بنام اهورا مزدا خالق پایان جهان
( اگر بدنبال لذت از مطالب سکسی میگردید این داستان زندگی من چنین مطلبی ندارد )خواننده گان عزیز این ماجرای واقعی واز سالیان دوران نوجوانی تاکنون را مینگارم امید است حقایق زندگی من که درد خیلی از انسان هایی است که در پیرامون ما زندگی میکنند و سرنوشت و تقدیر چنان قدرت و نیرویی دارد که نمیتوان از آنچه باید اتفاق بیافتد یا نباید روی دهد کاری جز آن نمود .از دوران دبیرستان اول یا دوم که بودم همواره دوست داشتم از کون بدهم بعضی فکر میکنن گی یا همجنسگرایی بیماری است و چنانکه از راه دین و معنویت جلو بروند راه صحیح و درست را میتوان یافت اما من در خانواده ای مذهبی و مومن بودم که نیاز ذاتی من رو به آن بود شما کس میکنی و آبت میاد و ارضاء میشوی حالا کس بکنی آبت نیاد و ارضاء نشوی آیا بارها چنین شود ولی نتیجه آن همان باشد که بوده حتی آبت هم بیاد ولی روح تو حس لذت و آرامش نکند متوجه خواهی شد من یا امثال من چه میگوییم . دوستانم همه یا ادعا میکردند یا واقعا کون باز بودند اما هیچ کدام حتی بشوخی منو انگشت هم نکردند در فکرتان خیال نکنید لابد چیزی نبودم که اصطلاحا کردنی نباشم نه برعکس تیپ اسپرت و بهترین قیافه را در بین دوستانم داشتم آنها بامن دختربازی میرفتن که به بهانه زیبایی من دوست دختر پیدا کنند و شما تصور کنید که دختره شماره بمن میداد و من شماره دختره را به آنان میدادم دوران سربازی دربین بچه های شهرستانی می ماندم و دوستانم همگی قزوینی بودند بارها شاهد یا شنیده بودم نفری را ترتیبشو داده ولی انگار نه انگار من بودم و جالب اینجا بود که همشون نوعی احترامی بمن قایل بودن و در خدمت هم چیزی که میخواستم اتفاق نیافتاد بعد از خدمت در بازار یا در جاهای دیگری هم که کار کردم خوایه دارترین شماهم تخم نمیکنه آنجا مشغول بکار باشه و من هرچه و هرکار و دیگه کون لخت خوابیدن با کسانی که گبوتر رو روهوا میکردند ولی هیچ کدام نگاه به من نمیکردند و روزها میگذشت و من همچنان در آرزوی یکبار کون دادن بودم . در چت یاهو در فیس بوک در هرجا که بگویی هیچ انسانی حتی براثر اشتباه دستش به کونم نخورد .سر یک اشتباه در مدت سه روز داخل زندان افتادم بند جوانان و هنگام ورود من نگهبان گفت در پایان محکومبتت شش قلو از اینجا خواهی رفت بچه خوشگل خنده ای کردم گفتم خدا ازدهنت بشنوه داخل سلول شدم ناگهان گنده لات بند از شانس تخمی من یکی از هم خدمتیها در دوران سربازی ام درآمد که من درآن هنگام خدمت بزرگی کرده بودم که برای همین که بتونم خودم رو نزدیکش کنم بلکه منو از کون بکنه ولی اون نکرده بود و آنجا با دیدن من انگار منجی عالم را دیده چنان از بین مردانی که دورش بودند جلو آمد و مرا در بغلش گرفت وهمه صورتم را غرق در بوسه و پیشانی من را بوسه میزد که من ابتدا تصور نمودم عقلش را از دست داده یا میخواهد مرا تمسخر کند و دستم را گرفت بالا برد و با صدای بلندی گفت دوستان مردی اینجاست که در بدترین شرایط من با شجاعتی که از درجه داران هم برنمیامد خدمت بزرگی برایم انجام داد وجانم را نجات داد کاری که من انجام دادم را جرمش در آن موقع دوسال زندان و دوسه سال اضافه خدمت بود اما او کاری نمود که هفت روز هم تشویقی برایم صادر شد این عزیزمن است هرکاری که داشت منت کنید انجام دهید هرچیزی خواست بدون کمترین وقت برایش انجام دهید اگر نگهبانان کاری به او سپردند اول من انجام میدهم و اگر باز کاری از او خواسته شد تا نفر آخر نگذارید او کوچکترین کاری انجام دهد او انسان اینجا نیست او از ما و امثال ما نیست شاید برایش یا اشتباه یا هرچیزی صورت گرفته باشد او مطمئن هستم مهمان دوسه روزما خواهد بود یاعلی . دستم را پایین آورد به سلول خود برد و در هفتاد و سه ساعتی که آنجا بودم کوچکترین کاری نبود که انجام بدهم و هنگام دستشویی رفتن آنکه بهتر و تمیز بود برایم آماده بود وهرچی که فکرشو کنی .ازدواج کردم دختری که دوستش داشتم و با او راحت بودم شش ماه گذشته بود که گفت اگر طلاق ندهمش خودش را خواهد کشت پرسیدم برای چه گفت من بزور با تو ازدواج کردم من هنگام سکس آنچه باید باشم نیستم و ماجرای خودش را گفت او لز بود و من چون نام و آوازه ای پدرم همراه داشتم مرحوم پدرش زور کرده بود و …. از هم جداشدیم اورفت سوی زندگی خود و من دلشکسته تر از سابق خود را در حبس کنج اتاق خودم جلوی لب تاب و سایت های اینترنتی مدتی بعد با دختری دوست شدم و از سادگی من استفاده کرد و کم کم منو بسوی اعتیاد شیشه کشید چنان درکارش خبره بود که مرا وسوسه کشیدن درمن ایجاد نمود و از زمانی که من آلوده کامل شدم کارم به هر روز کشیدن و تهیه جنس رسید مدت یکسال و اندی گذشت من چنان شد که بیضه هایم کوچک شد و حس مرد بودنم کاملا از بین رفته بود حس به خانم و نزدیکی نمیکردم و با این شانس که کسی هم از کونم نمیکند آزارم میداد راه های تمیز کردن را از آن شیطان فراگرفته بودم و چندبار هم جهت ترک آن رفتم اما هربار تا مرحله ای میرفتم و اتفاقی رخ میداد و از نو شروع میشد و باز روز از نو و روزی از نو بارسومی که دوباره آلوده تر شدم و کشیدم با یکی بودم مثل خودم و در مکانش وقتی لخت کامل شدیم پایان موهای بدنم رو از ته زد و بدنم مثل بدن زنان بدون مو و تمیز شده بود وقتی سوراخمو کمی چرب کرد و با انگشتش داخلش فرو کرد و بازی داد کمی خوشم آمده بود و باعث تعجبش شده بود سوراخ کون من تنگ و مال اون کاملا غار شده بود وقتی از طریق آن با اشکان تاپ آشنا شدم و اشکان در یک مهمانی گی ها با من حسابی پوز به رفقای خودش میداد عجیب بود من آنجا هوس کردم با اشکان سکس کنم و خیلی جدی بهش گفتم اگر به من بده باهاش میمونم با وجودی که انتظار نداشتم اون گفت تو با من باش تو تاپ باش خیلی عجیب بود دوسه مرتبه از کون کردمش و بعد با یک دختری دانشجو از سمت ولنجک بنام مهناز که خیلی خوشگل بود واگر سالم بود حتما خواستگاریش میرفتم اما جلوی اون به مراتب از کون غار یکی گشاد تر بود کیرم کلفت و خوردنی و بقول اونایی که خوردنش دوست داشتنی است خلاصه تو خانه اش تو ولنجک رو تختش دوبار حال کردیم و ظرف مدت یکسال با بیشتر از بیست نفر بودم و کلا فراموش کردم چیزی رو که دوست داشتم و میخواستم چون سرنوشت من نوشته نشده بود که کیر به کونم برسه بلکه سرنوشت من مثل خیلی های که فاعل هستند نوشته شده فاعل شاید از این بابت از خالق خود تشکر کنم و شاید برای آنچه میخواستم و برای من مقدر نشده بود تا آخر عمرم شکر گذار باشم گاهی ما صلاح خودمان را نمیفهمیم و خدا خودش میداند و آنچه بخواهد همان خواهد شد راستی دوهفته قبل یکشب در جلوی خانه دیر هنگام بود مردی جوان و خوش قیافه اما چند سال کمتر آمد جلو وسلام کرد و گفت تو اینترنت دیدمت و عکست رو دیدم و حالا اینجا میبینمت و پرسید دوست داری سکس کنیم و چیزی رو که میگفت را من دلم میخواست بود اما بهش نگاه کردم و لپ صورتش رو لای دوانگشتم آنی گرفتم و بوس کردم و گفتم تنور داغ هست خمیر رو چسبوندی نان میتونی ببری اگر تنور سرد باشه خمیرت خراب میشه و الان باید بگویم اگر کونت هوای کیر داره استقبال میکنم در غیر اون تورا به سلامت و گفت باشه پس هیچی و خداحافظی نمود . اینو هم گفتم برای اینکه فکر نکنین چون سراغ من نمیامدند من منصرف شدم نه همون موقع که با اشکان بودم بیشتر افرادی که آنجا بودن به هوای کونم و سکس بامن شماره تلفن هاشون رو تو کارت بمن دادند .شما هم اگر میبینید هرکاری میکنید و به هر دلیل به آن نمیرسید بدانید خواست خدا برای شما آن نیست پس اندکی تامل و فکر کنید و راه دیگری را انتخاب کنید حتما نتیجه خواهد داشت . دوستدار همه شما امیر دی ماه نود یک