سلام خدمت پسر و دختر های گل شهوانی. امیدوارم حالتون خوب باشه. من اسم مستعارم حمید هستش و اسم مستعار اون خانوم هم زهرا… از وقتی بچه بودن مادرم یه دوستی داشت به اسم زهراخانوم که بزرگتر از مادرم بود ۵۵سالش بود. منم حمید و ۲۷سال سنمه. از بچگی از زنای جا افتاده خیلی بیشتر خوشم میومد تا این فنچ منچا. زهرا خانوم گه گداری خونه ما رفتو امد داشت.پسر بزرگش و عروسش خارج بودن و فقط با یه دخترش که ۲۰سالش بود زندگی میکرد. انصافا خانم سنگین و خوبی بود و هست. خیلی مهربون. قدش تقریبا کوتاه بود شاید به ۱۶۰ میرسید و هیکلش تو پر بود. پوست تقریبا سبزه داشت و موی بلوند. عینکم میزد. ما اینو هی میدیدیم و حسرت میخوردیم وای کاش میشد این زهرا خانوم تو بغل من باشه و ولی خب تخم نمیکردم حرکتی بزنم. یه خط داشتم که هیچکس شمارشو نداشت. تو تلگرام پارسال بهش پیام دادم و خودمو معرفی نکردم. اوایل جواب نمیداد و بعد چند روز فت شما؟ گفتم منو نمیشناسین و ندیدید و ازتون خوشم میاد و سی سالمه و این حرفا . یه چند تا عکس فیک فرستادم و خب میدونید دیگه چی میشه هی اصرار که کی هستیو و شمارمو از کی گرفتیو و این حرفا. منم دیدم داره میپره. گفتم یا شانس یا میگیره یا بگا میرم.بالاخره قول گرفتم و قسمش دادم اگه خودمو معرفی کردم بین خودمون بمونه . اونم گفت باشه. بالاخره معرفی کردم خودمو. بعد یک دقیقه بالای صفحه تلگرامش مینوشت zahra is tying……… وای داشتم میمردم سرم داغ شده بود و گفتم چه گوهی خوردم. دیدم نوشت سلام اقا حمید خوبی؟ چه خبر مادر خوبه؟ نوشتم مرسی ممنون ولی زهرا خانوم من حرف قلبمو بهت زدم میدونم خیلی ناراحت شدی و عصبانی هستی ببخش منو . گفت نه نیستم ولی توی شک هستم. تو و من…. ۳۰سال اختلاف. تو جوون و من پیرزن. گفتم تو رو خدا نزن این حرفو سن یه عدده و این کسشعرا.. گفتم واقعا زیبایی و عاشقتم و این حرفا تا بالاخره نرم شد و قرار شد فقط چت کنیم.. چند روز رومانتیک میحرفیدیم و بعد که کم کم داشت وابستم میشد قرار گذاشتم توی پارک همو ببیتیم. دیدمش و دلم هری ریخت.رو صندلی پارک نشسته بودیم و هی میخندید و من حرف میزدم. میگفتم چرا میخند؟ گفت خنده داره تو و من؟ گفتم پدر فکرشم نکن دنیا دو روزه هیچکس نمیفهمه زندگی کن با عشق . بعد رفتم خونه. بعد چند روز گفتم بیام خونه ببینمت. گفت حمیدجان اگه قرار باشه همو ببینیم باید محرم بشیم و صیغه کنیم. منم گفتم باشه. یه روز قرار گذاشتیم و رفتیم محضر. محضر داره با تعجب نگاه میکرد. و هی میگفت نمیشه و ما انجام نمیدیم اینجور چیزا. بعد منو کشید کنار محضر دار گفت ببین پسر جان . تو حیفی. انتظار داشتم زنگ زدی بهم و بیای اینجا یه خانم سی سی و چند ساله باهات باشه. این هم سن مادربزرگته. یا میخواد تو رو بتیغه یا اینکه وضع مالیش خوبه و دلش جوون میخواد تا باهاش حال کنه و برای اون جوون خرج کنه. منم گفتم نه میشناسمش و خانم خوبیه و …. گفت از من گفتن بود مهرشم یک سکه باشه بیشتر نمینویسم. گفتم باشه. رفتیم تو دفترش و طرف نوشت صیغه نامه رو که مثل شناسنامه بود و حساب کردم باهاش و رفتیم. رفتیم یه پارکی نزدیک محضر نشستیم و حرف میزدیم و دستشو میگرفتم. گفت حمید برات یه سوپرایز دارم امشب دخترم میره خونه دوستش و نمیاد و صبح از اونور میره سرکارش. منم داشتم بال در میاوردم. گفت یک ساعت دیگه میره دخترم. ما هم پارک نشستیم و بعد یکی دوساعت رفتیم سمت خونش. اون جلوتر از من رفت و دید همه چی اوکی هستش گفت بیا. رفتم از پله ها بالا با هیجان و درو باز کرد . یه تونیک ابی خوشگل لختی پوشیده بود و منم همونجا بغلش کردم و گفتم زهراجون عاشقتم و حسابی لب گرفتم ازش. نشستم توی حال و گفت برا مردم یه غذا درست کنم گفتم زهرا جان باید برم گفت یه چیز سبک بخور. نیمرو شوست و خوردیم. ظرفارو شست اومد رو مبل بشینه گفتم بیا رو پای شوهرت بشین. اومد نشست و نوازشش کردم. بوسیدمش و لب میگرفتم ازش. اونم خیلی سال بود وجود یه مرد و حس نکرده بود و الانم یه جوون زیر سی سال و قد بلند و مو خرمایی و هات. دیگه چی بهتر از این. بغلش کردم و و دستاش دور گردنم بود و بردمش اتاق خوابش رو تخت. همو میبوسیدیم و کم کم لباسامونو در میاوردیم. شورت و سوتین صورتی تنش بود و درش اوردم و بوش کردم و گذاشتم کنار تخت. منم پیرهن و شلوارمو در اوردم و گفتم خانومم شورتمو تو در بیار. اونم در اورد و کیرمو دید. یه کیر ۱۶سانت و تقریبا کلفت و سفید و سرشم سرخ. با دست میمالید . خوابوندمش و شروع کردم بازم لب خوردن و گردنشو میخوردم. سینه های کوچولوشو میخوردم نفس نفس میزد و لذت میبرد. رفتم زیر بغلاشو خوردم و دوباره سینه هاشو و اومدم رو شکمش. ریز اه میکشید و زبونمو کردم تو نافش و اومدم پایینتر. رسیدم به کسش. راستش دلم نگرفت قشنگ بخورم کسشه. بالاخره نزدیک ۶۰سالش بود هر چقدرم سرحال باشه و خوشگل بازم خب یه جوریه. ران پاهاشو خوردم و نردیک کسشم میخوردم. کسش داغ بود انگشتمو میکردم توش لذت میبرد بعد گفتم میخوری برام. گفت بخدا تاالان نخوردم زمان ما اینجورچیزا نبود اخه ولی باشه یکم میخورم و گذاشت تو دهنش. وای کیرم الان تو یه جای گرم و تاریک و لیز بود نفسم بالا نمیومد. از لذت. واقعا لذت سکس یه طرف و لذت سکش با یه یه آشنا که قراره همو ببینید و تو مهمونیا و بروی خودتون نیارید یه طرف. واقعا لذتبخش تر برای من این بود که دارم یه خانم جاافتاده و از خودم بزرگتر رو به لذت میرسونم و فاتحش شدم و حس پیروزی داشتم. بعد خوردنش خوابید به پشت و پاهاشو باز کردم و یه تف به کیرم زدم و اروم گذاشتم تو کسش. سرش که رفت گفت اااااخ یواش. فخمیدم واقعا خیلی وقته کیر نرفته بهش. با حوصله میکردم تو و اونم هی با دست شکممو پس میزد تا کم کم جا دادم داخلش. ااااخ. کیرم وارد بهشت شد یه جای گرم و نرم و خیس و تنگ. شروع کردم عقب جلو اولش میگفت وای سوختم بهد پاهاشو دوره کمرم حلقه کردم و اه و اوه میکرد. بدنمون خیس عرق بود و لذت رو چند برابر میکرد. میکردم توش و لباشو میخوردم و با سینه هاش ر میرفتم هر دو واقعا توی اوج بودیم. مدلو عوض کردیم و نشست روم. ناوارد بود ولی کم کم راه افتاد و بعدش داگی خوابوندمش و کردم توش و موهاشو میگرفتم. واقعا لذت یه کیر جوون برای همچین زنی بینهایت بود یکی دوبار ارضا شده بود و گریش گرفته بود و منم در حال تلمبه زدن. من ابم کلا دیر میاد نیم ساعت چهل دقیقه اگه تو ارامش سکس کنم و بدون استرس طول میکشه بیاد . بعد دوباره به پشت خوابوندمش و رفتم لای پاهاش. بنده خدا دو سه بار ارضا شده بود منم تلمبه هامو بیشتر کردم و تبمو با فشار ریختم توش. واااااای. خیلی حال داد. دو سه دقیقه همونطور روش خوابیدم و اروم کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و همینکه کشیدم بیرون ابم از تو کسش میریخت بیرون. بعد رفتم دستشویی و خودمو شستم و اونم رفت. بعد تیم ساعت نشستم و تو بغل هم بودن و لب گرفتن خداحافظی کردمو و رفتم. صیغمون یکساله بودش. یه چند بار دیگه توی خونش و یه بار تو مهمانخونه بردمش و با هم حال کردیم. بعد چند روز دیدم سنگین شده و جوابمو کمتر میده گفتم چی شده گفت ببین حمید جان من عاشقتم دوستت دارم ولی من اشتباه کردم و خریت کردم که با هم شروع کردیم . نمیدونم چرا اونموقع به اینجور چیزا فکر نکردم من یکی رو میخوام که بیاد تو زندگیم و به همه نشونش بدم و با هم بدون استرش بریم بیرون و از طرفی تو پسر دوستمی کسی بفهمه من باید خودکشی کنم و از طرفی خب دلم نمیخواد از تو خرجی بگیرم جوونی و باید پول جمع کنی و تشکیل خانواده بدی و خیلی چیزای دیگه. گفت بدون عشقت همیشه توی قلبمه ولی من نمیتونم باهات باشم و به زندگیم مثل قبل ادامه میدم. اگه کسی همسن و سالم پیدا شد ازدواج میکنم. منم دیدم خب بیراه نمیگه. دلیلاش قامع کنندست. گفتم این دیگه غریبه نیست اشناست خداروخوش نمیاد لای منگنه قرارش بدم . گفتم باشه زهراجان ولی بدون تا ابد عاشقتم. و خداحافظی کردیم . دو ماه نشد با هم بودیم و بعد کات کردیم بعد چند ماه زنگ زد و گفت بیا بریم محضر صیغه رو باطل کنیم و گفتم باشه رفتمو باطل کردم ولی نگفت میخواد شوهرکنه یا نه… منم الان کمتر خبرشو دارم و رفتم یه شهر دور برای کار کردن. عزیزان ممنون که وقت گذاشتید و خوندید و همش حقیقت بود خداوکیلی. چیز عجیبی نبود که بگید خالی بندی بود نه جنیفر رو کردم نه سایزم ۲۵ بود نه هیچی. بهرحال نظر آزاده. باتشکر……نوشته حمید
0 views
Date: February 20, 2020