شیرین ترین سکس زندگی امیر

0 views
0%

سلام دوستاناسم من امیره و الان 19 سالمه. این اولین باریه که دارم داستان مینویسم و امیدوارم که بدتون نیاد. داستانی ک میخوام واستون بگم بر میگرده به 3 سال پیشم وقتی 16 سالم بود و دوم دبیرستان بودم. تا اون موقع من بر خلاف بقیه دوستام هیچ دوست دختری نداشتم. آخه میدونید اصلا خوشم نمیومد که تو خیابون بیفتم دنبال اینو و اون و کس شر بگم تا شاید بشه شماره بدی و اینو یه جور التماس کردن میدوستم و الانم همینطوریم و اکثرا با دخترا تو چت آشنا میشم. و جدا از اون زبون درست حسابیم نداشتم که مثلا بخوام مخ یکیو تو سایت سکسی آویزون بزنم. از یه طرف دیگه هم بدجوری تو کف بودم و دوس داشتم با یکی سکس داشته باشم. 2 هفته قبل از امتحانای نوبت اول بود که یکی از بهترین دوستای دوران دبیرستانم که الانم با هم رابته داریم گفت یه دختره هست به اسم سارا که در واقع میشد دوست ج اف رامین (دوستم). رامین میگفت که سارا هم تو این رابطه ها مثل من بوده و تا اون موقع با یه پسر بیشتر رابطه نداشته و بعد از 3 ماه که مرده باهاش کات کرده داغونه و افسرده شده و الان تصمیم داره ی رابطه ی جدیدو با یکی که مثل خودشه و تجربه ای نداره شروع کنه. منم که از خدا خواسته اکی دادمو گفتم حتما جورش کنه. فردای اون روز تو مدرسه گفت که باهاش حرف زده و از من واسش گفته و اونم قبول کرده.رامین شمارشو بهم داد و واسم توضیح میداد که در قدم اول چیکار کنم و چه جوری باهاش حرف بزنم. مثلا از افعال جمع استفاده کنم خیلی مودبانه و … زنگ آخر خورد و رفتم خونه. دل تو دلم نبود. گوشیم تو دستم بود و همش صفحه ی مسیجو باز میکردمو میبستم. با اینکه فقط میخواستم یه مسیجه ساده بدم و بگم سلام. ولی داشتم از استرس میمردم و خلاصه دلو زدم به دریا و واسش فرستادم. 1 ساعت بعد جواب داد که شما ؟ منم اسممو گفتم و اونم گفت که آره رامین جریانو گفته. دیگه استرس نداشتمو اروم بودم. بعد از یه ساعت مسیج دادنو و چرت و پرت گفتن… گفت که باید بره و مامانش صداش میزنه. اون روز به خوبی گذشتو شبم باز به هم اس دادیم و خوابیدیم ولی چه خوابیدنی. من که خوابم نبرد. هوا گرگ و میش بود که خوابم برد. 7 هم بیدار شدم و رفتم مدرسه و همه ی حرفایی رو که بهش زدمو خلاصه واسه رامین گفتم و اونم میخندید و منم مثل علامت تعجب. بعد از مدرسه گفت که زنگش بزنم. ی اس دادم گفتم که میتونی بحرفی و اونم تک زد. بازم اون استرس اومد سراغم البته خیلی شدیدتر جوری که صدام شروع به لرزیدن کرد. به رامین گفتم نمیتونم زنگ بزنمو بعد از 10 دیقه کلنجار رفتن تو مسیر با رامین گوشیم زنگ خورد. وای سارا بود. رامین میگفت جواب بده خاک بر سر. بالاخره جواب دادمو همین که گفت سلام چرا زنگ نزدی من مثل لالا با صدای بلند گفتم رااااااامییییننننن الاااااان میامو سریع گوشیو قطع کردم. رامین زد پس کلم. عصابش خورد شده بود بدجور. یه کم که آرومتر شدم بهش زنگ زدمو احوال پرسی و مدرسه چطور بود و از این حرفا. گوشیو ک قطع کردم نفس کشیدن واسم سخت شده بود و رامین باز شروع کرد به هرهر کردن. چند روز بعد از این جریانا قرار گذاشتیم بریم بیرون. رفتم واسش یه کادو خریدم. از اون طرفم خدا خدا میکردم که اگه خوشگل نباشه حد اقل زشت نباشه. روز قرار رسیدو خیلی شیک و پیک رفتم سر قرار تو یه پارک. از استرس شاشم گرفته بود. رویه نیمکت منتظرش نشستم تا که زنگ زدو رنگ لباساشو گفت و دیدمش و گفتم برگرد منو میبینی. قدش حدودا 160 یا شایدم بیشتر. اندامشم تقریبا لاغر ولی خوش تراش و سینه هایی متوسط و اینم بگم که سارا یک سال ازم کوچیکتر بود و سال اول دبیرستان بود. خیلی موادبانه سلام کردم و حتی دستم ندادیم. تا چند دیقه هیچی نگفتیم. بعد سارا گفت خوووبببب… چرا حرف نمیزنی. گفتم چی بگم و دوباره سوالای تکراریو که قبلا ازش کرده بودمو تکرار میکردم و اونم با یه خنده رو لباش جوابمو میداد. کم کم روم وا شد و باهاش شوخی میکردم. حدود 45 دیقه نشستیمو آخر کار کادومو که یه گردنبند بود با علامت خانم و یه قلبی که روش نصف شده و یه دختر که حالت غمگین داره. منم یکی مثل همون رو داشتم ولی با علامت و شکل پسر. با هم خریدمشون. کلی تشکر کرد و دست دادیم و خدافظی کردیم. روزا میگذشتو من هروز بیشتر و بیشتر عاشقش میشدم. خیلی رابطمون خوب شده بود. شبا با هم سکس تلفنی میکردیم. قرارای بعدی تو کوچه پس کوچه ها بود و از هم لب میگرفتیم. نمیدونم چم شده بود ولی اصلا به سکسه باهاش فکر نمیکردم همه چی خوب و آروم بود. البته دعوام بینمون کم اتفاق نمی اوفتاد ولی نه شدید که منجر به جدایی شه. درست 6 ماه بود ک ما با هم بودیم و وسطای تیر ماه بود. یه روز گفت بیا تو پارک میخوام در مورد ی موضوع مهم باهات صحبت کنم و قبول کردم و عصر حرکت کردم. تو راه همش با خودم میگفتم که وای اگه بگه میخوام ولت کنم اگه بگه باید جداشیم… وااااییی داشتم دیوونه میشدم. وقتی رسیدم سارا اونجا بود. سلام کردیم و نشستیم رو یه نیمکت. دسشو گرفتم گفتم چی شده عشقم اتفاقی اوفتاده ؟ اخه خیلی جدی حرف میزد. رک و پوسکنده و بدون هیچ مقدمه ای گفت من سکس می خوام. واقعا یه لحظه فک کردم اشتباه شنیدم و گفتم چی ؟ و اونم دباره تکرار کرد و گفت من سکس می خوام. دهنم از تعجب باز مونده بود. نمیدونسم اون لحظه چی بگم. گفت ببین ما تو این مدت همدیگرو شناختیم و هم من به تو اعتماد دارم و هم تو به من و من دوس دارم این اتفاق بینمون بیفته. وقتی رفتم خونه فکر و ذکرم حرفای سارا بود.که وای یعنی من خواب نمیبینم ؟ اینا حقیقته ؟ واااییی منی که اصلا به سکسه با سارا فکرم نمیکردم تصور اینکه سارا لخت جلوم واساده باشه دیوونم میکرد. همش لبای قلوه ایشو پوست سفیدو کون تاقچه ایش تو نظرم بود. شب همون روز بهش اس دادم که حالا فکره جاشم کردی ک میگی. نکنه تو کوچه می خوای سکس کنیم با یه علامت خنده پشتش. گفت خونه مادر بزرگم. خونه مادر بزرگش 3 طبقه بود که طبقه اول مادر بزرگش اینا بودن وسط مستعجر و طبقه سوم هم یه اتاق بود که مال داییه کوچکش بود که با رفیقاش اونجا بساط پهن میکردن و فقط یه تخت توش بود و یه تلویزیون کوچیک و یه قالیم کفش همین ولی خیلی شیکو تمیز. داییشم چند ماهی بود رفته بود خدمت سربازی. اون شب سه شنبه بود و گفت ما پنج شنبه میریم اونجا و من باید ساعت 3 ظهر پنج شنبه اونجا باشم. اکی دادم و گوشیو قطع کردم. وای هنوز باورم نشده بود که من قراره سکس کنم و دل تو دلم نبود. هم خیلی خوشحال بودم هم دلهره شدید. چهارشنبه به رامین زنگ زدمو بیرون قرار گذاشتیم و جریان رو واسش گفتم. اولین چیزی ک گفت این بود که یه قرص تاخیری همرام باشه چون اولین باره خیلی زود آبت میاد و از این حرفا. گفتم من که عمرا روم نمیشه برم داروخونه بگم قرص تاخیری میخوام. رفتیم دره یه داروخونه رفت واسم یه بسته خرید. چهار تا قرص لوزی شکل ابی رنگ توش بود و رو کاغذی که تو جعبش بود نوشته بود 1 ساعت قبل از کار مصرف شود. شب شد و من مثل شب قبلش تا صبح خوابم نبرد. ساعت 12 ظهر از خواب بیدار شدم و یه دوش گرفتم و اصلاح کردم. حتی موهای پاهامم زدم. یه لباس شیکم پوشیدم و موهامم درست کردم. ساعت 2 بود. هر دیقه هیجانم بیشتر و بیشتر میشد. 230 زنگ زدم تاکسی تلفنی قرصرم گذاشتم تو جیبمو رفتم. دمه در که رسیدم قبل از اینکه بش اس بدم که دم درم یکی از اون قرصارو قورت دادم بعدش یه اس دادم اومد دمه در. واااااایییی یه آرایشی کرده بود که… اصلا غیر قابل توصیف بود. کاملا عوض شده بود. آخه هر وقط میومد پیشم فقط یه رژلب میزد. محوه تماشای صورتش بودم که دیدم داره میگه سریع برو طبقه ی بالا دیگه زووووودددد. رفتم بالا همین که چند دیقه نشستم رو تخت یه تخم دردی گرفتم که خدا نسیب گرگ بیابون نکنه. گفتم وااییی این قرصه چه کوفتییی بووودددد. دسمو گذاشته بودم رو تخمم ک سارا اومد بالا. سریع خودمو جمع کردم که نفهمه. گفت چیزی شده. گفتم نه عشقم بیا یکم پیشم بشین بیا عزیزکم. بعد اومد روبه روم مانتوشو درآورد. شلوارش هم که زیرش پوشیده بود که ضایع نشه رو در آ ورد وااااایییی یه لباس خواب سیاه توری تا بالای زانو تنش بود. یه شرت قرمزم تنش بود که زیره توره میدرخخشید سوتین نبسته بود دیگه اصلا یادم نبود تخمام درد میکنه. اومد از بقل خیلی آروم نشست رو پام . دستاشو حلقه کرد دور گردنم و سرشو بطرف راست خم کرد و آروم لباشو گذاشت رو لبام شروع کردیم به لب گرفتن. زبونامونو میچرخوندیم به هم و دوباره لبای همو میخوردیم. یه دستم که دور کمرش بود و چرخوندمش و به همون حالتی که ازش لب میگرفتم خوابوندمش رو تخت و خوابیدم روش و محکم و با فشار لبام لباشو میخودردم. رفتم سراغ گردنش و همینجوری که می خوردمش سینه هاشم میمالیدم. بخاطر اینکه صداش پایین نره و از خواب بیدارشون نکنه جیغ های خفیف میزد و بدبختانه من حشری تر میشدم. بند لباسشو که رو شونه هاش بود رو دادم پایین و چنتا بوس از شونهاش کردم. وایی الان چی جولوم بود. 2 سینه یه گرد با نوکای تیز. سینه هاشو میخوردم یه دستمم تو کسش بود. وای خیس خیس شده بود. صدای ناله های قشنگش اتاقو پر کرده بود. اومدم پایین ترو نوک زبونمو رو پهلواش بازی میدادم و ربونمو تو نافش پر میدادم و با دستم از زیر شرت با کسش بازی میکردم که یه لحظه یه آهی که حالت جیغ هم داشته باشه کشید و ارضا شد. لباسامو در آوردم و از تخت رفتم پایین. شرتشو از پاش در آوردمو یه بوی عمیق ازش کردم و گذاشتمش کنار و پاهشو باز کردم اروم زبونمو گذاشتم رو کسش و چرخوندم. انگار که دوباره بیدار شده شروع کرد به همون صداهای خفیف. رفتم خوابیدم روشو ازش لب گرفتم با ی چرخش اوردمش رو خودم و لبامون از هم جدا نمیشد. در گوشش با یه صدای خیلی حشری گفتم نوبت توه. رفت پاایینو شروع کرد به خردن کیرم. زبونشو دور کیرم پر میدادو یه دفعه میکرد تو دهنشو میمکوند. خیلی لذت بخش بود. بلندش کردم و رو شکم خوابوندمش. وااییی حالا اون کون تاقچش جلوی صورتم بود. لایه کون و پاشو باز کردمو یه تف انداختم مالیدم و به سر کیرمم زدم. کیرمو گذاشتم لای پاشششششش وااایییی با یه سرعتی لیز خورد تو. واااییییی خیلی داغ بود. از پشت دراز کشیده بودم روش و آروم بالا پایین میکردم. کیرم هم بین روناش بود هم به کسش میخورد. حس میکردم آبم می خواد بیاد ولی نمیومد می خواستم از کون بکنمش ولی نذاشت. گفت میترسه جیغ بزنه بیان بالا و الان آمادگیشو نداره. منو خوابوند و نشست روم و کسشو گذاشت رو کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن. خیلی داغ بود. کمتر از 1 دیقه آبم اومد که خالی شد رو کس اون و شکم خودم. هر جفتمون ولو شده بودیم رو همو لبای همو میخوردیم. بعد پا شدیمو با رو تختی خودمونو پاک کردیمو سریع لباسامونو پوشیدیم و رفتیم پایین. دم درم یه لب دیگه از هم گرفتیمو ازش خدافظی کردمو اومدم خونه. تاون روز بهترین روز زندگیم بود. امیدوارم ک از این خاطره لذت برده باشید.نوشته joker

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *