شروع صنم و بهروز

0 views
0%

موقعه رفتن به خونه اش یک روزنامه همشهری خریدم وقتی رسیدم کسی نبود خیلی خسته بودم خوابیدم ساعت 2 شروع کردم به ورق زدن آگهی ها عادتم بود با اینکه چیزی نمی خواستم ولی فضولی ام این بود از وضعیت کار و خونه مملکت خبر داشته باشم که متن یک آگهی توجه ام رو جلب کرد بی اختیار گوشی رو برداشتم و چون تخصص اون کار رو داشتم با خانمی که اون طرف خط بود صحبت کردم و قرار گذاشتم وقتی قطع کردم گفتم نمی رم من که وقت ندارم همین شیفت های بیمارستان هم کافی هست آمد خونه چند وقتی بود رفتار هاش مشکوک بود منم گیر نمیدادم نمی خواستم از دستش بدم سرم وحشتناک درد می کرد رفت برام قهوه درست کنه دستم رفت طرف گوشیش اس ام اس هاش رو باز کردم وای چی می دیدم یک دختر دیگه اون رو همسرعزیزم خطاب میکرد وای وای سرم گیج رفت سه سال از عمرم رو گذاشتم پای آدمی که بهم خیانت کرده بود نتونستم خودم رو کنترل کنم وقتی دید ماتم رفته آمد گوشی رو گرفت اما دیگه دیر شده بود دیگه من به حماقتم پی برده بودم هیچ جوری هم نمیشد بخشیدش دنبالم افتاد صنم بذار توضیح میدم صنم خواهش می کنم اما دیگه دیر شده بود خودش می دونست آدمی نیستم که بتونم عشقم رو با یکی دیگه قسمت بکنم سریع لباس هام رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون بدون هدف قدم میزدم شب باید میرفتم شیفت تموم شد رابطه دوستی من با یک آدم کثیف تموم شد خیلی خالی بودم خالی تر از همیشه .شب بهم زنگ زد و اعتراف کرد سه سال هست با من دوسته و پنج سال هم با یکی دیگه و… صدای زجه ام بلند شد گریه زاری کردم گریه زاری خیلی بد ولی همه چیز برام همون جا تموم شد تمومش کردم اجازه نمی دم باهام بازی بشه .شیفت با هر بدبختی که بود تموم شد از بیمارستان که آمدم بیرون قدم میزدم یادم افتاد با اون خانوم قرار داشتم آدرسش نزدیک بود یک خانم خوش برخورد و مسن بود برام از کار گفت و شرایط منم انگار بودم و نبودم گفت باید بهروز بیاد نظر بده (رئیس ) بود .امد و خوشش آمد از من و قرار شد از فردا شروع به کار کنم اولین شیفت موقعه که آمدم بهش چای بدم دستم رو گرفت منم بی تفاوت دستم رو از دستش کشیدم بیرون مدام از این ور و اون ور حرف زد منم فقط سکوت می کردم از صداش خوشم می آمد آرامش میداد بهم حس خوبی داشتم بهش شیفت بعدی شب وقتی آمد پاهام رو گرفته بودم توی بغلم و داشتم به روزگارم فکر می کردم صنم جان صنم جان اصلا متوجه نشدم امد تو یک آن دیدم یک مرد جلوم ایستاده بهروز بود بدون هیچ حرفی وقتی اشک های روی صورتم رو دید من رو گرفت توی بغلش نمی دونم چرا رفتم توی بغلش نازم می کرد و قربون صدقه ام میرفت منم محکم گرفتمش تو بغلم و حس امنیت می کردم اشک هام رو پاک میکرد و قربون صدقه ام رفت آروم که شدم رفتم صورتم رو شستم و آمدم بهروز روی تختش دراز کشیده بود و به سقف نگاه می کرد روی مبل کز کردم و نشستم صنم جان بیا اینجا نزدیک من آمدم مبل کنار تختش نشستم گفت نه بیا بیا دختر خوب دستش رو دراز کرد طرفم دستم رو بهش دادم کشیدم توی تختش کنارش خوابیدم از پشت بغلم کرد و نازم می کرد منم مثل گربه خودم رو بهش می مالیدم به هیچ چیز فکر نمی کردم فقط می خواستم آروم باشم دستش رو آورد روی سینه هام و گردنم رو بوس می کرد منم سکوت کرده بودم فقط سرم رو بیشتر بردم عقب تا به گردنم مسلط باشه آه آه صدای آه من تو فضای خالی پخش شده بود تا به خودم آمدم دست بهروز لای کسم بود اه اه کسم خیس خیس بود صدای ناله بهروز بیشتر به شوق آورده بودم یادم رفت کجام من کی هستم بهروز کی هست و دارم چه کار می کنم خودم رو سپردم به دست های بهروز خیلی ماهر و حرفه ای بود لخت لخت بودم زبون بهروز لای کسم بود لیس میزد عاشق این کارم دوست پسر قبلی ام هر از گاهی برام این کار رو می کرد اما حالا بهروز تو اولین بار داشت من رو دیوونه می کرد سرش رو محکم به کسم فشار میدادم و اون محکم تر می خورد توی آسمون ها بودم هیچ لذتی بالاتر از خوردن کس نیست محکم و تند تند کسم رو میک میزد و میلیسید دیگه داشتم منفجر میشدم و صدای ناله هام بیشتر میشد لرزیدم و آب از کسم ریخت بیرون اونم لیس میزد لیس های تند تر و تند تر آه کشیدم حالا دیگه نوبت من بود که نشون بدم چقدر تو سکس مهارت دارم با اینکه سرم گیج میرفت بهروز رو خوابوندم و آمدم سراغ کیرش وای چقدر کیرش بزرگ و کلفت بود یعنی کس من می تونست این کیر رو تو خودش هضم کنه و بخوره واااااااااااااااای واااااااااااااااااای زبونم رو زدم به کیرش داغ داغ بود و سرش هم خیس صدای ناله هاش رفت هوا فهمیدم خیلی دوست داره بخورمش خودم هم دوست داشتم لذتش رو می دیدم شروع کردم به خوردنش کیرش رو می کردم تو دهنم و در می آوردم با دست هاش سرم رو گرفت و محکم فشار داد روی کیرش کل کیرش رو توی دهنم حس می کردم تا ته حلقم کیر بود ولی صدام در نمی آمد خوش سرم رو محکم بالا و پایین می کرد و منم باهاش همراه بودم موهام رو از دو طرف گرفت و میکشید و بعد به یکباره فشار میداد روی کیرش وای چه لذتی داشت کیر خوری چه کیری داشت بهروز تا حالا کجا بود که کس من رو سیر آب بکنه تخم هاش رو لیس میزدم و آه می کشید کیرش سفت سفت شده بود صنم بسه ابم میاد نمی تونم بکنمت خیلی آروم از زیرم آمد بیرون و من رو خوابوند آمد روم کیرش رو می کشید روی کسم انگار می ترسید بکنه تو خودم پاهام رو باز کردم و باچشم بهش گفتم بیاد روم و بکنم اونم تیز تر از این حرف ها بود کسش رو تا ته با یک حرکت کرد توی کسم جیغ کشیدم دستش رو گذاشت روی دهنم صنم آروم باش اروم ولی لذت کیری که توی کسم بود رو نمی تونستم براش شرح بدم شروع کرد به عقب و جلو کردن وای چه لذت داشت چه کیر داغ و سفتی بود ااااااااااه اههههههههههههههه و صدای جون گفت بهروز توی گوشم شهوتم رو بیشتر می کرد محکم بغلم کرده بود و به کیرش فشارم میداد و می گفت جون چه کس تنگ و داغی داری جون صنم مال من باش فقط کست رو به من بده منم می گفتم محکم بکنم کسم رو جر دادی چه کیر کلفتی داری جووووووووون من رو بکنم کنم مال تو هست و با دستم کسم رو می مالیدم تا بیشتر حال کنم تو فضا بودم و هر لحظه شهوتم بیشتر میشد بدنم سفت و سفت تر میشد و صدام بیشتر میشد یک جیغ کوتاه کشیدم و لرزیدم کسم خیس و خیس شد و بهروز کیرش رو از تو کسم بیرون کشید و آبش رو ریخت روی شکمش اه اااااااااااااااااه جووووووووووون جون خیس عرق شده بودیم کسم از کیر داغ و کلفتش درد گرفته بود آروم کنارش خوابیدم آب کیرش رو از روم پاک کرد و محکم من رو گرفت تو بغلش بوسم کرد فقط ساکت بودم یک بار دیگه شهوت و داغ بودنم به عقلم غلبه کرد صنم کس داد به کسی که هیچ شناختی ازش نداشت .برام مهم نبود فقط می خواستم به اون لعنتی فکر نکنم آرامش می خواستم که توی بغل بهروز پیدا کردم .اگر خوشتون آمد بازم بقیه اش رو براتون می نویسم .نوشته صنم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *