شوهرعمه عوضی من

0 views
0%

اسم من اوا 19 سالمه تک فرزندم دختر خوش اسیلی هستم (قدم 166 و وزنم 53) تعریف از خود نباشه خیلی هم خوشگلم (پوست سفید با چشمو ابروی مشکی مشکی)من خودم تاحالا باهیچ کسی سکس نداشت از کیر میترسم نمیدونم چرا ولی ازکیر وحشت دارم. من یه عمه(فریبا) دارم که 24 سالشه خیلی باهم جوریم از بچگی باهم بودیم حاضریم جونمونو برای هم بدیم فریبا یه سال پیش ازدواج کرد با مرد هیزی بنامه سجاد .سجاد از همون روز اول که منو دید خیلی هیز بازیی در میاورد همیشه دنبال فرصت بود تا خودشو بهم بچسبونه یه روز که اومده بودن خونمون مهمونی وقتی هیچ کس حواسش نبود اومد سینمو گرفت توی دستش یه فشار محکم داد جوری که تا دوروز جای انگشتاشو رو سینم حس میکردم خیلی عوضی بود میترسیدم به فریبا بگم چون فریبا در کنار سجاد خوشبخت بود حدود سه ماه پیش دایی مادرم فوت کرد مامانو پدرم مجبور شدن برم من چون درس داشتم نرفتم مادرم اینا ساعت 5 صبح رفتن منم تا ساعت 8 شب درس خوندنم خیلی حوصلم سر رفته بود یه جورایی هم میترسیدم تو خونمون تنها باشم توفکر این بودم که چی کار کنم که یهو اس ام اس اومد به گوشیم فریبا بود نوشته بود سلام خوبی شنیدم تنهایی پاشو بیا پیش ما منم سرخوش گفتم اخ جون الان اژانس میگیرم میام گفت منتظرتم رفتم حموم دوش گرفتم یکی از لباس خوشگلمو تنم کردم البته بخاطر هیز بودن سجاد ارایش نکردم زنگ زدم اژانس یه ماشین گرفتمو رفتم نزدیکای خونشون بهش اس دادم در باز کن فرش قرمز پهن کن که پرنسس داره میرسه اونم گفت بیا تو پرنسسم در بازه تعجب کردم فریبا کسی نبود که اینجوری اس بده بیخیالش مهم اینه امشب مجبور نیستم تنها خونمون باشم شادو شنگول کرایه رو دادمو رفتم تو خونشون ویلایی هستش رفت تو ساختمون دیدم کسی نیست داشتم جیغ جیغ میکردم که این چه طرز استبال از مهمونه که یهو در پشت سربسته شد صدای قفل کردن دراومد پستمو نگاه کردم سجاد بود یه لبخند پیروزمندانه رو لبش نیشم بسته شد گفتم فریبا کجاس خندید و همینجوری که نزدیم میشد گفت فریبا دوروزه با دوستاش رفته مشهد گوشیشو جا گذاشته (الهی بمیری فریبا با این حواس پرتیت حالا چه غلطی کنم)داشتم فحش میدادم به همه که یهو چسبید بهم.وای خدا چه بلایی سرم میاد تنها چیزی که به ذهنم رسیدو گفتم گفتم ولم کن میخوام برم دستشویی اونم باسر گفت برو اخیشششششش خیالم راحت شد رفتمو به دستشویی پناه اوردم یه ربعی اون تو بودم تو ایینه زل زده بودم به خودم اصلا حواسم نبود که درو قفل کنم یهو در باز شد سجاد لخت لخت جلوم ظاهر شد زبونم بند اومده بود خیلی ترسیده بودم سجاد نزدیکم شد لباشو گذاشت رو لبام مثل وحشیا میخورد یهو یه چیزی رو لای پاهام حس کردم دستش نبود چون با دستاش منو محکم چسبیده بود تا سرمو عقب نکشم پس یعنی اون کیرشه لای پاهام ترسم بیشتر شد هیچ ععکس العملی نشون ندادم خودش تعجب کرد دست از خوردن برداشت گفت اوا صدای منو میشنوی با سر گفتم اره عوضی احمق دوباره افتاد به جون لبام یهو از زمین جدا شدم منو تو بغلش گرفتو برد سمت اتاق همش هم لبامو میخورد به اتاق که رسیدیم منو گذاشت رو زمین لختم کرد دیگه به خودم اومد بی اختیار یه کشیده زدم تو گوشش درکمال ناباوری یکی محکمتر خوابوند تو گوشم این مدلیشو ندیده بودم گردنم داغ شد میدونستم اگه نزدیک گردنم بشه حشری میشم چند بار که دوست پسرسابقم خواست درگوشم چیزی حالم یه جوری شد و حالا سجاد داشت گردنمو لیس میزد حالم یه جوری شد یه آهههههههههه از ته وجود کشیدم سجاد از عکسوالعملم خوشش اومدو بیشتر لیس میزد منم صدای نفسام تغییر کرده بود سجاد همه لباسامو در اورد یهو چشمم یه کیرش افتاد واااااااااااااااااااای خیلی بزرگ بود حدود 25 سانت کلفتیشم که اندازه دسته بیل بود خوابوندم رو تخت فک کردم میخواد سینمو بخوره ولی یه راست رفت سراغ کونو کسم پاهامو که وا کرد به به چه چهش بلند شد گفت اوا حدس میزنم کس توپی داشته باشی صورتشو بکسم نزدیک کرد اروم اروم زبونشو دوره چوچولم میکشید حس خوبی داشتم چوچولمو گرفت تو دهنش میک میزد وای چه حالی میداد اههههههههم بلند شده بود اونو بیشتر حشری میکرد چوچولمو گاز میگرفت خیلی درد داشته جیغ میزدم با جیغام لذت میبرد محکمتر میخورد حدوده گازاش یه ربع باکسم ور رفت تا ابم بود همشو خورد صورتشو چسبونده بود به کسم نفساش رو کسم بود کسم داغ شده بود حال میکردم با دوتا انگشتاش سوراخمو باز کرد اون تورو دید مینداخت یه ذره نگاه کرد بعد زبونشو گذاشت تو سوراخم اههههههههه پاشو کیرشو کشید روکسم باصدایی بی حال گفتم سجاد نه من از کیر میترسم عوضی بی ادب بهم گفت گوه نخور ببینم رو دلت بخواب منم انجام دادم واااااایییییی افتاد به جونه کونمممممممممم لیسش میزد بوش میکرد انگشتشو کرد تو کونم خیلی دردم اومد جیغ زدمولی اون عین خیالش نبود یه ذره انگشتشو عقب جلو کرد بعد درش اورد این دفعه دوتا انگشتشو کرد اون تو دردش بیشتر بود جیغ زدم یه ذره که عقب جلو کرد دستشو دراورد پاشو کیرشو با سوراخ کونم تنظیم کرد گذاشت رو سوراخش یه فشار محکم داد که حتی خودشم جیغ کشید اشکم دراومد اون محکم میکرد توش و درمیارد هی تکرار میکرد منم داشتم از شدت درد گریه زاری میکردمو جیغ میزدم دستمو بردم عقب جلوشو بگیرم التماسش میکردم که نکنه ولی گوش نمیکرد با یه دستش چوچولمو میمالید باید دست دیگش سینمو خیلی خیلی خیلی درهمین حین من ارضا شدمو از حال رفتمو اون تند تر میکرد کونم اتیش گرفته بود داشتم میسوختم ولی اون ادامه میداد از کونم اب و خون میومد بیرون جرم داده بود برای همین انقد درد داشتم بااینکه ابش اومده بود دست بردار نبود هنوزم میکرد یه نیم ساعت داشت میکرد دوباره کونم اتیش گرفت دوباره ارضا شد افتاد روم کیرش اون تو بود یه 5 مین روم بود بلند شد کیرشو خونیشو اوردم سمت دهنم گفت بخور بدم اومد بزور کردتو حلقم همشو داشتم میخوردم اما بزوراز قصد یه گاز گرفت دردش اومد درش اورد گفت بچه کونی هنو کیر خوردن بلد نیستی زد تو گوشم زدم زیر گریه زاری رفت از اتاق بیرون.باگریه خوابیدم صبحش که بیدار شدم دیدم درو باز گذاشته نفهمیدم که چجوری فرار کردم رفتم خونمون از اون روز تاحالا دیگه خونشون نرفتم هروقت چند باری هم که اون اومده من از اتاق بیرون نرفتم اینم خاطره اولین سکسمنوشته آوا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *