…و شیخ دست پسربچه را محکم گرفته بود و پسربچه جیغکشان و با اجبار همراه شیخ به راه می بیافتاد.شیخ از بزرگان حنابله بود و در میان فقه ایشان عمامه ای بسته بود و کتاب ها نوشته بود و شاگردانی بسیار به جهان حنابله تقدیم داشته بود ولی یک عیب بزرگ داشت و آن این بود که شیخ به پسربچه علاقه ای بسیار داشت و آلتشان بسیار فراخ بود چرا که شیخ اصلیتش به شهر نهاوند بازمیگشت و سعی داشت تا عطش سایت داستان سکسی خویش را سیر نماید ولی عطشش با این قطرات آب سیری نمی یافت.وقتی که شیخ به انتهای کوچه شیخ الشهوات رسید پسربچه را بلند نمود و کمی او را چرخاند و گفت عزیزم چیزی می خوری؟؟؟بچه با حالت گریان گفتنه…نه بگذار بروم وگرنه مادرت رو می گایم بچه کونی کس کش مادر جنده…شیخ تا این سخنان وقیح می بشنیددامن خویش فرو افکند و شمشیر فطرت را از غلاف سهولت بیرون کشید و پسربچه را به پشت بر می بگرداند و چون خواست شمشیر در آن کدوی دربسته نهد تا آن را افضا نماید ناگهان با چماغ بر سرش کوبیدند…و تا می خورد او را می بزدند پسر بچه که ان صحنه را دید خواست تلافی نماید انگشت میانه دست چپ را در سوراخ الوسطین بین الرانین شیخ نهاد و تا انتها فرو نمود…ولی از قضا شیخ اسهال داشت و پایان هیکل پسربچه را رید.پسر بچه که از نک سر تا انتهای پا به مدفوع مبارکه مضین شده بود رفت دوان دوان و با حالت فریاد و ترس و وحشت و گریان به سوی خانه خویش می برفت.شیخ که در کوچه با عده ای از جوانان عذار پای چرمین محله چلمله آباد ده پایین در میانشان گیر افتاده بود یک چشمش به جوانان با غیرت و چشم چپش رو به سوی پسربچه که با سرعت 0.5ms از وی دور می شد…شیخ با خویش اندیشید و دید با یک معادله ی چندمجهولی روبه رو است و تابعی که در فضای 3 بعدی خطی منحنی به سمت بی نهایت میل می کند و در این معادله یک مجهولش پسربچه بود که به مکانی نامعلوم می رود و مجهول دیگر بیرون رفتن از دست جماعت جوانان کونیپس ناگهان به یاد مرحوم نیوتون و لایبنیتز افتاد تا با مدد گرفتن از آن دو بزرگوار بتواند این انتگرال دوگانه با مشتقات جزیی را حل بنماید ولی ناگهان چماغ های جماعت جوانان بچه کونی عذار پای چرمین بر سر و تخم و کیر مبارکه شیخ برخورد نمود و شیخ هرچه اندوخته ریاضیات بود را فراموش نمود و جایش تفکرات اثقاص احلام بر سرش آمد و ناگهان شیخ از رختخواب پرید و دید ساعت 8 صبح می باشد و فهمید که این یک خواب بوده…سریع لباس حنبلی را پوشید و دستار بر سر نمود و کتاب و دم و دستگاه خود بعلاوه لپ تابش را برداشت تا به سوی حوزه علمیه شیوخ حنابله شهر ریاض برود.شیخ ما اصلیت حنبلی است ولی قلبا پیرو محمد بن عبدالوهاب(کیر در کونش)می باشد.پس بی ربط نیست که حنابله را وهابی نیز می گویند اساتید شیخ ما شیخ بن باز(مفتی اعظم عربستان سعودی که 15 سال پیش به دیار باقی شتافت)و شیخ علامه آلبانی(کیر در کونش) و شیخ عثمان الوهیبی و اسحاق دبیری می باشند.شیخ ما از درس این علمای بزرگ کسب فیض نموده ولی چه کند که خوی سکسی ای دارد و کیرش آرام نمی شود و هر روز تا ده نفر از شاگردان خویش را(زن و مرد) را نگاید ول کن نیست و اصولا نمره قبولی را به کسانی می دهد که به او بدهند…و ایشان به انواع مدل های سکس علاقه مند هستند…اصولا در کلاس ایشان نمره با سکس رابطه عکس دارد یعنی هرکی بیشتر کون و کس بدهد نمره بهتری میگیرد شیخ حتی یک بار در سفری که ملکه الیزابت به کشور عربستان سعودی داشت کون و کس ایشان را یکی نمود و ملکه بیهوش گشت و چون افضا شده بود(یعنی کون و کس بینش باز شده بود) سریع او را به انگلستان برگرداندند و سریع به ترمیم بین المقعدین نمودند و به خاطر همین بود که در سالهای 1985 تا 1997 روابط انگلستان و عربستان کمی شکر در آب بود…ادامه دارد…..نوشته شیخ عثمان قلندوزی
0 views
Date: November 25, 2018