سلام دفه اول و اخرمه كه داستان مينويسم چون زياد دوست ندارم شما هم هر جور راحتين ولي فهش الكي نده قضيه من برميگرده به سال 82 كه به دليل مشروب خوردن زياد كبدم مشكل پيدا كرد و همش مجبور بودم بين مشهد و تهران در رفت و امد باشم بار سوم كه ميخواستم برگردم تهران خانوم يكي از فاميلامون كه يه مريضي زنونه(البته بعدا فهميدم) داشت گفت منم باهات ميام البته با اجازه شوهرش…و اينم بگم من اونو از وقتي كه با فاملمون ازدواج كرد دوسش داشتم هميشه با هم در رفت و امد بوديم حتي يه سري با شوهرش 3 تايي رفتيم مسافرت برگردم سر اصل مطلب شب شد و بليط گرفته بودم رفتم دنبالش و با تاكسي رفتيم ترمينال يه كم خوراكي خريدم و سوار اتوبوس شديم اتوبوس راه افتاد دمه صبح كبد من درد گرفت داشتم به خودم ميپيچيدم كه شهلا(زن فاميلمون)بيدار شد گفت چي شده بهش گفتم اونم دستمو گرفت و گفت اروم باش الان دردش تموم ميشه چون تا حدودي از مريضي من در جريان بود منم از اين فرصت استفاده كردم و دستشو ديگه ول نكردم كم كم اروم شدم ميخواست بخوابه كه بهش گفتم سرتو بذار رو پاهاي من سرشو كه گذاشت يه لحظه چشمامون تو هم قفل شد نگاه شيطنت اميزش ديوونم كرد يهو بدون مقدمه يه لب ازش گرفتم نازني خجالت كشيد چشماشو بست منم دوباره يه بوس از ژشونيش كردم و خوابيد موقع خواب همش دستم روي سينه هاش بود ولي هيچي نميگفت رسيديم تهران شهلا گفت بريم خونه خواهر من گفتم باشه رفتيم اونجا قرار شد با خواهرش اينا بريم پارك از پارك كه برگشتيم شام خورديم و خوابيديم شهلا و من توي سالن و خواهرش با شوهرشو بچه هاش تو اتاق اينم بگم خونه خواهرش يه سالن و يه اتاق داشت بزرگ نبود براي همين من و شهلا با هم خوابيديم موقع خواب شهلا گفت پويا(اسم خودم) دستتو بده به من بخوابيم دست تو دست هم خوابيديم صبح بيدار شدم همه خواب بودن شهلا هم بيدار شد همونجوري كه دراز بودم دستشو ميماليدم هي بيشتر دستمو ميبردم بالا و كم كم رسيدم به سينه هاش واي چه نرم بود نازي گفت پويا نكن منم خجالت كشيدم زود دستمو برداشتم و پتو رو كشيدم رو خودم نازي پتورو كشيد كنار دستمو گرفت گذاشت رو سينه هاش يه كم ماليدم كه يه هو ديدم بچه خواهرش بيدار شد صداش اومد و ديگه بيخيال شدم پاشديم صبحانه خورديم من گفتم ميرم دكتر نازي هم رفت واسه كار خودش نزديكاي عصر برگشتم نازي هم اومده بود بهش گفتم دكتر گفته بايد برم مشهد دوباره اونم گفت چه خوب منم باهات ميام چون من كارم تموم شده ولي امرو نه فردا با هم ميريم گفتم باشه خونه شهلا شاهرود بود ولي به شوهرش زنگ زد گفت پويا تنها واسه جراهي ميخواد بره مشهد منم باهاش ميرم و اونم هيچ مخالفتي نكرد دوباره شب شد دل تو دل من نبود همه خوابيده بودن جز منو شهلا دستمون تو دست هم بود بهش گفتم ميخوام سينه هاتو بمالم اونم خودشو در اختيار من گذاشت يه كم كه سينه هاشو ماليدم كم كم رفتم پايين دستمو گذاشتم رو كوسش وايييي چه داغ بود انگشتمو بردم تو كوسش اونم چشماشو بسته بود ولي يهو گفت پويا بسه دارم ديوونه ميشم نكن بهش گفتم چيكار كنيم شهلا با خجالت گفت مگه نميخوايم بريم مشهد گفتم چرا گفت مگه نميخواي بريم مسافر خونه گفتم خوب اره ولي چه زبطي داره بهم گفت خوب ديوونه تو مسافرخونه كارمونو انجام بديم اينجا نميشه يه وقت كسي بيدار نشه فكر خوبي بود قبول كردم بهش گفتم كيرموب گير ببين اندازش چجوريه با خجالت و شيطنت دستشو برد تو شلوارم و يهو گفت وااااااااااااااااااااااااااااااااااااييييييييييييييييييييييييي چه بزرگه اين ميخواد بره تو كوس من؟ من نميخوام مشهد نميام البته باشوخي خلاصه صبح شد و دوباره من دوتا بليط گرفتم و راهيه مشهد شديم تو راه ز بس شهلاو ماليده بودم كل شلوارش خيس شده بودپوووووووووووووووووووووووووووووويا بسه ديگه ترو خدا بذار برسيم اينجوري داره پدرم در مياد منم گفتم باشه و تو بقل هم خوابيديم چشمونو كه باز كرديم رسيده بوديم مشهد يه تاكسي گرفتم گفتم مارو به يه مسافر خونه ببر رفتيم اولش بهمون اتاق نميدادن و شهلا مجبور شد به مجيد زنگ بزنه (شوهرش) و موافقت شد اتاق و بهمون دادن كليدو گرفتم قلبم داشت از دهنم ميزد بيرون كليد انداختم در اتاق و باز كردم رفتيم تو من همونجا لخت شدم شهلا جا خورد بهش گفتم زود باش ولي اون انگار كه نميخواست ولي شلوارشو در اووردم شرتشم در اووردم واييييييييي چه سفيد بود كيرم سيخ شده بود من ديوانه يه ضرب فرستادم تو كوس شهلا داد زد واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااييييييييييييييي مادر پويا ترو خدا اروم اولش بود زياد دوست نداشت ولي كم كم داشت حال ميكرد اخو اوخش به اه تبديل شد پويا بوكون كوسمو جر بده همش مال توئه جووووووووووووون چه كير كلفتي داري كيرم تو كوسش بود بالا پايين ميكردم ازش لب ميگرفتم چه طعم خوبي داشت گفتم پاشو سگي بشين اونم گوش كرد سگس نشست پيرهنشم در اوود واي لخت لخت هر دوتامون سينه هاش تو دستم بود و همينجوري كيرمو توكوسش حركت ميدادم بهش گفتم ابم دارهه مياد گفت بريز تو كوسم گفتم شهلا چي ميگي گفت بريز من نازا هستم بچه دار نميشم چند تا ضربه محكم و پایان ابمو تو كوووووس نازش خالي كردم بدشم اومد كيرمو تو دهنش كرد هي ليسش ميزد و دوباره سيخ شد بار دوم گفت فقط ميخوام ساك بزنم ابتو بخورم دهنش با كوسش هيچ فرقي نداشت وارد بود چجوري ساك بزنه برراي بار دوم ابم اومد واييييييييييييي همشو تا قطره اخر خوررررررررررررد بدشم تو بقل هم خوابيديم سكس ما تا 1 سال ادامه داشت ولي بد از يه سال ديگه نديدمش يني خودم نخواستم بيشتر از اين وابسته من باشه و كم كم رابطمون مات كردم شهلا هم موافق بود اين بود داستان سكسي مننوشته پسر کیر کلفت
0 views
Date: November 25, 2018