شقایق (۵)

0 views
0%

قسمت قبلاز زبان شقایق. گفتش كه مي خواهد بخوره ازنوك پاهام تا موي سرم منهم گفتم هرجور راحتي.بعدش كمر لباس خواب را باز ش كرد و از سرم شروع به بوسيدن و ليسيدنم شد اولش كمي نچدشم شد ولي وقتي به چشم و لب وگوشم رسيد خوشم اومد وقتي به گردنم رسيد ديگه واقعاً خوشم مي اومد و گاهي يه صداي هم ازم در مي اومد وقتي به سينه هام رسيد گفت اينها را خوب بزرگش كردي بلا ديگه توي آسمونها بودم هنوز كرستم بسته بود كه با خنده گفت مي خواهي ليمورا با پوستش بدي بخورم من كه متوجه منظورش نبودم گفتم بدون پوستش را بخور من كه توي دنياي ديگه بودم يه لحظه ديديم كه چشم به سياهي رفت ناگهان ديدم كه سينه هام را مي مكيه و تازه فهميده بودم كه اين سينه ها چي بوده اند ما نمي دونستيم حالا اوجش موقعي بود كه رفت كمي پايين تر واز شكمم بوسيدو پايين تر رفت رسيد به شروتم از رويش كمي بوسيد و مالشش داد كه ديگه اصلاً هيچي نمي فهميدم فكر كنم بهش گفتم پوستش را بكن و اون هم سريع شرتما در آورد با اتش كامل داشت كسم را مي خورد و سوراخ كونم هم همين طور ديگه توي رويا بودم زبونش را توي كسم حس مي كردم توي اين بخور بخور به جزيي سوزش تو كنم حس كردم ولي فراموشش كردم پدر مي گفت شقا چه كسي داري آدم مي خواهد بره توش . گفتم- برو مردم زبونش را مي كردم تو دستش را جلوي دهنم مي گذاشت كه داد نزنمگفتش بعداً ميريم تو .-گفتم نه برو .گفت يه جور ديگه مي ريم تو- هر جوري مي توني برو كه دارم مي ميرم.- پاهاما كمي باز شون كردو آروم بلندم كرد واز لبام لب مي گرفت و سينه ها را مكشون مي زد كه يهو سوزشي حس كردم ديگه هيچي نمي فهميدم توي اوج لذت بودم كه يه چيز داغي را توي كونم حس مي كردم كه خيلي حال مي داد هر چقدر تكون مي خوردم لذتش بيشتر مي شد ومن همون طور توي بغل پدر بودم و بابامنو بالا پايين مي كرد بعدش بلند شد و برم گردوند به شكم خوابوند وزير شكمم يه بالش گذاشت اين بار محكم تر مي كرد تو ومن ديگه اصلاهيچي نمي فهميدم فقط يادمه كه مي گفتم كه بكن بكن اوف اوف محكتراوف بكن كيرش را تا ته مي كرد تو كونم پدر هم به هم مي گفت خوشگل پدر آخ آخ آخ كه بلاخره پدر همه آبشو را توي كونم خا لي كرد عجب داغ بود سوختم و سوختم بعدش همطور كير توكونم خوابيديم تا صبح دو بار از كونم كرده بود ولي حس نكرده بودم تا صبح توي آسمونها بودم ساعت 8 بيدار شدم كه ديدم لخت لخت با پدر خوابيدم باورم نمي شد ولي خوابيده بودم حس عجبي داشتم نسبت به همه چيز تكون كه خوردم پدر هم بيدار شد گفت سلام خوبي گفتم به مرحمت شما بد نيستم يه لب گرفت و گفت سريع بلند شو بريم سفر .- بعد از دو ساعت از همه خدا حافظ كرديم و رفتيم به شمال .در ضمن پدرم وضع مالي خيلي خوبي داشت يه ويلا توي شمال داشت بعداز چند ساعت كه همه اش پر از خند و خوشي حال بود به ويلا رسيديم- حس عجيبي به پدر پيدا كرده بودم پدر هم اين طور بود . وارد ويلا كه شديم يه غذايي خورديم بعداز استراحت نا خدا گاه حشري شدم به پدر گفتم بدون پوستش را نمي خواي پدر گفت چرانه گفت بريم به حموم يه دوش بگيرم گفتم باشه توي رختكن لباسام را در اورد لختم كردخودش هم لخت شد در حين لخت شدن هم لب و سينه را مي خورد رفتيم زير دوش چه حالي مي داد بلندم مي كرد و دولام مي كرد و محكم به كونم مي كوبيد كسم را ليسم زد و انگشت مي كرد توش منكه اصلاً هيچي حاليم نبود يه حال اساسي كرديم بعدش بغلم كرده و به اتاق خواب بردش نيم ساعت كسو كونم را ليسش زد بعدش يه ژلي به كسم زده بازم ليسش زد ديگه داشتم مي مردم بلند مي گفتم بكن توش بكن آخ آخ مردم- در ضمن من هنوز باكره بودم كيرش را آروم آروم كرد توي كسم درد عجيبي داشت تكون تكون مي داد فشار مي داد بعد بيرون مي كشيد اين كارش باعث شد كه من اصلاً زياد درد نكشم آروم كسم را باز مي كرد پرده ام پاره شد و جزيي خون اومد ولي لذت كير توكس را هرگز نميشه با نوشتن تعريف كرد تا كسي خودش تجربه نكنه محال اون حسي كه من داشتم را داشته باشه ( قابل توجه دخترا ) خلاصه يه ده دقيقه اي كير توي كسم بود توي هفت آسمون بودم وپرواز مي كردم متاسفانه نميتونم توصيفش كنم بلاخره پدر آّبش اومد و اونم- روی كونم خالي كرد خيلي خوش گذشت .يك هفته توي ويلا كه بوديم كسو كونم و دهنم را مي كرد بعد 90 روز رفتيم به خارج ديگه اونجا عملاً مثل خانم و شوهر شديم . تاینکه بعد 3 ماه دیگه کلاً از ایران مهاجرت کردیم و رفیتم به دنبال سرنوشتمون . لطفا نظر بدین- اگه مشکلی در نوشتنمون بود به بزرگی خوتون ببخشید و از همه دوستاتی که نظر دادن تشکر و قدر دانی می کنیم وهم می خوام در صورت امکان داستان و خاطرات خودرا برام ایمیل کنندنوشته ارشمیدوس aytam_356@yahoo

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *