من یه مغازه دارم به دلیل شغل خواص من خانمها بیشتر با من سر کار دارنیکی از این خانمها که اکثر اوقات برای هزینه کمتر شدن به هم اس می دادیمیواش یواش اسها جوک داخلش اومد حرفهایی شبیه عزیزم فدات وغیره یه روز مغاره بودم کنار من رو صندلی نشسته با هم می حرفیدیمکه اتفاقی دستامون بهم خوردیه نگاهی کردیم یه دفعه هردو کنار کشیدیمبعدش من شیطنت کردم دوباره تکرار کردماون گفت چه ته گفتم چیزی نیست انگار گلوم خشک شد گفت چیه قرمز چرا شدی گفتم نمی دونم دلم چرا تاپ تاپ می زنهگفتم منم این طوریمگفت نمی دونی چقد دوست دارم گفتم یه بار دیگه بگوکه این با با یه بوس آبدار تکرار کرد من دلم هوری ریخت جرات پیدا کردم یه فشاری به سینه هاش دادم گفت می خوام می خوام گفتم چی آزی جون گفت کیر گفتم آخ جون بیا مال خودت از رو شلوار یه فشاری دادگفتم درش بیارم گفت نه می ترسم کسی بیاد داخل مغازه سریع رفتم مغازه رو بستمزیپمو باز کردم کیرمو آوردم بیرون شق شق شده گفت اوفف می خوام گفتم بخورتا کله کیرم رفته نرفته تو دهنش آبم داشت می اومد نمی دونم چرا حول شدمسرشو کنار زدم وآبم اومد چقد بدبختم من نه اون روز بعد از آب اومدن من پایان شد اون درحسرت کیرم موندچند روز دیگه اومد تا اومد کنارم نشت کیرم دادم دستش هی فشارو بازی منم دستمو بردم داخل شلوارش واخ چقد داغه کوست گفت کیر بزار توش گفتم اینجا گفت آرهیریع دلا شد شلوار داد پایین باورم نمی شد کس آماده کیرم شق هی می گفت بکن توشوای دوباره نکرده داشت آبم می اومد کیرم نرسیده به کوسش حول شدم داشت آبم می اومد واس نکردم توش شلوار کشید بالا گفت اگه من کیر داشتم حالیت می کردم خجالت کشیدم چیزی نگفتم چندروز دیگ اومد با انگشتم می زارتم تو کوسش اون دید دیگه از من بخاری بلند نمی شه دیگه نیومد پیشم و من در حسرت کوسش……نوشته سهراب حدودا40ساله
0 views
Date: January 21, 2022