شکلات تلخ

0 views
0%

سلام به همه برو بکس.علی هستم 28 سالمه شغلم هم نمایشگاه ماشین دارم درستش پدرم داره اما 6سالی هست که واسه خاطر بیماریش دیگه کار نمیکنه خلاصه کشش نمیدم زیاد میریم سر وقت داستان فقط اینو بگم که با موبایل دارم مینویسم اگر اشتباه املای داشت به بزرگی خودتون ببخشید.داستان بر میگرده به 4 ساله پیش پنج شنبه بود و مغربا نمایشگاه خلوت میشه منم نشسته بودم با گوشی بازی کردن که یه خانم که به خودشم رسیده بود اومد داخل و قیمت سوناتا پرسید منم جواب دادم بعد گفت میشه شمارتونو داشته باشم که منم یه چند جا برم قیمت بگیرم بعد خبرشو بدم گفتم مشکلی نیست یه کارت دادم بهش این ماجرا کشید به فردا که اس داد میشه ببینمتون گفتم شما؟ که آمار داد منم شناختمش گفتم امروز جمعه هست و نمایشگاه تعطیله گفت میدونم اما مشکلی پیش اومده میشه کمکم کنین گفتم اگر در توانم باشه چراکه نه گفت میشه شما بیاین به این آدرسی که میگم بعد آدرس رو داد و گفت ساعت 7 بیاین.منم اولش دو دل بودم که برم یا نه گفتم شاید بچه ها می خوان اسکل کنن مارو اما گفتم برم هرچی که باد آ باد خلاصه رفتیمو سوارش کردیمو یه چرخی تو ساحلی زدیم که گفت ماجرا از این قراره که من نقشه دوست پسرشو بازی کنم تو یه مهمانی که جلو دوستاش کم نیاره چون ظاهر آنچنانی هم نداشت فهمیدم که رفیقاش کم مسخرش نمیکن از یه طرف هم به یه سره کاری شبیه بود که گفتم شرمنده نمیتونم اما بعد اینکه اشک ریخت دلم سوخت واسش اما شرط کردم باش که اگر سره کاری بود بد جور حالشو میگیرم اونم کلی تشکر کردو بعد بهش گفتم که من هنوز اسمه شما رو نمی دونم که در اومد اسمش ملیکا هست این دیدار گذشت تا هفته بعد جمعه که دست ملیکا رو گرفتیمو رفتیم جاتون خالی نباشه یه پارتی تخماتیکی بود که حالم بهم خورد اما یه لحظه رفتم تو نخه ملیکا عجب جیگری شده بود گفتم پارتی که نچسبید حداقل یه کس عایدمون بشه رفتیم تو کاره مخ زنی دسته ملیکا رو گرفتم بهش گفتم حال نمیکنم زیاد خیلی خشکه که گفت خوب نرمش کون بهت حال بده گفتم جوووووووون جیگرتو یه اتاق جور کن بریم خلاصه جور شد و رفتیم سر وقت لب بازی.لب بالای پسر عجب حالی میده بخوری همینطوری خوردم صورتشو تا زیره گردن واسه خلع سلاح مقابل همیشه گردنشو بخورید کلن در اختیاره شما میفته خلاصه گردنو ول کردم اومدم سر وقت پستوناش که زیاد پستوناش حال نمیداد بعد 10 دقیقه دیگه گفتم جلو بازه یا عقب کار کنیم که گفت قبلا ژیملاستیک کار میکرده و پرده نداره ( اینم بگم این روزها همه ژیملاستیک میرفتنو پرده ندارن نه اینکه فکر کنین جنده لاشی هستنا کاره ژیملاستیکه کس کشه) ما هم کیرمونو کردیم تو دهنش یکم خیسش کردمو کردم تو کسش که آه و اوه کردناش سر رسید.آه آه بکن تا دسته بکن منو جوووووووووون تا صبح ماله خودتم هرچی دوست داری بکن منو ای جاااان.یه 12-13 دقیقه ای طول کشید تا آبم امدو نتونستم از رویه حشر ریختم تو کسش که بعد گفت نترس قرس خوردم که بعد ها گندش در اومد که الکی گفته خلاصه نشستم واسش کس داغشو لیسیدن تا لرزیدو ارضا شد کیرم تو دهنش بود و داشت ساک میزد که بلند بشه که یهو در باز شد تا ای خانم درو قفل نکرده بود که یهو ملیکا شرو کرد به التماس کردنو منم که گیچ شده بودم که یهو دیدم ملیکا گفت جونه برادر ببخش منو گوه خردمو … که فهمیدم داداششه خیلی ترسیده بودم و با کمر بندش افتاد تو جونه منو خواهرش زدن و …….لطفا نظر بدین اگر پسند بود ادامشو بزارم تا اینجاش شاید زیاد به دلتون ننشسته باشه چون باره اولمه می نویسم اما تلاش میکنم ادامشو بهتر بنویسم لطفا نظر بدین و اشکالاتمو بگین تا برطرف کنم. ممنون کوچیک شما علی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *