شکست

0 views
0%

سلام اسمم میلاد 22 سال سنمه اهل کرمانم.موبایل فروشم وضع مالیم بد نیست عاشق دختر خالم بودم واقعا دوسش داشتم دو سال زندگیمو گذاشتم پاشعشقش همه وجودمو گرفته بود هر شبو به عشقش صبح میکردمدوستان هرچی بگم قابل وصف نیست واستون…واسه کنکور بعد مدرسه میرفت کتابخونه کار من این بود که هر روز ساعت 1 برم دنبال خانوم از جلو مدرسه ببرمش کتاب خونه واسش ناهار میگرفتم شام میگرفتم خلاصه همه خرجش با من بود.روز 121091 ساعت 5530 بود مغازمو گذاشتم واسه دوستم خودم رفتم جلو کتاب خونه بهش زنگ زدم جواب ندادگفتم شاید گوشیش سایلنتهبهش اس دادم ج نداد اما به دلم بد راه ندادم اما 10 دقیقه گذشت خواهر کوچیکش باهام تماس گرفت گفت چیه میلاد چیکار داری؟گفتم با رها (مستعار) کار دارم بهم گفت رها نمیتونه بیاد بیرون حراست کتاب خونه گیر میده.بهش گفتم چطور فقط امروز گیر میده روزای دیگه گیر نمیده؟دیدم هیچی نگفت گوشیو قطع کرد…دیگه شکم به یقین تبدیل شد یه اس بهش دادم گفتم من رفتمرفتم جلو پارک تو ماشین نشستم دیدم خانوم از تو ماشینه یه پسر پیاده شد با مرده دست دادو خدافظی کردو جدا شد دویید سمت کتاب خونه که من صداش کردمو بهش گفتم حراست بهت گیر میده؟دیدم زد زیر گریه زاری گفت میلاد به خدا نمیخواستم بهت خیانت کنماما دیگه کار از کار گذشته بود خودمم باورم نمیشد که دو سال روزگار عمرمو پا کی گذاشتم پولمو عشقمو واسه کی خرج کرده بودمنمی تونستم رو پاهام وایسم بغض همه وجودمو گرفته بودبدون هیچ حرفی برگشتمو نشستم تو ماشین راه افتادم سمته مغازهای کاش میتونستم گریه زاری کنمای کاش اون بعد از ظهر فریاد زده بودمای کاش…بچه ها میدونم اینجا همه داستان سکسی میخونن امام من کسیو نداشتم واسش دردو دل کنم5ماه میگذره اما من نمیتونم ادمه سابق شمهر روز داغون تر از رو قبلمحالا با گفتنش یه خورده اروم تر شدمببخشید که تو این سایت داستانمو نوشتم…امیدوارم ادمین این داستانو بزاره تا بتونم با شماها دردودل کنمنوشته میلاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *