سلام بازم من اومدم امدوارم از داستانهاي سكسي من خوشتون آمده باشه دوست دارم نظر بديم و اگه مشكلي هست بگبن تا منم بتونم راحت تر بنويسم . و اما اين ماجرا بر مي گرده به زمان زايمان هانيه خانمم . به خاطر حالي كه داشت دكتر گفت يه هفته قبل از زايمان بايد تو بيمارستان بستري باشه و تحت مراقبت برديم خوابوديمشو نوبتي پيشش مي مونديم شبها بيشتر ساناز پيشش بود.شب اول كه تنها بودم رفتم پيش خاله خانم و تا صبح با هم حال كرديم و يه شب رويايي و سپري كردم و لي عذاب وجدان داشتم چون اولين شبي بود كه بدون هاني خوابيدم . صبح رفتم پيشش و ساناز و فرستادم خونه كه استراحت كنه . براش اطاق خصوصي گرفته بودم ته بخش كه كسي مزاحمش نباشه . همونجا يه كم دست ماليش كردم و اذيتش كردم . تا عصر كه امودن ملاقات مامانشو دختر خاله هاش . امنه هم امده بود و همش يواشكي چشمك مي زد فهميدم كه ميخاره كه اينقدر چراغ ميده ولي محلش نزاشتم و اونم از يه فرصت استفاده كرد و امد طرفمو كيرمو گرفت و يه فشاري داد كه مي خواستم داد بزنم ولي خودمو كنترل كردم و تو دلم گفتم طوري بكنمت كه ديده حوس كير نكني . خلاصه اخر ساعات ملاقات بود كه يه صداي نازي آمد ولي يكم عصبي خانوما آقايون وقت ملاقات پایان زود دوره مريض و خالي كنيد بفرماييد بيرون . برگشتم ديدم يه خانم پرستار ناز و خوشكل و خوش اندام كشيده با يه ارايش سبك ولي ناز در اطاق ايستاده و داره حرف ميزنه . كيرم راست كرده بود كه امنه زد تو سرم و گفت چشاي هيزتو ببند كثافت منم وقتي همه روشون به طرف در بود يه نيشگون از كونش گرفتم كه پريد هوا . خنديدمو بلند شدم گفتم بسه بسه بريد بيرون ديگه وقت استراحت هرچي مزاحم شدين بسه همه خنديدنو خداحافظي كردن و رفتن بيرون . خانم پرستار در درب ايستاده بودو شاهد بيرون رفتن بود كه رو به من كرد و گفت شما هم بيرون . گفتم ببخشيد منم شوهرشمو بالاسريش . گفت اينجا بخش زنان شب ممنون برا آقايون منم گفتم كووووووتا شب تازشم اينجا خصوصيه مزاحم كسي نيستم . گفت فرقي نميكنه قانون برا همست . تو دلم گفتم تا تورو نكنم از اينجا نميرم گفتم باشه تا خواهرش بياد من مي رم اونم قبول كرد و رفت . هاني منو داشت نيگاه مي كرد و ميگفت نخوريش گفم نه تلخه خوشم نيومد . خنديد و گفت نه پدر برو خبخور بچه پرو . نيم ساعت بعد ساناز امد و منو راهي كرد كه برم منم كشيدمش بيرون و گفتم ساناز يه چي بگم گفت بگو گفتم ببين اون پرستارو مي بيني خيلي پرو بايد ترتيشو بدم تا ديگه بلبل زبوني نكنه . يه دفعه نيگاه كرد گفت شيلا رو مي گي نه پدر خانوم خوبيه طفلكي ديشت كلي با هم صحبت كرديم و دوست شديم . خيلي اهل حاله و شوخ طبعه بعدم شوهر داره عوضي گفتم خوب بهتر كه رفيق شدين برام ميسازيش تا ترتيبشو بدم من نمي دونم بايد ادبش كنم وگر نه از كير ديگه خبري نيست . اونم يه نيگاه كرد و گفت خيلي كثافتي باشه ببينم چي ميشه . شب ساعت 11 زنگ زدم به ساناز گفتم چه كردي گفت دارم مي حرفم بعد بهت خبر مي دم . ديگه تا صبح بيشعور جواب تلفنو نداد منم كه شب تا ساعت 130 با الهام بودمو ترتيبشو دادم چون تنها بود و سعيد دير ميامد صبح خواب موندم . دير رفتم بيمارستان ديدم ساناز تخت بقلي هاني خوابه . هاني رو بوسيدمو گفتم اين چه مرگشه گفت نمي دونم تا صبح با خانم سلامي بود . گفتم سلامي كيه گفت همون خانوم تلخه كه مي خواستي بخوريش گفتم خدايا توبه تا صبح چه غلطي مي كرده با اون . بالاخره بيدار شد و گفتم مي خواي برسونمت گفت اره خال ندارم . به هاني گفتم ميرم برسونمشو بيام . تو راه گفتم چه خبر چرا جواب نميدادي گفت كار داشتم گفتم چه كاري مهم تر از من گفت خودت گفتي شيلا رو بسازم گفتم خوب گفت خوب كه تا صبح داشتم كس ليسيشو مي كردم گفتم يعني مخ مي زدي گفت نه پدر تا صبح تو بغل هم بوديمو سكس مي كرديم گفتم تو ديگه كي هستي دختر سنگ رو هم به سكس وا ميداري . گفت ما اينيم ديگه حالا دستمزدمو بده گفت دست مزد ؟ دستشو گذاشت رو كيرمو گفت اره اينو گفتم تو الان تو حال خودت نيستي بعد بهت ميدم برو خونه استراحت كن . گفت تو هم خودتو اماده كن تا امشب دلي از اذا در بياري . گفتم يعني چي گفت بعدا بهت مي گم . برگشتم پيشه هانيه تا عصر كه باز شيلا پيداش شد و گفت امروز خلوتين گفتم اره با بداخلاقي شما امروز همه ترسيدن نيومدن البته بگم كه هانيه خواب بود گفت ما اگه اينطوري نباشيم اين بالا سري ها از سروكلمون بالا مي رن . بعد گفت ساناز نمياد امشب گفتم اي پدر چايي نخورده خودموني شدين . يه نگاه كرد و گفت چايشم خورديم حالا مياد يا نه گفتم اره پدر رفيق شفيقتون مياد نگران نباشين . ساعت 7 بود كه سااز امد گفت برو ساعت 12 بيا گفتم مگه ميشه گفت تو بيا به دربون بگو مياي اين اطاق ميزاره بياي . گفتم اي شيطون با دربون هم اره گفت نه كثافت پول دادم بهش . بوسيدمشو رفتم تا 12 ديونه شدم كه مي خواد چه اتفاقي بيافته كه اين وسط هم امنه زنگ زد كه تنهام بيا پيشم گفتم امشب كار دارم كلي التماس كرد منم قبول نكردم قهر كرد و قطع كرد 1130 رفتم در بيمارستان ايستادم تا 12 رفتم درب نگهباني گفتم ميرم اطاق … گفت برو ولي بي سرو صدا چون مريضا خوابن . رفتم تو طرف بخش زايمان و در اطاق هانيه رفم تو ديدم هاني خوابه . دروبرو نگاه كردم ديدم يه كاغذ با يه شاخه گل رو تخته بازش كردم نوشته بود بيا اطاق پرستارا 2تايكي در بزن تا در و برات باز كنم ساناز . تو كونم عروسي شد و رفتم پشت در اطاق پرسارا در زدم كه ساناز گفت كيه گفتم منم مهران درو باز كرد رفتم و ديدم خانم لختن گفتم بد نگذره گفت گمشو همش به خاطر توي . رفتم تو ديدم شيلا خانم هم لخت نشسته تا منو ديد بلند شد گفت ساناز اين بود اون دوست پسرت . اينكه … گفتم اره خانومي من هم شوهر خواهرشم هم دوست پسرش هم شوهرش حالا هم مي خوام شوهر تو بشم . گفت ايول چه اشتهایي مي خواي بقيه پرستارا هم خبر كنم اونا رو عقد كن . گفتم نه اونا باشه برا نوبت بعد . خنديد و گفت خيلي پرويي كه ساناز پريد وسط و گفت اگه مي خواين تا صبح كل بندازين من برم خوام . بيا مهران جان بيا اون شامبولتو به شيلاجووووون نشون بده كه باور نميكنه كه چه جيگري رو تو شلوارت قايم كردي . منو كشيد طرف خودشو نشس كنار شيلا و زيپ شلوارمو باز كرد و گفت اينم اون چيزي كه قولشو داده بودم شيلا جووووووووووووون كيرمو انداخت بيرون كه خوابيده بود ولي خودش از همه كيرها سر تر بود . شيلا يه نگاهي كرد اوووه چه خبره اينو كجا جا دادي تازه خواب كه ساناز گفت ديدي الكي تعرف نمي كردم حالا بزار تو دهنت تا مزشو بچشي . شيلا يه نگاهي به من كرد و دستشو گذاشت رو كيرمو گفت با اجازه منم گفتم مال خودته گذاشت تو دهنشو شروع كرد مك زدن . خوب ساك ميزد سانازم تخمام و مي ليسيد . تا كيرم راست كرد . ساناز بلند شد گفت مهران جان اينجا جاي سكس كردن نيست فقط برا اينكه نه تو تو كف باشي نه شيلا جون زود كارتونو تموم كنيد و بريم .شيلا هم تاييد كرد منم گفتم پس بعد جبران مي كنيد ديگه . شيلا گفت حالا بزار امتحانش كنيم بعد . منم برگردوندمشو دسشو گذاشت رو ديوار و خم شد يه پاشو يه كم دادم بالا كيرمو رسوندم به كسشو يكم بازي كردم تا با ابه كسش خيس بشه بعد اروم فرو كردم تو كه اهي كشيد ولي من يه دفعه ياد يه چيزي افتادم و كشيدم بيرون . گفتم شيلا جووون منم عاشقه لباسم اگه ميشه لباس پرستاري تو بپوش تا اونطوري بكنمت . انم گت باشه روپوشو پوشيد و مقنعشو هم سكسي سرش كرد ولي ديگه شلوار نپوشيد دوباره امد طرف ديوار و خم شد . واااااااااااااااي چه نماي زيبايي داشت يه پرستار با روپوش سفيد كه كونش انداخته بود بيرون رفتم پشتشو دوباره كيرمو فرو كردم تو كسشو تلمبه زدم . بعد يه 10 دقيقه تلمبه زدن اوردمش وسط اطاق و گفتم تا مي تونه خم بشه پاهاشو بگيره . تو اين حالت واقعا از پشت زيبا شده بود ساناز هم امد بهش كمك كرد كه نيافته منم از پشت كه حالا كسش زده بود بيرون فرو كردم تو كسش شروع كردم به تلمبه زدن وااااااااااااااااي چه حالي مي داد به همتون پيشنهاد مي كنم كه امتحان كنيد . بعد كلي تلمبه زدم و اه و اوف شيلا كه التماس ميكرد بهش گفتم ابم داره مياد زود برگشت و نشست زير پامو كيرمو انداخت تو دهنشو شروع كرد به ساك زدن منم سينه اي ساناز و گرفته بودم از رو شهوت ناله مي كردم پایان شيره وجودم داشت از كيرم ميزد بيرون بهش گفتم توجهي نكرد و محكمتر مك ميزد منم همشو خالي كردم تو دهنش . شيلاجوووووووووون يه زره از ابمو هم هدر نداد و همشو قورت داد . و همينطور داشت ساك ميزد . به زور كيرمو كشيدم بيرون گفتم بسه پدرمو دراوردي . بلند شد گفت مي خواستم روتو كم كنم . گفم حيف اينجا جاش نيست وگر نه … ساناز پريد وسط و گفت واااااااااااي هنوز دارين كل ميندازين بسه برو مهران كه الان يكي مياد آبرومون ميره . منم تندي لباس پوشيد رفتم توراه زنگ زدم به ساناز گفتم چه خبر گفت عاشقه كيرت شده و همش ازش تعريف مي كرد . ادامه دارد …نوشته مهران
0 views
Date: November 25, 2018