شیر خاله

0 views
0%

سلام اسم من اشکانه و 19 سالمه داستانی که می خام براتون تعریف کنم داستان سکسی هست که بین منو خالم اتفاق افتاده.اول اینکه این داستان زیاد سکسی نیست اگه دوست داری بخون نداری نخون. بعد برای نظراتتون هم بگم که اگه فحش هم بدین اون فحش بر گردان به طرف خودتون .بگذریم. من 3 تا خاله دارم سحر خاله کوچیکه منه . این خاله من 34 سالشه و 2 تا بچه هم داره هر دوشون پسر هستن و 9 ساله و 1 ساله .وضع ظاهریشم 170 قدشه و فک کنم 75 کیلو وزنشه با کون تپل وگوشتی و سینه های درشت .وقتی هم که تو از تو خیابون رد میشد همه چششون رو سینه هاش بود و سوتینش هم از رو مانتوش معلوم میشد و این همرو دیوونه میکرد.راستش داستان از اونجا شروع میشه که من یه چند وقت تو کفش بودم و همیشه آرزوم بود که یکبار هم که شده باهاش سکس داشته باشم و اون سینه هاشو تو دهنم بگیرم .هروقتی که با بچه کوچکش به خونه ما می اومد وقتی بچش گرسنه میشد و میخاست بهش شیر بده(اون موقع بچش 6 ماهش بود) من هر جور که شده زیر چشمی سینه هاشو دید میزدم .و لذت میبردم .یکبار هم منو دید که دارم نگاش مکنم یه لبخندی زد و من ترسیدم و رومو بر میگردوندم .به هر بهانه ای میرفتم خونشون تا یخورده دیدش بزنم .و اگه خونشون خالی بود میرفتم سراغ کمدش و سوتینشو بو میکردم میمالیدم به کیرم و…یکی از همین روزها که میرفتم خونشون بچه بزرگش مدرسه بود شوهر خالم سر کار بود کارش طوری بود که هفته ای یکبار خونه می اومد فک کنم جایی نگهبان بود .بگذریم به بهانه بازی با بچه کوچکش رفتم تو خونه دیدم خالم داره غذادرست میکنه تا منو دید سلام کرد .با یه تاپ سبز با یک شلوار مشکی و منم سلام کردم و بهم گفت خوب موقعی اومدی برو با کامیار(پسرش) بازی کن و سرشو گرم کن .من دستم بنده. منم رفتم باهاش بازی کردم تا خالم کارش که تموم شد .کامیار گرسنش شد وگریه افتاد خالم اومد و گفت که بزار بهش شیر بدم منم کامیارو بهش دادم .بعد کامیارو گذاشت تو بغلش تاپشو بالا زد وای ی ی ی یک سوتین سفید که توش 2 تا سینه تپل وسفید بود .(من نیمرخش نشسته بودم )بعد یکی از سینه هاشو از تو سوتین در آورد نوک سینش شیپوری بود حاله دورشم قهوه ای پر رنگ بود .گذاشت تو دهن بچش ی 5 دقیقه ای همینجوری بود که بچه خوابش برد و گذاشتش رو زمین رو بالش که بخوابه بعد اون لحظه که داشت سینشو می پوشوند چشمش به چشم من افتاد یهو گفت به چی نگاه میکنی ؟خوابت نبره؟من که یهو جا خوردم خیلی ترسیدم وگفتم ببخشید.بعدش گفت تو چرا اینجوری منو نگاه میکنی؟دفعه های قبل هم متوجه میشدم اما چیزی بهت نمیگفتم حالا ی زره نگا کردن عیبی نداره ولی تو شورشو در آوردی.منم گفتم ببخشید خاله دست خودم نیس نمیدونم چرا انقد بهت علاقه دارم و هر دفعه می بینمت اینجوری میشم .و انم گفت من بچه های تو سن تو رو درک میکنم ولی عزیزم من خالتم ما باهم محرمیم. اونم که یخورده حشری شده بود گفت این چندتا تکه گوشت اضافی همه چیز نیست. منم بهش گفتم اگه همه چیز نیست پس بزار انقد نگاشون کنم که برام عادی بشه.گفت خیلی پرروئی ی چیزی هم بدهکار شدیم. بعدش گفت باشه فقط همین دفعه ولی هر دفعه بعد نیای باز بگی ها و پر رو بشی .فقط به خاطر اینکه میترسم مریض بشی میزارم فقط نگاه کنی(نفهمیدم منظورمریض شدن این حرفش چی بود شاید منظورش جلق بود)بعدش تاپشو بالا زد و دو تا سینشو در آورد و گفت نگاشون کن .وای ی ی من داشتم چی میدیدم . یخورده که نگاشون کردم گفتم اجازه هست؟ گفت چی؟ سریع با دودستام سینه هاشو گرفتم خیلی گرم بودن با اینکه 11 سال بود که شوهر کرده بود ولی سینه هاش فرم خوبی داشتن .گفت چیکار مکنی قرار بود نگاشون کنی نه اینکه … مقاومت نمیکرد فقط حرف میزد .کل سینشو با دستم مالیدم نوکشو و .. بعد زبونمو که در آوردم خالم یهو خندش گرفت و گفت فقط کامیار نفهمه .با زبونم دور سینشو و نوک بزرگشو لیس میزدم وقتی مک مزدم شیرش تو دهنم می اومد که خیلی بد مزه بود اما حال میداد بود. از هر نوک سینش 2 گازگرفتم که صدای نالش در اومد و چشماشو میبست.فک کنم 10 دقیقه با سینش کار کردم .بعد دستمو کردم تو شلوارش و کسشو میمالیدم که یهو زد تو پرم و گفت نه خاله نمیخام از این جلوتر بریم با اینکه غرق در شهوت بود امتناع میکرد و نمیذاشت دخول انجام بشه. و گفت من به خاطر اینکه دوست دارم گذاشتم این چند دقیقه راحت باشی.تا همینجاشم زیاد جلو آمدیم .منم که اعصابم خراب شد ولی رو حرفش حرف نزدم و گفتم هر جور که دوست داری.بعد باهاش خداحافظی کردم و رفتم .از اون به بعد هم هیچ وقت نذاشت با سینه هاش حال کنم .اصلا به روی من هم نمی آورد. نوشته اشکان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *