شوهر گرفتار

0 views
0%

دوست ندارم مثل بقیه بنویسم پس یه جوره دیگه شروع میکنمامروز 1571386من از شرکت برمیگشتم که مردم با تلفنم تماس گرفت و یه قرار و با هم فیکس کردیم ساعت 8برای شام توی هتل استقلال.منم از خدا خواسته رفتم .7ماهی میشه که کیان دائما به خاطر کارهای شرکت میره و برمیگرده منم تشنه یه سکس درست و حسابی منتظر مردم میمونم .ساعت 805 اونجا بودم رزرو و گرفتم و نشستم ، بازم منتظر تقریبا ساعت 1045 بود که اومد من شامم و خورده بودم فقط منتظر بودم اومد و گفت یه کار فوری داشته چرت و پرن های همیشگی بعد هم گفت که یه سورپرایز برام داره گفت مثل شب عروسیمون میخواد امشب رو تو هتل بخوابیم منم مخالفتی نکردم (خانمهای متاهل میدونن که یه خانم هیچ وقت نمیخواد زندگی خودشو خراب کنه حتی اگه واقعا خراب شده باشه )رفتیم بالا قبل از اینکه با من حتی 1کلمه حرف بزنه دیدم مانتو رو زمینه و شالم رو دسته مبل و خودم تو بغلم مردم وای که چقدر عالی بود یادم رفت بود کل دیر کردناشو ، کل نبودناشو، همه چی ، همه ی اشتباهاشو اون ازم لب میگرفت پشت سر هم حتی اجازه نمیداد نفس بکشم اما منم نمیخواستم نفس بکشم . همه میدونن که وقتی ازدواج میکنی مدل سکس دیگه با نازو افاده همرا نیست خیلی زود دیدم من خوابیدم رو تخت و اونم داره منو میکنه منم یه سره میگفتم آه آه تا اینکه دیگه از زور حشر همونم نمیتونستم بگم . اون منو میخورد و میکرد منم سست شده بودم . منو کیان غیر از شب عروسیمون هیچوقت از کون نکرده بودیم . که دوباره تکرار شد من که سست بودم وقتی کیرشو کرد تو کونم انگار که داشت دست و پام از هم باز میشد (من هیچوقت موقغ سکس التماس نمیکنم)یه دفعه از زور درد شروع کردم به التماس کردن اونم نپرس چه التماسی پای جد اونو جد خودمو همه رو کشیدم وسط ولی فایده نداشت وای وقتی درد کونم افتاد دیگه التماس نمیکردم بلکه فقط آه اوه میکردم و من میدونستم که کیان از صداهای من حشری تر میشه هر وقت حس میکردم داره ارضا میشه دوباره شروع میکردم به آه و آه کردن و ما تقریبا 1.5 با هم سکس کردیم .اون شب عالی بود من عاشق کیان بودم بزارید یه ذره از آشناییمون بگم تو دانشکده پزشکی من آتنا دختری از خانواده ای پزشک زاده این یعنی پزشکی تو خانواده من ارثی بود . و من دانشجوی رشته جراحی قلب باز بودم دختری که همه فکر میکردن از سنگ ساخته شده تو 27 سالگی هنوز عاشق نشده وقتی داشتم از یه سمینار پزشکی تو شیراز برمیگشتم دیدمش ، توی راه وقتی واسه شام وایسادم . شام که نخوردم هیچی انقدر تابلو بهش خیره شدم که وقتی خواست بره سوار اتوبوس بشه گفت غذات یخ کرد اصلا فهمیدی کی غذات و آوردن . منم که مات و مبهوت از حرف گستاخانه اون مونده بودم گفتم اگه سیر نشدی میتونی اینم بخوری . وقتی داشت میرفت حس کردم قلبم تو سینم فشرده شده از همین جا همه چی شروع شد تا اینکه ما 4 ماه بعدش ازدواج کردیم.کیان قد بلندی داره معمولا موهاش و تو حد متوسط نگه میداره که منم دوسشون دارم . چشمهای درشتی داره ، لبهاشم همیشه خوش طعمه،و زور زیادی هم داره ،اهان این جا باید سکسی بگم و آلت نتاسلی اون یه چیزی حدود 20سانت و قطرش منو تو شب عروسی جر داد.شب عروسیمون اون پیش قدم نشد رفت رو تخت دراز کشید تا من برم دوش بگیرم . منم رفتم و اون نیومد دنبالم وقتی اومدم بیرون اون هنوز دراز کشیده بود و منم از روی لجم گفتم حموم خالیه میتونی بری دوش بگیری . اون جوابمو نداد و منم رفتم لوسیونمو از تو کمد برداشتم که یاد حرف مادرم افتادم اون همیشه میگفت مردی که ادای اروم بودن در میاره حسری تره . منم دیدم اون واقعا نیاز داره یکی حلش بده و گفتم اگه خسته نیستی میشه کمکم کنی این لوسیونو بزنم به پشتم حرفم تموم نشده بود که دیدم دستاشو داره میکشه رو پشتم دستاش سرد بود نگرانش شدم برگشتم سمتشو دستشو گفتمو بوسیدم اون نگران بود منم بودم بعد دستشو گذاشتم روی قلبم . اون سرشو آورد پایین و قلبمو بوسید وای که من داغ شده بودم خیلی داغ حس کردم الانه که حولمو خیس کنم گفتم میدونی من …دیگه نگفتم چی و دکمه های پیرهنشو باز کردم و یهو دلم خواست شیطونی کنم حلش دادم عقب دراز کشید منم شلوارشو در آوردم نشستم روش میدونستم که الان میفمه من خیسه خیس شدم که یه دفعه گفت حالا نوبت منه منو برگردوند و ازم لب گرفت عالی بود سکس به یه مرد که تو عاشقشی و میدنی فقط مال توئه . گردنمو میبوسید که خوب یادمه از زور حشرم بهش گفتم منو بکن بکن بکن تو اونم خندید و گفت زوده منم لجم دراومد و کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش بازی کردم 2 دقیقه طول نکشید که دیدم سیخ کرد و به چشمام نگاه کرد و گفت حالا وقتشه .پاهامو داد بالا شروع کرد به بوسیدن کسم و لیسیدنش و با زبون روی چوچلهمو فشار میداد و زبونشو تو کسم میچخوند من دیگه رو کره زمین نبودم که یه دفعه از اون بالا با کله افتادم پائین چه دردی بود وای درد پر از لذت و شهوت کمرم داشت از هم باز میشد که یه دفعه جیغ زدم . کیان ترسید کیرشو کشید بیرون و گفت ببخشید ببخشد خوبی منم که داشت گریه زاری در میومد ولی خوب دوست نداشتم با گریه زاری شب هردوتامونو خراب کنم گفتم چرا وایسادی عشقم منو بکن ولی آروم باشه آروم آروم خوبخوب گلماونم کیرشو گذاشت دمه کسم و تا کلاهک داد تو وای وای که نمیشه گفت من چی کشیدم کمرم داشت میشکست که اونم تازه فهمیده بود که چی کار باید بکنه از یه ناز بالشت کمک گرفت واسه کم کردن درد من که واقعا تاثیر داشت بعدم کم کم کیرشو فرستاد تو تر و منم داشتم از درد و شهوت توام شده میترکیدم که یهو سرم داغ شد کمرم تیر کشید و یهو زدم زیر گریه زاری آخه من پردم حلقویه و اونمندونسته هر سه تارو با هم زد که من از زور درد به خودم میپیچیدم و وقتی اون خواست بکشه بیرون من سفت بهش چسبیده بودمو نمیذاشتم تکون بخوره یه 15 دقیقه ای گذش تا دردم کم شد اونم اروم کشید بیرون .من فکر کردم دگه تمومه که دیگه نفهمیدم چی شد تا ساعته 5 صبح که بیدار شدم و دیدم کیان خوابیده تازه فهمیدم من دیشب وسط سکس بیهوش شدمو اونم نفهمیده من بیهوش شدم ، وقتی بیشتر با هم در موردش حرف زدیم فهمیدیم وقتی منو از کون کرده از حال رفتم و اونم ادامه داده من تا 10 روز همه ی عملهامو کنسل کردم و ما تو اون 10 شب همش با هم سکس کردیم منم همش تو ابرا بودم .حالا اگه حال کردید بگید تا بازم بنویسم.نوشته آتنا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *