شوهر نامرد دخترخاله ام

0 views
0%

سلام اسم من نازنین هستش و26 سالمهاین خاطره که براتون مینویسم مال 4 ماهه پیشه .دخترخاله من شبنم وشوهرش کمال درتهران زندگی میکنن و من درتبریز. البته بگم من شوهر دارم واسمش علی هستش پارسال که شبنم وشوهرش باسه عید اومده بودن تبریز شبنم بینی شو عمل کرده بود و خیلی تغیر کرده بود از اون روز من مدام تو گوش علی میخوندم میخوام منم بینی مو عمل کنم تا اینکه قبول کرد منم از شبنم خواستم برام نوبت بگیره کمال شوهر شبنم دکتر ارتوپد هستش و شبنم تو همون بیمارستان تازه پزشک عمومی شده خلاصه ابان ماه بود شبنم زنگ زدو گفت 26 برات نوبت گرفتم منم خوشحال کارامو ردیف کردمو 25 رفتم تهران بعدازظهر بود رسیدم شبنم با شوهرش اومده بودن دنبالم بعداز احوال پرسی سوار ماشین شدیمو رفتیم خونشون من تا رسیدم رفتم 1 دوش گرفتم تا خستگی راه از تنم بیرون بره حمامم که پایان شد شبنم رو صدا زدم تا حولمو بده بعد صدای در حمام اومد منم درو نیمه باز کردم تا حوله رو از شبنم بگیرم تا درو باز کردم دیدم کمالپشت دره وحوله من تو دستش منم سری درو بستم که گفت ببخشید شبنم دستشویی بود منم درو یکم باز کردمو حوله رو گرفتم تشکر کردمو خودمو خشک کردمو اومدم بیرون موهامو سشوار کشیدمو 1تاپو 1 دامن کوتاه پوشیدمو اومدم بیرون دیدم شبنم میز غذا رو چیده نشستیمو غذا خوردیمو بعدشم یکم تلویزیون نگاه کردیم اما چون من خسته بودم زودتر رفتم بخوابم نزدیکای ظهر بود بیدار شدم کمال نبود با شبنم رفتم بازار تو بازار نهار خوردیم بعد رفتیم مطب دکتر بعد از معاینه ونوشتن عکس….رفتیم خونه رسیدیم کمال نیومده بود هنوز مطب بود شبنم گفته بود ساعت 11 به بعد میات اون شب شبنم شیفت بود باسه همین ساعت 9.5 رفت منم پای تلویزیون بودم که دیدم خوابم گرفته رفتم تو اون اطاق درم بستم شب قبل کمال خیلی بد بهم نگاه میکرد حس کردم به خاطر لباسمه چون دامنم خیلی کوتاه بود وسینه هامم وقتی خم میشدم پیدا میشدن چون من سینه هام وباسنم یکم بزرگن البته چاق نیستم قدم170 وزن مم65 هستش مونتها علی مردم اینقدر با اینا بازی میکنه بزرگشون کرده. باسه همین از دکتر که برگشتم یه دامن ماکسی گشاد با پیراهن یغه دار پوشیدم تو عمق خواب بودم یه گرما وخیسی رو روکوسم حس کردم فکر کردم دارم خواب میبینم کوسم بیشتر گرم شده بود اهو نالم داشت درمیومد چشامو یکم باز کردم دیدم خواب نیستم فکرکردم علی شوهرمه چون اون سابقه داشت نصفه شب حشری بشه بره کسمو بخوره تا بیدار شم. یه لحظه یادم اومد خونه نیستم چشامو کامل باز کردم تو تاریکی دیدم کماله مثل برق پریدم تا کمال دید بیدار شدم یه دفعه زبونشو تا ته کرد تو کوسم نمیتونستم حرف بزنم داشت دیونم میکرد فقط با صدای ضعیف بهش میگفتم تور خدا شبنم…دیگه نمیتونستم توری زبونشو تو کوسم تکون میدادکه بهش گفتم باشه بسه دیونم کردی هرکار می خوای بکن اینو که گفتم کسمو ول کرد اومد بالای سرم شلوارکشو دراورد گفت کیرمو بخور منم مجبور بودم شورتشو کشیدم پایین کیرش مثل یه چوب اومد بیرون باورم نمیشد خیلی بزرگ بود مثلش تو فیلم های سوپر دیده بودم فکر میکردم دروغن کیرشو کرد تو دهنم منم شروع کردم براش ساک زدن اما چون بزرگ بود و همش تو دهنم نمیرفت زیاد حال نکرد گفت بخواب می خوام بکنمت بهش گفتم اقا کمال نه بزار برات ساک بزنم تا ابت بیاد گوش نکرد و پرتم کرد رو تختو پاهامو باز کرد گفت کوستو میخورم تا دردت نیاد شروع کرد دوباره به خوردن کوسم دیگه نمیتونستم بهش گفتم بسه دیگه بکنم اونم سر کیرشو گزاشت در کوسم سر کیرشو با اب کوسم خیس کردو اروم فشار دادو فرستادش تو باورم نمیشد کیر به اون کلفتی رفته توکوسم دیگه این من بودم که نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم بهش میگفتم تندتر بکنم اونم سرعتشو وضربه هاشو محکمتر می کرد بهش میگفتم جرم بده پارم کن تا حالا کسی به غیر مردم منو اینطور نکرده اونم بیشتر حشری میشد کوسم داشت میترکید بهش گفتم میخوام من بیام روت میخواستم حالا که یه نفر دیگه داره میکنتم حسابی حال کونمو پارم کنه نشستم روش باورتون نمیشه زنایی که یه کیر دراز وکلفت کردتشون میفهمن من چی میگم پایان بدنم اتیش گرفت حس میکردم کیرش توشکممه همینطور که بالاوپایین میرفتم کمال هم سینه همو میخورد داشتم خیلی حال میکردم دست خودم نبود ولی تو اون لحظه دوست نداشتم هیچ وقت ابش بیاد دوست داشتم تا صبح بکنتم ابش میخواست بیاد منو خوابوند ودرش اورد گفتم چرا درش اوردی من هنوز میخوام گفت ابم میخوات بیاد بهش گفتم خوب بریزش تو کوسم من قرص میخورم اینو که بهش گفتم منو برعکس کردو باسنمو داد بالا از پشت کرد تو کوسم من دیوانه این طور دادنم زنها میدونن این طوری ادم حس میکنه هم تو کوسش یه کیر هست هم توی کونش دیگه اه کشیدنم به داد تبدیل شده بود کمال هم همینطور چون ابش داشت میومد هم تندتر منو می کردهم ناله هاش بیشتر شده بود با یه اه بلند هرچی اب داشت ریخت توی کوسم میخواست کیرشو در بیاره که بهش گفتم بزاره همه ابش بره تو کوسم بعد درش اوردو لبو بوسیدو قبل از اینکه من حرفی بزنم رفتو در اطاقو بست منم نفهمیدم کی خوابم برد از خواب که بیدار شدم شبنم اومده بودو خواب بود کمال هم رفته بود منم رفتم حمام توحمام همش به شب قبل فکر میردم کوسم وزیر شکمم درد میکرد وناراحت بودم که چرا کمال نامرد با من این کارو کرد.نوشته نازنین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *