلف به گوشی من کنجکاو شدم تا بفهمم که شماره منو از چه کسی گرفته و بظاهر خودم را علاقه مند به او نشان دادم و چند روز بعد با او قرار گذاشتم ولی خودم نرفتم یه دوستی دارم که در باشگاه حدود سه ماهی هست آشنا شدم .این دوست من حدود یک سالی هست که از شوهرش جدا شده . من هم موضوع را برایش تعریف کردم و از او خواهش کردم به جای من سر قرار برود و با کل اطلاعاتی که به او دادم از او خواستم که تلاش کنه شاید متوجه بشه که شماره منو از کجا آورده . وقتی حمیرا این همسر خوشگل و نازم ماجرا را برام تعریف کرد به حدی خوشحال شده بودم که نمیدانستم فریاد بزنم ، بخندم و یا گریه زاری کنم. فقط یادمه بغلش کردم و با دو دست خود آنقدر فشار بر سینه هایم اوردم که صدای شکستن قولنج و مهره های کمرش را در چندین نوبت شنیدم. هر دو به اطاق خوار رفتیم و تا جان در بدن داشتیم سکس کردیم . ناگفته نماند پس از شش ماه از کون سفید و سفت و خوشگل حمیرا هم بی نصیب نماندیم . و پانزده روز بعد من و همسرم و ارش و همسرش بمدت یک هفته بهترین تعطیلات را در متل قو گذراندیم. به همین دلیل همسرم حمیرا را بیش از پیش دوست دارم .دوستتون دارم ولی نه به اندازه حمیرا .نوشته سینا
0 views
Date: November 3, 2019
ایول خیلی خوب بود.