شوهر خانوم مدیر مدرسه ای که من توش تدریس می کردم رو قبلا دیده بودم.خانوم مدیر راجع به شوهرش باهام صحبت کرده بود وگفته بود که با هم اختلاف دارن.خانوم مدیر 52 سالش بود وشوهرش که سه سال ازخودش کوچکتر بود دیگه ازهمسرش لذت نمی برد ومدت ها بود که بنای ناسازگاری گذاشته بود وبا زنهای دیگه درارتباط بود.خانوم مدیر هم می دونست اما برای حفظ زندگیش سکوت می کرد.هرچقدر بهش می گفتم که ازش طلاق بگیر می گفت نه من زندگیمو دوست دارم وازاین حرفا.اون روزم یه روز عادی بود که شوهرخانوم مدیر برای کاری به مدرسه اومده بود وباهام رو به رو شد.مرد هیکلی وخوش چهره ای بود.اون باهام به گرمی احوال پرسی کرد وبهم نگاه های معنا دار مینداخت.همون روزوقتی ساعت کاری تموم شد ومن از مدرسه بیرون اومدم اون با ماشین دربیرون مدرسه منتظرم بود.ازم خواست سوار بشم اما قبول نکردم واونم خیلی اصرار کرد ومنم ازترس اینکه یکی ما رو با هم ببینه سوار شدم واون راه افتاد.توی راه ازخودش وزندگیش با همسرش می گفت واینکه با هم مشکل دارن.منم باهاش همدردی کردم وگفتم هرکاری ازدستم بربیاد برای نجات زندگیشون انجام میدم.شهوت رو خیلی راحت می تونستم دروجودش ببینم.ماشین رو یه گوشه متوقف کرد وگفتبرای نجات زندگی ما که گفتی حاضری کمک کنی چیکار می تونی بکنی؟-هرکاری که ازدستم بربیاد.خیره توی چشمام نگاه کرد وگفتمی بخشید که این حرف رو می خانمم اما واقعیتش اینه که من بهتون علاقه مند شدم.ازهمون بار اولی که دیدمتون ازتون خوشم اومد.اینم میدونم که شما تنها زندگی می کنین.پس بالاخره این آقا هم که اسمش بهرام بود هم واسه من راست کرده بود.من باید چیکار می کردم؟اگر با فریدون یا امیر سکس کرده بودم به این خاطر بود که هیچ کدومشون خانم نداشتن اما این بهرام خان خانم داشت وزنش هم مدیر مدرسه وهمکار من بود.این خیانت ونامردی ازمن برنمیومد.ازطرفی دوست داشتم باهاش سکس کنم وازطرفی نمی خواستم درحق خانوم مدیر خیانت کنم.بهش گفتمآخه شما که خانم دارین.بهرامما اسما خانم وشوهریم وهیچ رابطه محبت آمیزی بینمون نیست.ما همدیگرو تحمل می کنیم.-ازمن چه انتظاری دارین؟می خواین بیام بشم هووی همکارم؟اینه رسمش؟بهرامچرا هوو؟من وشما می تونیم دوستان خوبی برای هم باشیم وازاین دوستی لذت ببریم.-دیگه بدتر.شما فکر می کنین من هرزه ام؟بهرامنه دور ازجونتون.ولی میدونم که نیاز دارین.چون تنهایین.خوب رگ خوابم رو پیدا کرده بود.کمی نرم شدم وگفتمدرعوض شما چیکار می کنین؟بهرامهرکاری که شما بگین.-من فقط به شرطی باهاتون رابطه برقرار می کنم که با همسرتون مهربون بشین.اونم نیازهایی داره که شما باید براش فراهم کنین.خلاصه سرتون رو درد نیارم اون کلی خایه مالی منو کرد وکلی هم قول داد که به همسرش محبت کنه ومنم با این فکر که دارم به زندگی همکارم کمک می کنم گناهم رو توجیه کردم.بهرام برای شب بعدش ازمن خواست که به خونه اش برم.می گفت که همسرش که من اسمش رو شهلا میذارم فردا شب به یک عروسی دعوت شده وبهرام درخونه تنهاست.دلم نمی خواست طوری وانمود کنم که تشنه سکس هستم وبیشترین هدفم ازارتباط باهاش یه دوستی معمولیه وحداکثرش که بذارم کمی باهام وربره.هرچند خودم می دونستم وقتی حاضر شدم که به خونه اش برم یعنی اینکه پیشنهاد سکسش رو قبول کردم.خلاصه روز موعود فرا رسید ومنم بهترین تیپ ممکن رو زدم وبا یه آرایش غلیظ برای یه سکس جذاب دیگه آماده شدم.ساعت 8 بود که بهرام دنبالم اومد.اولش به یه رستوران رفتیم وشام خوردیم وبعدش اون منو به خونه اش برد.وارد خونه که شدیم به محض اینکه در رو پشت سرمون بست منو بغل کرد ولبم رو بوسید.به فدری حرکتش سریع وغافلگیر کننده بود که نتونستم مقاومتی کنم.دستش رو دورکمرم انداخته بود ولبم رو می بوسید.منم که می دونستم برای چی اون جا هستم خودم رو دراختیارش قرار دادم ورضایتم رو اعلام کردم.اونم همون طور که لبم رو می بوسید منو آروم آروم به سمت اتاق خواب که یه تخت دونفره زیبا دروسطش قرار داشت می کشوند.دراتاق رو هم بست ومنو روی تخت خواب انداخت.خیلی سریع مشغول درآوردن لباس هاش شد ومنم لباس های خودم رو ازتنم خارج کردم.حالا هردو لخت بودیم واز چشمای هوس بازمون شهوت می بارید.بهرام که بدن سفید وظریف من ازخود بی خودش کرده بود بیشتر ازاین تاب نیاورد و روم افتاد.لبهامون خیلی زود توی هم رفت وبهرام مشغول مکیدن لبم شد.منم باهاش همراهی می کردم وبرای اینکه بیشتر تحریکش کنم با صدای ریزی اوم اوم می کردم.اونم که انگار خیلی خوشش میومد با حرارت بیشتری لبم رو می خورد بدن هامون کاملا به هم چسبیده بود وکیرش که هرلحظه سنگ تر وسفت تر میشد با شکمم تماس پیدا می کرد.دستش رو که به کسم رسوند یه ناله شهوتی کردم وبهرام هم یه جون گفت وانگشتش رو وارد کسم کرد.چوچوله ام رو می مالید و انگشت کرد وانگشتش رو با سرعت توی کسم عقب وجلو می کرد.سپس این کار رو با تعداد انگشت های بیشتری انجام داد تا اینکه سومین انگشت رو هم وارد کسم کرد ومنم دیگه به وضوح آه وناله می کردم.اونم بلافاصله لبم رو می مکید وصدا رو دردرونم خفه می کرد.کمی خودش رو جا به جا کرد وهمزمان با انگشت کردن کسم با دست دیگرش یکی ازسینه هام رو چنگ زد ومشغول مالیدن شد.خودم هم اون یکی سینه ام رو گرفتم وآروم چنگ می زدم.دست چپش همچنان با کس سفید وتمیزم بازی می کرد ومن دیگه آزادانه اه می کشیدم.لحظاتی بعد ازمالیدن سینه ام دست برداشت وبین دو تا پای من قرار گرفت.منم که مقصودش رو فهمیده بودم پاهام رو کاملا ازهم باز کردم واونم سرش رو به کسم نزدیک کرد.اولین لیسی که به کسم زد لرزشی خفیف دربدنم به وجود اومد که این لرزش با لیسیدن های بعدی بیشتر وبیشتر میشد.انگار توی آسمون ها سیر می کردم وزبون بهرام که کسم رو حسابی می لیسید برام حکم بالهایی رو داشت که منو به آسمون می برد.تمام بدنم داغ وضربان قلبم تند شده بود واین نشون می داد که بهرام درکار خودش مهارت داره.من همچنان سینه های خودم رو می مالیدم واونم همچنان کسم رو می لیسید وچوچوله ام رو میک میزد وحسابی آه وناله منو درآورده بود.خوب که کسم رو خیس کرد این بار یکدفعه سه تا انگشتش رو وارد کسم کرد وتا ته فرو کرد.ازسر لذت وخوشی جیغ کشیدم واونم که منو درحال لذت بردن دید این حرکت رو ادامه می داد.به قدری درکارش ماهر بود وداشت خوب منو ارضاء می کرد که اصلا نیازی به وجود کیرش نداشتم.اون فقط با انگشتاش وزبونش منو تا خود بهشت رسونده بود.البته اگه کیرش میومد وعرض اندام می کرد که خوشی من تکمیل میشد.انگار بهرام حرف دلم رو فهمید چرا که انگشتاش رو ازکسم بیرون کشید وبرای گاییدنم آماده شد.بین پاهام قرار گرفت وکیرش رو با کسم تنظیم کرد وازجلو کیرش رو با پایان قدرت وارد کسم کرد.فکر می کنم بیشتر از18 سانتی میشد.چون ازقبل زمینه را با انگشت کردن فراهم کرده بود پس ازورود کیرش دردی رو که حس نکردم هیچ بلکه لذت بیشتری به پایان وجودم منتقل شد.آهههههههه.جووووونننننننن.این صدای من بود که فریاد گونه درفضای اتاق طنین انداز میشد وبهرام رو به گاییدن بیشتر تشویق می کرد.بهرام پاهام رو کاملا ازهم باز کرده بود وبا قدرت کیرش رو توی کسم عقب وجلو می کرد.صدای شالاپ وشلوپ ناشی ازبرخورد کیرش به انتهای کسم با صدای آه وناله هر دو ما که غرق لذت بودیم ترکیب شده بود وسمفونی سکسی وجالبی رو پدید آورده بود.بهرام هم درحین گاییدن کسم بازیش گرفته بود و برای اینکه یه تنوعی بده از یک تا سه می شمرد.با شمارش یک ودو آروم کیرش رو درکسم به حرکت در می آورد وپس ازشماره سه تلمبه محکم ووحشتناکی میزد وکیرش رو تا دسته وارد کسم می کرد.منم که غرق درلذت وشادی بودم باهاش همراه می شدم.یک وبعد یک تلمبه آروم.دو وباز هم یک تلمبه اروم.سه وپس ازشمارش سه تلمبه محکمی وارد کسم میشد که من هربار آهههههه می کشیدم.این حرکت چند باری تکرار شد اما برای اینکه زیاد خز نشه بهرام به همون گاییدن معمولی خودش ادامه داد وهمزمان سینه هام رو می مالید.منم دست دور گردنش انداختم واونو سمت خودم کشید.بهرام هم کاملا روی من دراز کشید ولبش رو روی لبم گذاشت.بهرام همچنان که کسم رو می گایید لبم رو هم می مکید ومنم غرق درلذت چشمام رو بسته بودم.دوباره داشتم خودم رو دربهشت می دیدم.همون جایی که دوست داشتم همیشه باشم.حالتی که در اون قرار داشتم به من حس بهشت رو منتقل می کرد وتلمبه های بهرام که وارد کسم میشد باعث میشد که بیش ازپیش دراین بهشت غرق بشم.اره دیگه داشتم به اوج خوشی می رسیدم وصدام کم کم داشت درمیومد.آههههههه.همین جوری ادامه بده.داری آتیششش میزنی منو عزیزم.کیرتو محکم بکوب توی کسم که دارم میام.همین جوری کسمو بگا.آههههههه کشیدم وبا خروج اب زیادی ازکسم ارضا شدم وبه ارگاسم رسیدم.بهرام همچنان داشت لبم رو می مکید وکسم رو می گایید که دراتاق باز شد وقامت شهلا خانوم درچارچوب در نمایان شد…..نوشته اردشیر
0 views
Date: November 25, 2018