سلام دوستان اسمم پرستو 27 سالمه از تهران و می خوام داستان سکس عاشقانمو با اولین عشقم بنویسم.البته بیستر خشنه تا عاشفانه ولی چون با عشقم بود بسیار لذت بخش بود.قضیه ماله 3 ساله پیشه…..با آرش حدود 8 ماهی بود رفیق بودم ولی بهم ثابت کرده بود که دنبال سکس نیست.اصلا عاشق همینش بودم .با هر کی رفیق شده بودم سر قضیه سکس باهاش بهم زده بودم چون نمی خواستم پایه دوستی مو بر مبنای سکس بزارم بعدشم بچه نبودم که بخام به راحتی گول بخورم.البته یه بار تو ماشین فقط ازم لب گرفته بود که اونم ناخودآگاه پسش زدم.خوب خجالت می کشیدم…..خلاصه چون تا حالا با کسی سکس کامل نداشتم و تجربم در حد خیلی جزیی بود دوست داشتم به یکی بدم که لیاقتشو داشته باشهاصلا هم تو فاز ازدواج نبودم.فقط می خواستم رومانتیک باشه و مداوم.آرش کارش یه جوری بود که وقت آزاد زیاد داشت.مهندس ناظر بود فقط می رفت سر ساختمونا نظارت می کرد و هر وقت می خواست می تونستم بریم بیرون و بگردیم …..تا اینکه یه روز اومد دم دانشگاه دنبالم(دانشگاه دماوند) خیلی خوش گذشت گفتیم و خندیدیم و چون زمستون بود هوا خیلی زود شده بود.آهنگ رومانتیک حمید طالب زاده(همه چی آرومه)تازه اومده بود رو گذاشته بود و دست منو تو دستش گرفته بود.دست منم رو رون پام بود.یه دفعه گفت پرستو یه سوال بپرسم راستشو می گی ؟(هزار بار پرسیده بودااااا)گفتم من تا حالا دروغ بهت نگفتم(واقعا هم همینطور بود)آرشتا حالا دست چند تا پسر بهت خورده؟منگفتم به هیچ احدی اجازه ندادم به بدنم دست بزنهآرشیعنی تو بغل هیچ کسی نخوابیدی؟مننه به خدا چون همه تو فکر و استفاده از من بودن(دروغ هم نبود چون با هر کی بودم فقط به فکر سکس بود)آرشگفت باورم نمیشه (کلا آدم شکاکی بود)پس چرا راحت اجازه می دی دستتو بگیرم و بزارم رو پاهاتمنتا حالا با هیچ کس قدر تو راحت نبودم و چون تو هدفت سکس نیست و بهم ثابت کردی.واقعا هم بهم ثابت کرده بود چند باری کرم ریخته بودم ولی خیلی نجیب بود….خلاصه که اونقدر باهم حرف زدیم و اون من و قانع کرد و من اونو که من همش تو فکر این بودم بار اول که بخام تو آغوشش بخوابم چه جوری می گذره هر چند که می دونستم چنین چیزی یکم تصورش سخته چون نه ما خونمون هیچ وقت کامل خالی می شد نه اوناااااتو این مدت با هم راحت تر شده بودیم و بیشتر در مورد سکس حرف می زدیم ولی همچنان جفتمون می ترسیدیم.تا اینکه یه روز گفت ناهار بریم بیرون و به مناسبت ماشین جدیدش من و برد رستوران البرز (سهروردی)و حسابی خوش گذشت و بعد گفت تا کی وقت داری گفتم 8.تازه ساعت 4 بود.دیدم داره با موبایلش به یکی زنگ می زنه گفتم کیه گفت علی(شوهر خواهرش)گفتم چیکارش داری؟گفت کاریت نباشه….خلاصه داشت آمار علی رو می گرفت.وای داشت مکان جور می کرد که من و بکنه…..دلم هری ریخت.خیلی ترسیدم آخه همیشه واسم آرزو بود ولی حالا که پای عمل رسیده بودم می ترسیدم و پشیمون شدم.گفتم آرش من هیچ جا نمیاماااااااگفت نه یه سر میرم خونه آرزو(خواهرش)واسه علی یه چیزی بگیرمگفتم مگه علی خونست؟گفت نهگفتم مگه کلید داریگفت آره آرزو کلیدشو داده به منگفتم خوبه دیگه مکان واست جور بوده و هر روز خانوم می بردی و صداشو در نمی آوردی..با این حال که می دونست دارم سر به سرش می زارم گفت به خدا آبجیش دیروز رفته مسافرت و کلید داده که هوای خونه رو داشته باشه (منظورش شوهر خواهرش بود )گفتم پس تو برو بالا من تو ماشین میشینم.گفت باشهکوچه پایینی خونه خواهرش برای اینکه تابلو نباشه ماشین و پارک کرد و رفت.حدود 30 دقیقه بود تو ماشین بودم و دیگه کم کم حوصلم داشت سر می رفت.زنگ می زدم به گوشیش جواب نمی داد. نمی دونستم که خونه خوهرش کدوم واحده فقط طبقش و می دونستم…کم کم داشتم نگران می شدم خلاصه دل و زدم به دریا و ماشین و قفل کردم و رفتم زنگ یه طبقه رو زدم (همسایشون)و رفتم بالا.کفش آرش پشت در بود.بعد از کلی در زدن آقا در و روم باز کرد.باورم نمی شد با یه شلوارک قرمز که معلوم بود سایز خودش نیست و دکمه های باز پیراهنش جلوم وایساده بود.با عصبانیت داد زدم معلوم هست کجایی چرا نمیای و من و دو ساعته تو ماشین علاف کردی.عین خیالش هم نبود.گفت پس بلاخره گول خوردی و اومدی بالا………بعد هم توضیح داد که نمی خواسته اجبارم کنه که بیام بالا.می خواسته خودم برم پیشش.بساط قلیون وآورد و بیشتر ازش عصبانی شدم که چرا بهم دروغ گفته و گفته واسه علی شوهر خواهرش چیزی می خواسته بیاد برداره.گفت آبجیش رفته پیش خانواده شوهرش شهرستان و علی هم تو راهه داره میاد خونه.(قرار بود سر مسایل ملک و املاک با هم صحبت کنن)من و می گی سکته کردم گفتم علی کی میاد گفت کرجه تا بیاد 2 ساعت طول می کشه.خلاصه خیلی می ترسیدم دوست نداشتم سکس تو ام با سکس و تجربه کنم ولی موقعیت دیگه واسمون پیش نمیو مد.نشستم پیششو غر زد که چرا لباساتو در نمیاریی.منم یه بافت بنفش پوشیده بودم که جذب بدنم بود آرشم عاشق رنگ بنفش بود.رفتم یکم آرایشو وتجدید کردم و موهامو باز کردم (موهام تا باسنمه)اومدم پیشش.هر چند خیلی خجالت می کشیدم ولی دیدم که آرش هی داره ازم تعریف می کنه و نازم و می کشه از موهام که لخت لخت هم هستن تعریف می کنه.خلاصه با نگاهش بهم التماس می کرد که برم تو آغوشش ولی خودم نمی خواستم با پای خودم بم تو بغلشمی خواستم خودم و لوس کنم و اون نازم و بکشه…بعد از 5 دقیقه پی ام سی دیدن و قلیون کشیدن آخر سر شاکی شد و گفت پرستو تروخدا بیا تو بغلم دارم دیوونه می شم چطور دلت میاد اینقدر سنگدل باشی.من دیگه طاقت ندارم که نخام هم آغوش تو بودن و تجربه نکنم….منم شروع کردم به حرفای همیشه که آره تو هم پس مثل بقیه ای و منو فقط واسه سکس می خوای و از این حرفا.گفت وقعا من و اینجوری شناختی گفتم رفتار امروزت این و بهم می گهگفتم مگه هر کی میره خونه یه پسر منظورش اینه که می خواد بده؟گفت آخه من و تو 8 ماهه با همییم دیگه همدیگر و شناختیمولی من می ترسیدم همچنان.منم گفتم نمیخوام باهات سکس کنم.آرشکی سکس خواستفقط می خوام تو بغلم بخابیگفتم خر خودتی تو آغوش خوابیدن همانا و گولم زدن هماااانااااعصبانی شد و به یه حالت بچه گونه گفت باشه نیا….دیدم جدی جدی دیگه محلم نمی زاره اصلا حرف سکس و نمی زنه(آخه خیلی غد و یه دنده بود)من تو دلم فحش می دادم به خودم که عجب حماقتی کردم و چرا اینقدر منفی بافی کردم وتازه می فهمیدم چقدر آرش و دوستش دارم…سرش به ماهواره گرم بود.چند بار صداش کردم و خیلی عادی جوابم و می داد معلوم بود ازم دلخوره ولی چون دوستم داشت به روم نمی آورد.گفتم قهر نکن دیگه من طاقت قهرتو ندارم وبهم خوب حق بده که بترسمگفت نه عزیزم تو هنوز به من اعتماد نداری ایرادی ندارههر وقت وقتش بشه بهم اعتماد می کنی.من که این همه وقت صبر کردم بازم صبر می کنموای باورم نمی شد که آرش اینقدر خونسرد باشهبعد هم گونم و بوسید و گفت بلند شو وسایلتو جمع کن بریمگفتم یعنی تو دلخور نیستی گفت نهبه موقش تو آغوش هم می خوابیممی خوام با رضایت خودت باشه نه اصراره من…از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف ناراحت و به خودم لعنت می فرستادم….خلاصه بساط قلیون جمع کردیم و رفتیم از خونه بیرون.البته اول من رفتم بعد آرش اومد.می دونستم که خواهرش تا دو هفته دیگه بر نمی گرده و خونشون خالیه ولی من خیلی سختم بود که به آرش بگم من سکس می خواماونم یه چند باری از دم خونه خواهرش رد می شد که به زبون بی زبونی بهم بگه که خونه مکانه ولی من حرفشو نمی زدم….تا اینکه 10 روزی از اون ماجرا گذشت و تو این مدت همش من فیلمای سکسی میدیدم و حسابی تحریک می شدم ولی وقتی تو واقعیت بهش فکر می کردم می ترسیدمچون تاحالا نذاشته بودم دست هیچ احدی بهم بخوره و با اون هیکل سکسی که من داشتم (قد 167 وزنم 60 پوستم سفید و سینه های خوش فرم)می دونستم آرش تا حالا خیلی تونسته خودشوکنترل کنه که باهام کاری نکنه…….فردای اون روز قرار بود خواهرش برگردهاون روز دیگه تصمیم گرفتم هر جور شده پا روی ترسم بزارم و باهاش یه سکس مشتی(مثل فیلمااااا)داشته باشم.از صبح رفتم حمام و حسابی خودم و سابیدم و برف شدم و بعدشم یه پیراهن قرمز گذاشتم و تو کیفم (اگه اون موقع می خواستم بپوشم بوی عرق می گرفت).قرار بود بریم فرحزاد .ناهار رفتیم فرحزاد و بعد گفت کجا بریم گفتم بریم خرید گفت چیزی می خوای؟گفتم نه بریم بگردیمگفتم بریم بوستاندیدم می گه حال خرید نداره و دیشب دیر خوابیده و خستست می خواد زودتر بره خونه بخوابه(آخه تو فرحزادم همش چرت می زد)دعواش کردم و گفتم یعنی چی 2 روزه ندیدیم همو الانم می خوای زود از پیشم بری؟؟؟؟؟دید بهم بر خورده با اکراه به سمت بوستان حرکت کرد.نمی دونم چی شد گفتم راستی آرزو برگشت؟گفت چطور مگه؟گفتم همین جوریگفت نه فردا میادگفتم علی خونست؟گفت این موقع روز علی سرکارهگفت چطور ؟گفتم هیچی همینطوریهیچی نگفت و یه نگاه عاقل اندر سفیه ای بهم انداخت که خر خودتیرفتیم بوستان و یکم گشتیم و آیس پک خوردیم و رفتم سمت یه مغازه لباس زیر آخه من شورت و سوتینامو همیشه از اون مغازه می خریدمگفتم آرش یه دقیقه اینجا وایسا(دم مغازه ) من برم تو مغازه چیزی می خوام بخرمگفت چی می خوای گفتم به نظرت اینجا چی داره؟خندید و گفت چه سوال بی معنی پرسیدماااااااگفتم نمی خوای نظر بدی؟گفت من و که داخل راه نمیدناصلا حواسم نبود گفتم باشه تو که می دونی من بدون سلیقه تو اصلا هیچی نمی خرم و سلیقت واسم مهمه.وایسا میرم میارم بیرونگفت نه هر چی خواستی بخر من که نمی بینمش(منظورش سوتین بود با شورت که سکس نداریم ….)منم رفتم یه شورت و سوتین ست خیلی سکسی پلنگی خریدم که خودمم تحریک میشدم چه برسه به اون بدبختوقتی رفتم بیرون گفت خریدی؟گفتم آره و از تو کیفم در آوردم و گوشش و نشون دادمخندید و گفت اینجوری که فایده نداره باید تو تنت ببینممنم خندیدم و گفتم خوب شیطون شدیااااادیگه به شوخی هی غر می زدو ومی گفت والا به خدا گوشت و میزاری جلو گربه بعد می گی نخور.خب مگه می شه .اونم گربه ای که تا حالا لب به گوشت نزده….(خودش و می گفت)خلاصه رفتیم سمت خونه و گفت نمی خای لباستو تو تنت ببینم؟منم که دیگه ترسم و کنار گذاشته بودم با اکراه گفتم هر چی تو بگیکجا بریم؟گفت بریم خونه آرزو دیگهگفتم علی چی؟گفت صبر کن الان آمارشو می گیرمبه علی زنگ زد و به یه بهانه ای بهش گفت کی میای برادر ببینمت و کارت دارم و اونم وعده 5 بعداز ظهر داد.تازه ساعت 1 بود و ما هر دو گرسنهرفتیم خونه خواهرشو کلی خوشحال که کو تااا ساعت 5 که علی بیاد و می شه یه ناهار هم درست کنیمخلاصه رفتیم بالا و بساط قلیون و کلی استرس داشتم و گفت برو لباساتو بپوش ببینم…..ادمه دارد……. نوشته arastoo_24xxx
0 views
Date: November 25, 2018