طعم تلخ خوشبختی (قسمت آخر)

0 views
0%

…قسمت قبلبخش چهارمپاهام سست شد . برای انجام کاری که تو فکرم بود تردید داشتم . حامد شده بود مثل جنازه . نمیشد صورتشو تشخیص داد. ولش کردم . مثل گوسفند رو زمین افتاد و بی حرکت موند . هنوز به هوش نیومده بود.میرم سمت شهره . از ترس چشماشو میبنده و فقط التماس میکنه .آرش تو رو به جون الیا این کارو نکن. تو هرچی باشی قاتل نیستی._خفه شو پست فطرت. اسم دخترمو به زبون کثیفت نیار._ولی اون دختر منم هست_بود. دیگه رنگشم نمیبینی. بعد از چند ماه که بهونتو بگیره فراموشت میکنه . ولی خیالت راحت بزرگ شد نمیزارم بفهمه که مامانش یه جنده لاشی بوده.خرد شدن روح شهره رو دیدم . با هق هق و بارانی از اشک در حالی که سرش پایین بود گفت_من جنده لاشی نیستم . من عاشق دخترمم .میخوام قبل از مرگم ببینمش_شهره . شهره . شهرهیه کشیده میزنم تو گوشش که با شرم ساری میگه_بله_چرا این کارو کردی؟ مگه من برات چی کم گذاشتم؟ چرا زندگیمونو خراب کردی؟بازم سرش پایین بود. از شدت ترس و گریه زاری زیاد به سکسکه افتاده بود و چیزی نمیگفت._شهره باتو ام . به من نگاه کن . بهم بگو چرا ؟دیگه طاقت نمیارم و اشکام سرازیر میشه و تکیه میدم به دیوار و سر میخورم پایین . گوشیم رو از جیبم میارم بیرون .به محض باز کردن قفل گوشیم عکس الیا رو میبینم که با عروسکش انداخته. اینقدر از این عکس خوشم میومد که گذاشته بودمش به عنوان تصویر زمینه گوشیم.میخوام ازش عکسای بیشتری ببینم و میرم تو گالری گوشیم . با دیدن هر عکس دلم بیشتر براش تنگ میشه .میرسم به عکسی که تو بغل شهره ازشون گرفته بودم . خیلی عکس قشنگی بود . رفتم روبرو شهره و عکس رو بهش نشون دادم و گفتم_نگاه کن . اینم دخترت. واسه بار آخر ببینشسرش رو بالا میاره و گریش دو برابر میشه_شهره بهم بگو چرا ؟ چرا اینکارو با من کردی؟ مگه ما یه خونواده خوشبخت نبودیم ؟عکس العملی نشون نمیده و سکوتش اذیتم میکنه. میرم سمت حامد تا بکشونمش تو باغ که صدای شهره در میاد_صبر کن . باشه بهت میگم.به زور میتونست حرف بزنه . کنجکاو شدم چی می خواد بگه_اگه بهت بگم چرا اینطوری شد حاضری کوتاه بیای و یه تصمیم عاقلانه بگیری؟_کوتاه بیام؟ مثل اینکه حواست نیست . اگه بخوام بدمت دست قانون که بد تر از من سرت میارن_تو اینکارو نمیکنی._یه دلیل برام بیار که کوتاه بیام و راحت تر بکشمتون._باشه منو بکش ولی بزار حامد بره_چی؟ چرا ازون دفاع میکنی؟ اصلا اون مرتیکه بی ناموس …… کیه؟بازم سکوت میکنه و من میمونم با کلی سوال بی پاسخ تو سرم. دوباره از سیگارای حامد یه نخ بر میدارم و سعی میکنم به شهره حمله ور نشم._شهره این کیه؟با جواب ندادن شهره کنار نمیام و به سمت حامد میرم و مثل حیوون رو زمین میکشونمش . چاقو رو بر میدارم و به شهره میگم_به جون الیا اگه نگی این کیه با همین چاقو جلو چشمات تیکه تیکش میکنم.شهره که خیلی ترسیده بود فقط اشک میریخت و التماس میکرد_آرش تو رو خدا اینکارو نکن . تو نمیتونی این کارو کنی._میکنم .به خدا این کار رو میکنم .خون جلو چشمامو گرفته بود و چاقو رو آوردم بالا که با تموم قدرت فرو کنم تو گلوش که شهره فریاد زد_آرش تو عشق دومم بودی .با کمی مکث متوجه شدم که منظورش چیه. انگار کل دنیا آوار شد و ریخت رو سر من . شهره گریه زاری میکرد و با حرص حرف میزد_قبل از اینکه با تو ازدواج کنم قرار بود با حامد زندگیمو تقسیم کنم. منو اون خیلی همدیگرو دوست داشتیم.گوشام نمیشنوه و سرم سوت میکشه. حس حقارت تموم وجودمو در بر میگیره . از رو حامد بلند میشم و اتاق رو ترک میکنم. همون چوبی رو که باهاش وارد خونه شده بودم بر میدارم و فریاد میزنم. کل انرژیمو خالی میکنم .وقتی به خودم میام میبینم که هیچ چیزیرو سالم نزاشتم بمونه . مبل تلویزیون آینه کل آشپزخونه و هر چیزی که قابل ضربه خوردن بود داغون شده بود. به سمت اتاق میرم و میبینم که حامد به هوش اومده و از ترس زبونش بند اومده . خطاب به شهره میگم_عشق اولت همینه؟ ؟؟سکوتش واسه من به معنی بله ست_منم عشق اول داشتم . ولی تو همه چیزم بودی. میفهمی ؟ شهره چرا با من بازی کردی؟ اگه این آشغال عشقت بود چرا با من ازدواج کردی ؟ چرا؟سکوت شهره عذابم میده_د لعنتی یه چیزی بگوبا هق هق سرش رو میاره بالا ونمیتونه تو صورتم نگاه کنه سرش رو میندازه پایین و میگه_خیلی وقت قبل از اینکه تو بیای خواستگاریم منو حامد قرار بود با هم ازدواج کنیم اما حامد به خاطر بیماری رفت آلمان و الان یک ساله که خوب شده و برگشته._خب؟ بقییش ._بقیه چی ؟_الان یک ساله که برگشته میگفتی_چی بگم؟همچین کشیده ای ازم میخوره که دهنش پر خون میشه . صدام رو بلند میکنم و میگم_به همین راحتی ؟ عشقت از خارج برگشته و شوهرت پشمه دیگه. من ساده رو باش که فکر میکردم بهونت واسه لج بازی خونه بوده . اما حالا که فکرشو میکنم میخواستی خونه رو عوض کنی تا با این بی شرف جنده لاشی بازیاتو راحت تر انجام بدی.دو هفته پیش هم که قهر کردی پیش این بودی آره؟ شهره خیلی کثیفی . منو باش که فهمیدم خونه نبودی به دلم بد راه ندادم و گفتم لابد پیش دختر عموت بودی و نخواستی به من بگی. همه آب دهنمو جمع میکنن و پرت میکنم تو صورت شهره ._حیف این تف که بریزم رو صورتت. منه ساده رو باش فکر میکردم با تو خوشت بخت ترین مرد روی زمینم.یه سیگار روشن میکنم و این فکر تو سرمه که چطوری بکشمشون. نه حامد نه شهره هیچ صدایی ازشون در نمیومد.رو به شهره گفتم _الان که عشقت رو جلو چشمات فرستادم اون دنیا میفهمی که من اصلا دوست ندارم عشق دوم باشم. میفهمی که بازی خطرناکی کردی.حامد از ترس به خودش میلرزید و صداش در نمیومد اما شهره ضجه میزد و میگفت این کار رو نکن.کارد میوه خوری تو دستم بود. پشت حامد قرار گرفتم . حامد بین منو شهره بود .چاقو رو گذاشتم زیر گلوش و رو به شهره گفتم نگاه کن . واسه بار آخر به عشقت نگاه کن. غصه نخور تو ام تا چند دقیقه دیگه میری پیشش. میخواستم چاقو رو فرو کنم تو گلوش اما نمیتونستم. دستام میلرزید. چاقو رو آوردم پایین تر و عرض سینش رو شکافتم. یه زخم به عمق نیم سانت و طول بیست سانتیمتر روی سینش نقش بست.حامد از بس ترس و اضطراب داشت نمیتونست درست حرف بزنه .با نا امیدی میخواست که ببخشمش .اما من اون لحظه بی رحم ترین آدم روی زمین بودم. دوباره چاقو رو بردم زیر گلوش ایندفعه حامد از ترس ادرار کرد .دلم براش سوخت ولی مصمم بودم که باید بکشمش. و بعد از اون شهره رو هم به درک واصل کنم. اما میخواستم شهره با دیدن این صحنه زجر بکشه.یه نگاه به شهره انداختم . هیچ چیز ازش نمونده بود. جون تمون عزیزام رو قسم داده بود .اما گوش من بدهکار نبود.خیلی سعی کردم ضربه کاری رو به حامد وارد کنم و جونشو بگیرم . اما یه حسی بهم میگفت آرش تو قاتل نیستی . با نفسم کلنجار میرفتم تا این کار رو نکنم ولی وقتی یاد خیانت می افتادم مغزم فقط یک فرمان صادر میکرد .اونم کشتن بود.شهره که دیگه صداش به زور در میومد گفت _آرش تو رو به جون الیا به حرفام گوش کن_چه حرفی؟ میخوای خیانتت رو توجیه کنی؟ خجالت بکش. من اگه جای تو بودم التماس میکردم زودتر بکشیم._آرش نمیخوای بدونی چرا اینطور شد؟ نمیخوای بدونی واسه چی من به حامد پناه آوردم؟دوست داشتم بدونم . یعنی چه دلیلی میتونست داشته باشه؟ آیا منم مقصر بودم؟ بدن نیمه جان حامد رو رها کردم و رو به شهره گفتم_میشنوم_آرش منو تو زندگی خوبی رو شروع کردیم و در ظاهر همه چی عالی بود . ولی تو یه چیز رو فراموش کرده بودی_چیو فراموش کرده بودم؟در حالی که اشک میریخت گفت_تو به من توجه نمیکردی . همیشه مادرت اولویت اول بود. هر وقت از سر کار میومدی اول میرفتی پیش اون. بعد نیم ساعت تازه یادت می افتاد یه خانم داری که طبقه بالا منتظرته. تو هیچ وقت درک نکردی من چقدر اون لحظه ها اذیت میشدم. همش میگفتم ایراد نداره با گذشت زمان درست میشه. ولی بدتر شد. وقتی که الیا به دنیا اومد پیش خودم گفتم لابد درست میشی اما تو مادرت رو از من بیشتر دوست داشتی._شهره این چه حرفیه که میزنی. قبول دارم من مادرم رو خیلی دوست دارم ولی عشق به مادرم با عشق به تو.خیلی فرق میکرد. جنس دوست داشتن مادرم با تو زمین تا آسمون فرق میکرد . اصلا قابل مقایسه نیست. بازم دلیل بر این نمیشه که بهم خیانت کنی.شهره با یه قیافه جدی صداش رو بالا برد و گفت_خوب فکر کن . کی اول خیانت کرد ؟ من یا تو؟_چی داری میگی . من؟ خیانت؟ حالت خوبه؟_آره آرش خان. شما . فکر کردی من اون زنیکه .. چی بود اسمش آهان الناز رو نمیشناسم_چی داری میگی ؟_خوب میدونی چی دارم میگماونقدر مصمم حرف میزد که یه لحظه به خودم شک کردم._شهره هیچ معلومه چی داری میگی . من قبل از اینکه با تو ازدواج کنم ارتباطمو با الناز قطع کردم._من پارسال دیدمتون که با هم رفتید رستوران_چه ربطی داره. هر کی با یه خانم بره رستوران یعنی با هم رابطه دارن؟_تو که گفتی ارتباطت با الناز قبل از ازدواجمون قطع شده بود.یه آن فکرم مشغول شد . شهره الناز رو از کجا میشناخت ؟ من بعد از ازدواجم دو سه بار با الناز قرار گذاشته بودم ولی اصلا به خیانت هم فکر نکرده بودم. فقط میخواستم کمکش کنم تا یه مشغول به کار بشه . بنا به درخواست خودش یه دو سه باری رفتیم بیرون تا غذا بخوریم. همین_به چی فکر میکنی آرش ؟ دیدی تو از من زود تر خیانت کردی_من هیچ وقت به تو خیانت نکردم. همون موقع اگه باهام حرف میزدی تموم این سو تفاهم ها بر طرف میشد_بعد از اون قضیه من بهت شک داشتم . همش فکر میکردم با تموم فروشنده های مغازتون رابطه داری_تو دیوونه ای . بعد از این همه سال که با هم زندگی کردیم هنوز منو نشناختی. یه کلوم میومدی باهام صحبت میکردی تا همه چیو برات روشن میکردم. پیش خودت بریدی و دوختی و به این نتیجه رسیدی که من بهت خیانت میکنم. بعدشم واسه تلافی رفتی پیش این بی شرف_نه واسه تلافی نبود. اونقدر بهم فشار اومده بود و فکر و خیال دست از سرم بر نمیداشت که تصمیم گرفتم ازت طلاق بگیرم._جدا ؟ فکر میکردم عاقل تر از این حرفا باشی . واسه یه سوظن زندگیتو تباه کردی . چرا به دخترت فکر نکردی؟ داشتم میومد خونه مادرت که باهات بریم خونه ببینیم . دیدم از خونه زدی بیرون تا اینجا تعقیبت کردم. اگه برات خونه هم میگرفتم بازم تو فکر طلاق بودی آره؟با سکوتش متوجه میشم که جوابش مثبته و بر میگردم تا یه سیگار روشن کنم . چشمام به حامد می افته که داره منو نگاه میکنه. یه لقد تو شکمش می خوابونم و میگم_پست فطرت بی ناموس. زندگیمو داغون کردی. که مریض بودی تازه از خارج برگشتی. همونجا باید میمردی.رو به شهره میکنم و میگم تا کی میخواستی به من خیانت کنی؟ اگه الان مچتو نمیگرفتم تا کی میخواستی ادامه بدی؟ خوب لعنتی اگه منو دوست نداشتی بی درد سر طلاق میگرفتیم . چرا این بی آبرویی رو به بار آوردی. هیچ میدونی اگه دادشت بفمه زندت نمیزاره. بابات از غصه دق میکنه .مادرت سرش رو تو فامیل چطوری بلند کنه؟ خود من چی ؟ بیش همه همکارام آبروم میره .با شنیدن این حرفا شهره خیلی میترسه و میگه آرش تو رو خدا منو بکش ولی این قضه رو همینجا خاک کن. غلط کردمغلط کردی به همین راحتی. اگه بکشمت که بهت لطف کردم._آرش تو هم که با اون دختره بودی من هیچی نگفتم . بخشیدمت_من کار خلافی نکردم که بابتش شرمنده باشم. تو دیوونه بودی که فکر کردی من با اون رابطه دارم. اصلا تو اونو از کجا میشناختی؟ من که در موردش فقط به تو گفته بودم یه نفر تو زندگیم بوده دیگه نیست._من میدونستم که میخواستی باهاش ازدواج کنی. از همون اول تحقیق کردم . وقتی که باهاش قرار گذاشتی یه نفر بهم خبر داد ._میتونم حدس بزنم اون یه نفر کی بوده. دارم براش._آرش تو خودتو بزار جای من. صبح تا شب تو خونه تنها. شب که میومدی زیاد به من توجه نمیکردی. بیشتر وقتتو با مادرت و الیا میگذروندی. موقع خواب یادت میومد که خانم هم داری._من زحمت میکشیدم تا تو و الیا در آسایش و رفاه زندگی کنید . همه دنیای من تو و الیا بودید. اما تو خرابش کردی. اونم با افکار مریضت._من دنبال آرامش بودم. تو نتونستی منو آروم کنی. وقتی دوباره حامد به زندگیم راه پیدا کرد این آرامشو تو وجود اون دیدم. اولش نمیخواستم باهاش حرف بزنم . ولی فشار روانی منو به سمت اون کشید . و رابطمون شروع شد.از خودم بدم اومده بود. از اتاق رفتم بیرون و به این فکر میکردم .یعنی منم به شهره خیانت کرده بودم؟درسته که کمو بیش با الناز در رابطه بودم و لی اصلا به دنبال سکس نبودم و فقط رابطه کاری بین ما بود. ولی یاد اون بوسه که می افتم تنم میلرزه. یه بوسه که نمیدونم چرا گرفته شد؟ یه بوسه پنج ثانیه ای که خودم رو خیلی سرزنش کردم .نه این خیانت محسوب نمیشه. کمی که بیشتر فکر میکنم پیش خودم میگم لعنتی منم خیانت کردم. حرف های شهره باعث شده بود کمی حس گناه کنم. دیگه ازون خشم خبری نبود. داشتم به این فکر میکردم که آیا میتونم شهره رو ببخشم یانه؟ حامد رو چی؟ میخواستم کمی بیشتر از حامد بدونم . دوباره رفتم تو اتاق . کلی خون از حامد رفته بود و اونو بی حال کرده بود. از جیب شلوارش که افتاده بود رو زمین گوشیشو برداشتم. با اضطراب بهم نگاه میکرد.یه گلکسی نوت داشت .ازش خواستم الگو باز کردن گوشیشو نشونم بده میخواست ممانعت کنه که ه لگد تو سینش خوابوندم. گوشی که باز شد شماره شهئه رو گرفتم ببینم چی سیو کرده. با تعجب دیدم زده صفایی گوشی شهره رو برداشتم دیدم نوشته اکرم بیچاره دختر داییم . با اسم اون ظاهر سازی کرده بود. ولی حامد چرا باید ظاهر سازی میکرد؟ کمی تعجب کردم و بیشتر گوشیشو نگاه کردم. تو پیام هاش یکی بود به اسم نرگس که توجهمو به خودش جلب کرد. وقتی بازش کردم دیدم کلی پیام به هم دادن . همش کجایی؟ کی میای؟ سر رات میوه هم بخر ؟ خسته نباشی و……رو به شهره کردم گفتم این مرده چی ؟ اونم مثل تو خائن تشریف داره؟منظورتو نمیفهمم_زن داره؟_طلاق گرفته . دو سال پیشوقتی از شهره سوال میپرسیدم حواسم به حامد بود. خیلی اضطراب داشتبا گوشی خودش به نرگس زنگ زدم و گذاشتم رو بلند گو_سلام عزیزم . کجایی؟_ببخشید . من این گوشی رو پیدا کردم زنگ زدم به آخرین شماره ای که گرفته. شما صاحب این خط رو میشناسی ؟ بله بله . دست شما درد نکنه .من خانومشم. بگید کجایید . من خودم میام ازتون تحویل میگیرممن جاجرود هستم ؟_جاجرود ؟ ؟ باشه . من خودم باهاتون تماس میگیرم ._باشه خانوم . خداحافظ.با قطع کردن گوشی نگاه به شهره میکنم که انگار دنیا براش به آخر رسیده بود. و به حامد فحش میداد.رفتم جلو حامد و رو برو ش گفتم تو چرا خیانت کردی ؟به زور زبونش باز شد و گفت خانمم منو درک نمیکردگلوش رو گرفتم و گفتم زنت تو رو درک نمیکرد اومدی خانم منو گاییدی ؟داشت خفه میشد که شهره گفت آرش ولش کن . به الیا فکر کن . بزار خودم اینو بکشمدستمو از گلوش جدا میکنم و دستای شهره رو از طناب ها نجات میدم و از اتاق میام بیرون بیرون. دلم میخواست از خواب بیدار شم و ببینم همه اینا یه کابوس بوده.از تو اتاق سرو صدا میومد. شهره تموم دق و دلیشو خالی کرد. میخواستم ول کنم و برم که وجدانم اجازه نداد. اگه میرفتم شهره به خونه بر نمیگشت. خودشو میکشت و آبرو ریزی میشدرفتم تو اتاق و دیدم نشسته یه گوشه و داره گریه زاری میکنه. نگاش که به من می افته میگه آرش تو رو خدا منو ببخش_من نمیتونم ببخشمت شهره . ولی ازت میگذرم. حالا پاشو یه آبی به سر و صورتت بزن تا بریم خونه.نگاه به حامد میکنم . نیمه جون افتاده بود رو زمین. دستای اونم باز میکنم و اونجارو ترک میکنم.تموم خشمی که داشتم فرو کش کرده بود . اون لحظه دوست داشتم بمیرم. حس پوچی میکردم. دست شهره رو گرفتم و اون باغ کذایی رو واسه همیشه ترک کردیم.با روشن کردن ماشین طبق عادت پنل رو جا میزنم تا صدای پخش رو بشنوم. یه اهنگ از خواننده ای که دوستش داشتم به صورت رندمی اجرا شدتا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدمتقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدمکاشکی دلت بهم می گفت نقشه ی قلبمو دارههر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میارهیه روز یه جا کم میارهموندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقهانتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقهموندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقهانتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقهموندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقهانتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقهموندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقهانتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقه……شهره روی نگاه کردن به منو نداشت و سرش پایین بود. اولین پمپ بنزین رفتم تو که دیدم خیلی شلوغه. حدود نیم ساعت طول کشید تا از پمپ بنزین در بیام. میخواستم وارد اتوبان بشم که دیدم یه مگان سفید که حد اقل صد و هفتاد تا سرعت داشت مثل موشک رد شد . شک کردم که حامد باشه ولی پیش خودم گفتم نه پدر اون آشو لاش تر از این حرفاست که بتونه رانندگی کنه. حدود دو کیلو متر که رفتیم جلوتر دیدم یه تصادف سنگین شده.بله .خودش بود . همون مگان سفیده . هیچی ازش نمونده بود. زدم کنار تا ببینم چی شده . داشتند جنازه رو از ماشین در میاوردند. سرش ترکیده بود و قابل شناسایی نبود . ولی یه زخم تازه رو سینش بود که برام آشنا بود.یه نیش خند زدم و برگشتم تو ماشینم. با ککی سوال تو ذهنم که چرا باید حامد به اون سرعت بره و خودش رو به کشتن بده. برام مهم نبود. شهره فهمید که حامد مرده و فقط اشک میریخت.به خاطر حفظ آبرو دوباره با شهره برگشتم زیر همون سقفی که دیگه واسمون فرو ریخته بود. باهاش زندگی میکردم ولی حریمی که بین ما بود شکسته بود.مادرم متوجه غم بزرگی که تو وجودم لونه کرده بود شد ولی نمیدونست دلیلش از کجاست.بعد از گذشت دو هفته روال عادی زندگی رو در پیش گرفتم. ولی حتی به شهره نگاه هم نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام حرف بزنم. شبا رو مبل با صدای هق هق شهره که از اتاق خواب میومد خوابم میبرد.وقتی خونه بودم تموم وقتمو با الیا پر میکردم. شهره هر کاری میکرد تا نظرمو جلب کنه موفق نمیشد. با وجود اینکه خیلی تمایل جنسی داشتم حتی یک بار هم به شهره دست نزدم.بالاخره بعد از یک ماه خبری که منتظرش بودم بهم رسید_الو سلام . آقای عرفانی_بفرمایید_من از بیمارستان … مزاحمتون میشم. متاسفانه دو ساعت پیش خانم شما تو سانحه رانندگی جونشونو از دست دادن . برا انجام مراحل قانونی لطفا تشریف بیارید اینجا.نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. ولی عذاب وجدان داشت دیوونم میکرد. میدونستم شهره از قصد خود کشی کرده . ولی خیلی جیگر داشت که با ماشین خود کشی کرد.وقتی رفتم خونه و یه یادداشت که برام گذاشته بود رو خوندم تصمیم گرفتم که ببخشمش. نوشته بودآرش منو دو بار ببخش . یه بار واسه جریان حامد و یه بار واسه اینکه تو و الیا رو تنها میزارم. مواظب الیا باش.عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداشت . شهره هر شب میومد به خوابم. با قرصای آرام بخش میخوابیدم.چند ماه از مردن شهره میگذشت و من با الناز قرار داشتم. النازی که تو ازدواج دومش هم به مشکل خورد و جدا شد . حالا من میخواستم ازش بپرسم آیا حاضره برای الیا مادری کنه یا نه ؟پایان…………………………………………………………………………………………………………………………..باز هم تشکر میکنم از همه شما دوستان عزیزکه به من خیلی لطف دارید.قدر دانی میکنم از استادم شاهین سیلور فاک عزیز که همیشه به من لطف داشته و با راهنمایی هاش به من کمک کرده.ممنونم از مهندس گل پسر دوست داشتنی که زحمت کشید و دوستان رو در مورد امتیاز دادن راهنمایی کرد.دوستان همونطور که بعضی هاتون در جریان هستید دست راست من شکسته و نوشتن برام سخت بود . اگه غلط املایی و نگارشی و یا سوتی دیدید به بزرگی خودتون ببخشیدذ. چون وقت نکردم داستان رو ادیت کنم.شاد باشید و سالم بمانیدنوشته آرش . sex and love

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *