طعم تلخ خوشبختی (2)

0 views
0%

…قسمت قبلبخش دوموای خدا جون چه اتفاقی افتاده سرم داره میترکه چرا چشمام درست نمیبینه … کی منو به صندلی بسته؟ حامد تو خوبی؟ حامد؟تو رو خدا یه چیزی بگو. کی ما رو به این روز انداخته ؟ حامد حالت خوبه ؟ دیگه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم و التماس میکنم حامد یه چیزی بگو . یه کم که حالم بهتر میشه تازه یادم میاد که چیزی از شروع سکس من و حامد نگذشته بود که خیلی سریع بدون اینکه متوجه بشم کی بوده با یه چیز سنگین اول حامد رو زد و بیهوش کرد بعد با حس درد شدیدی از حال رفتم . حالا هم که این وضعیتمه.حامد ؟ حامد ؟ داد میزنم حاااامد که یه تکونی میخوره و متوجه میشم که زنده ست . یه نفس راحت میکشم . هرچی تلاش میکنم خودمو آزاد کنم موفق نمیشم . درست مقابلم حامد رو میبینم که از من بدتر به صندلی بسته شده ولی بیهوش بود و نمیتونست کاری کنه. با پایان توانم فریاد میزنم کمک . یکی ما رو نجات بده تازه میفهمم که هیچکی صدای منو تو این خونه که وسط باغ به این بزرگیه نمیشنوه . پس ساکت میشم و صبر میکنم ببینم کی مارو به این روز انداخته و ازمون چی میخواد ؟ترس همه وجودمو فرا گرفته و به مرز ایست قلبی رسونده . سعی میکنم حدس بزنم کار کی بوده که به نتیجه نمیرسم .نا خود آگاه تموم اتفاقات گذشته جلو چشام میان و منو به مرور اون لحظه ها وادار میکنن……شهره ذلیل مرده کجا با این مرده آشنا شدی؟ خیلی جذابه_مریم خانم چشاتو درویش کن حالا زود باش بریم که زنگ اولو از دست دادیم . آمارمون داره خراب میشه ها_خدا بگم چکارت نکنه به خاطر شما زنگ اول غیبت خوردم_به من چه خودت اصرار داشتی که با من بیای تا حامد رو بهت معرفی کنم . پس غر نزن دیگه_از بس ازش تعریف میکردی دلم میخواست ببینمش. خودمونیم ها ولی از تو سر تره .حالا دنبال یه بهونه باش که به ناظم بگیم ببخشمون_بی نمک باشه حلش میکنم خیالت راحت.دو ماه بود که با حامد دوست شده بودم .من سال اخر دبیرستان بودم و حامد از من دو سال بزرگتر بود که میگفت همون دیپلم برام کافیه درس رو گذاشتم در کوزه دارم آبشو میخورم . اوایل هفته ای دوبار همو میدیدیم و تو خیابونا با هم میگشتیم. بیشتر موقع ها قید زنگ اولو میزدم تا با حامد باشم . عاشقش شده بودم و با گذشت زمان اگه یه روز نمیدیدمش کلافه بودم حتی با اینکه باهش تلفنی حرف میزدم ولی هنوز تشنه دیدارش بودم…یه سال از دوستیمون گذشت که فهمیدم بدون حامد نمیتونم زندگی کنم . همه نگرانیم برادرم بود که اگه میفهمید هم منو بیچاره میکرد هم حامدو روانه بیمارستان.خیلی محتاط عمل میکردم تا کسی بویی نبره . به جز مریم که دوستم بود هیچکی نمیدونست.با حامد راحت بودم و زیاد پایبند محرم و نامحرم نبودم. همیشه دست همدیگرو میگرفتیم و جاهای خلوت لبامون بهم گره میخورد. خیلی قشنگ حرف میزد و واسه من شده بود همون شاهزاده معروف که قرار بود سوار بر اسب سفید بیاد و منو با خودش ببره._شهره واست یه سورپرایز دارم_چیه حامد جان ؟ میخوای غافلگیزم کنی؟_تقریبا_بگو دیگه_حدس بزن؟_اه خودتو لوس نکن بگو_یه کوچولو نمیتونی حدس بزنی_قهر میکنم ها_ببخشیذ ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید …._سوزنت گیر کرده_ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید_باشه_دیگه قهر نیستی؟_من که قهر نکردم گفتم اگه نگی قهر میکنم. حالا بگو_راستش خونوادم فردا خونه نیستن میخوان برن مسافرت. من نمیرم ._خب؟_خب دیگه خونمون هیچکی نیست_من چکار کنم_شهره منو دست انداختی؟_چه دستی ؟ این کجاش واسه من سورپرایز بود؟_آهان . دوشیزه شهره از شما دعوت میکنم که فردا درس و مشقو بپیچونید و به خونه ما بیاید تا …_تا چی؟ تا .. تا … تا خونمونو بهتون نشون بدم؟مگه کاخه که میخوای نشونم بدی؟_خب یه چیز دیگه هم نشونت میدم_چی؟_تو حالا بیا . اگه الان بگم مزش میپره._بگو دیگه . جون من بگو ._فردا نشونت میدم_اصلا نمیام_عزیزم میخوام عشق رو نشونت بدم._عشق که دیدنی نیست_چرا دیدنیه . من الان دارم میبینمش_کو کجاست ؟ چه شکلیه ؟ به منم نشونش بده_روبروم نشسته .خیلی خوشگله انگار خدا با دستای خودش اونو ساخته. یه نگا به آینه تو کیفت بندازی میبینیش.کم آوردم . اگه ایران نبود اول صبحی تو همون پارک بغلش میکردم و میبوسیدمش. بیشتر عاشقش شدم و خیره شدم تو چشماش . اگه خودمو کنترل نمیکردم اشک شوق میریخت رو گونه هام._من باید برم دیگه دیرم شد_فردا صبح منتظرتم . با ماشینم میام دنبالت_بهش فکر میکنم_لوس نشو دیگه_باشه . بهت زنگ میزنم. فعلا خداحافظ._یعنی قبوله دیگه ._گفتم بهت زنگ میزنم_الان جواب بده. من تحمل ندارم_یه کاریش میکنم._این یعنی قبول دیگه . خدا حافظ عشقم. فردا همین ساعت با ماشین میام سراغتنمیتونستم بهش نه بگم . خودمم دلم میخواست اشتیاق همه وجودمو فرا گرفته بود. اون روز تموم شد و فردا با حامد به خونشون رفتم. خونه بزرگی داشتند و با وسایلی که تو خونه بود میشد حدس زد وضع مالیشون توپه._حامد عزیزم ..من_تو چی عشقم_من خیلی دوستت دارم. بدون تو میمیرم_یعنی نصف اینی که من دوستت دارم دوستم داری؟_مگه تو چقدر دوستم داری؟_دو برابر تو_تو مگه اندازه دوست داشتن منو میدونی؟_نه ولی اینو میدونم که تو دنیای منی شهره . اگه تو نباشی من میمیرم تو همه وجودمی. اگه راست میگی نشونم بده ببینمچیو؟_این که چقدر دوستم داری. این حرفایی که میزنی منو دیوونه میکنه حامدم. عشقم .زندگیمحامد به سمتم اومد و با سرعت لبامون به هم چفت شد پلکهام رو هم افتادند و لبهام رو لبهای حامد . تا حالا اینجوری لب نگرفته بودیم . متوجه شده بودم چیزی فرا تر از لب میخوام ولی روم نمیشد طلب کنم . دستامو محکم دور گردن حامد انداخته بودم و خودمو تو بغلش شل کردم. زبونش کاملا زبونم رو لمس میکرد و نفسای من تند تر شده بود . مقنعم رو درآورد و مو هامو نوازش میکرد و در حال لب گرفتن به اتاقش رفتیم . بغلم کرد و خوابوندم رو تخت یه نفرش . شروع به خوردن گردنم کرد و لاله های گوشمم می مکید . دکمه های مانتومو یکی یکی باز میکرد . میخواستم جلوشو بگیرم ولی دستام ازم تبعیت نمیکردند . وقتی سینمو تو دستش گرفت لذت بردم و وقتی از زیر تیشرتم دستشو رسوند بهشون و گرمای خونی که تودستاش جریان داشت به وسیله سینه هام لمس شد یه آه کشیدم و منتظر ادامه کار شدم.مانتو رو کامل از تنم در آورد و تیشرتمو تا رو سینه هام کشید بالا و با ولع داشت میلیسیدشون . از نوک پام تا کف سرم مور مور میشد ولی خیلی لذت داشت. تند تند نفس میکشیدم و صدای آه و ناله سر میدادم. دستش که رفت سمت کسم ترسیدم و گفتم حامد چیکار میکنی؟_حواسم هست عشقم_تو رو خدا بس کن من طاقت ندارم_عزیزم این بهترین حسیه که تا حالا تجربه کردم نترس حواسم هستمیخواستم جلوشو بگیرم ولی باز دستام از مغزم پیروی نمیکرد. حس شهوت و خجالت با هم آمیخته شده بود دلم میخواست بگم حامد بیشتر ادامه بده دیگه طاقت نداشتم ولی اون حیای دخترونم اجازه همچین کاری رو نمیداد . تا به خودم اومدم دیدم کاملا لختم کرده و داره با دستاش کسمو میماله و خیلی با دقت نگاه میکنه. شرمم اومد و پاهامو جمع کردم که با زور بازشون کرد و با زبون مشغول لیس زدن کسم شد . دستمو بردم رو سرش که نزارم این کارو انجام بده اما از روی لذت سرشو محکم فشار دادم به سمت کسم. موهاشو میکشیدم و فریاد های خفیفم فضای اتاق رو سایت داستان سکسی کرده بود. حامد دیگه طاقت نیاورد و بی درنگ لخت شد . وای چه قدر مرد لخت بد حیبته . اما کیرش باحال بود .فقط تو فیلمهای پورنو دیده بودم. از روی کنجکاوی کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش ور رفتم که دیدم به سمت صورتم اومد و ازم خواست بخورمش. با اکراه این کارو کردم .به خاطر بی تجربگیم لذت نبرد و بی خیال شد. مشغول خوردن کسم شد. اما این دفعه با انگشتش رو سوراخ کونم بازی میکرد و کمو بیش میکردش تو .من که دیگه اختیارم دست خودم نبود و داشتم کسمو میمالیدم دیدم که حامد بعد از تف زدن به کیرش پاهامو تا جایی که ممکن بود داد بالا و کیرشوگذاشت رو سوراخ عقبم و با دست کسمو میمالید. درد زیادی متحمل شده بودم ولی به خاطر اینکه حامد لذت ببره چیزی نمیگفتم. یه مدت که گذشت دیدم لذتی که دارم میبرم به دردش می ارزه .اما زاویه کردن که عوض میشد دردم زیاد میشد.آبشو خالی کرد رو سینه های من و بی حال کنارم افتاد . به اوج لذت نرسیدم ولی راضی بودم بیشتر عاشق حامد شدم…_حامد من الان دیگه پیشدانشگاهیمم تموم شده دوست ندارم برم دانشگاه .چرا تکلیفمونو روشن نمیکنی؟_عزیزم به زمان احتیاج دارم؟_الان دو سال از دوستیمون گذشته و تنها چیزی که گذاشتی سالم بمونه بکارتمه _خب ؟_خب دیگه ترتیب اونم باید داده بشه یا نه؟_تو که گفتی بکارتت فقط شب زفاف برداشته میشه_الانم همینو میگم._آهان تازه دوزاریم افتاد. ببین شهره من الان شرایط ازدواجو ندارم_تو که همه چی داری . بابات چیزی برات کم نمیزاره. من بدون تو میمیرم_منم بدون تو میمیرم ولی درکم کن_حامد من خواستگار دارم . مادرم نمیزاره الکی ردشون کنم._تو ردشون کن . چکار به مادرت داری_من نمیدونم . تکلیفمو همین الان روشن کن_با مادرم صحبت میکنم .واقعا عاشق حامد بودم و نمیتونستم زندگی آیندمو بدون اون تصور کنم.حاضر بودم همه چیزمو فدا کنم تا با حامد باشم.چند روزی بود که از حامد خبر نداشتم و گوشی خاموشش کلافم کرده بود .تصمیم گرفتم برم خونشون از نگرانی داشتم دیوونه میشدم. رسیدم سر کوچشون که ترسیدم برم و زنگ خونه رو بزنم. برگشتم خونه . دیدم پستچی اومده و داره با مادرم حرف میزنه . نزدیکتر که رفتم مادرم گفت ایناهاش اومد . پست چی رو به من گفت خانم شهره صفایی ؟_بله خودم هستم_لطفا کارت شناساییتون رو بدید؟مادرم رفت خونه و شناسناممو آورد_بفرمایید اینم کارت شناسایی. حالا این چی هست؟_نامه . فرستنده درخواست کرده فقط تحویل شهره صفایی داده بشه. اینجارو امضا کنید.با رفتن پست چی مادرم میگه کی فرستاده که میگم هیچی نیست از طرف کلاس های کنکوره.مادرمم ساده باور کرد و رفت تو_وقتی نامه رو باز کردم و خط حامد رو که نوشته بود شهره ی من منو ببخش شناختم. ادامشو نتونستم بخونم .خودمو به خونه رسوندم و سریع رفتم تو اتاقم .نامه رو با ترس و لرز باز کردمشهره ی من منو ببخشالان که داری این نامه رو میخونی من ایران نیستم. خیلی وقت پیش میخواستم بهت بگم ولی نتونستم.ازت خواهش میکنم منو فراموش کن و دنبالم نگرد . اگه منو دوست داری به زندگیت برس. و به من فکر نکن .منم سعی میکنم فراموشت کنم. ازم نخواه که دلیل کارمو بهت بگم . فقط بدون مجبور بودم. منو ببخش.از فرط ناراحتی داشتم دیوونه میشدم و با اینکه گوشی حامد خاموش بود ولی باز هم پشت سر هم شمارشو میگرفتم.چند روز گذشت و من از درون داشتم داغون میشدم ولی سعی میکردم ظاهرم رو حفظ کنم.دو ماه گذشت و من یه کمی با موضوع کنار اومده بودم و خدا رو شکر میکردم دست به خودکشی نزدموچون خیلی بهش فکر میکردم.تو آشپزخونه داشتم ظرفهای ظهر رو میشستم که مادرم با خوشحالی بهم گفت دخترم ایشالا خوشبخت بشی عزیزم_چی شده مامان؟_حدس بزن کی الان پشت تلفن بود؟_یه خواستگار_ماشالا به هوشت؟_ندید ردش کن_نمیخوای بدونی کی بود؟_نه_مطمئنی_خوب حالا بگو کی بود؟ بعد ردش کن_خالت بود؟ خاله فاطمت_کسی رو معرفی کرده؟_نه خنگ خدا واسه یکی یه دونش زنگ زد ._آرش_آره عزیزم. حالا چی میگی ؟ ردش کنم؟آرش . . .یعنی آرش از من خوشش اومده بود . کسی که کل فامیل واسش نقشه داشتند . ولی من آمادگیشو نداشتم . هنوز از حامد دل نکنده بودم.شبی که آرش اومد خواستگاریم و رفتیم که با هم صحبت کنیم اولین حرفی که بهم زد این بود_ببین شهره من میخوام یه زندگی مشترک شروع کنم و تصمیم گرفتم تو شریکم باشی . با گذشته تو هم کاری ندارم. از این به بعدت برام مهمه زندگی ما از یه نقطه صفر که این اتاقه شروع میشه . با من زندگیتو شریک میشی؟_والا چی بگم . حتما خودت یه گذشته داری که ازم میخوای گذشته رو فراموش کنم._چون میخوام با صداقت باشم بهت میگم. راستشو بخوای یه نفر تو زندگی من بوده که الان دیگه نیست. یه عشق زود گذر بچگونه بود. همین . تو چی؟_مگه نگفتی با گذشته من کاری نداری_درسته . با گذشتت کاری ندارم . پس دیگه حرفه گذشته رو نزنیم . آینده مهمترهازینکه اینقدر رک بود یکم بدم اومد . ولی جذبه ای که داشت منو به خودش وابسته کرد.وقتی که خطبه عقد رو خوندند و بله رو گفتم .تصمم گرفتم واسه همیشه حامد رو فراموش کنم و آرش رو دوست داشته باشم. که همین طور هم شد. یه زندگی رویای داشتم. خیلی زود به خاطر بی احتیاطی من صاحب یه دختر شدیم . من واقعا عاشق آرش بودم و در کنار همدیگه از بزرگ شدن الیا لذت میبردیم…..شهره بیدار شو .شهره شهره . چشامو که باز میکنم حامدو میبینم که به هوش اومده و ازم داره میپرسه_توخوبی عزیزم .و دیدی کی زد تو سر من اره من خوبم . تو خوبی؟ نه نمیدونممتوجه میشم که هرکی منو بسته لباسامو پوشیده و حامد رو لخت بسته. متوجه یه بو میشم که واسم آشناست.آره این بوی همون پیپیه که آرش میکشه._حامد بدبخت شدیم. شوهرمه . زنده نمیزارمون_نترس باهاش صحبت میکنیممن که دیگه فقط در حال گریه زاری کردنم و حامد منو دلداری میده که میبینم یهو در باز میشه و آرش با لباسای خاکی میاد توزبونم بند میاد و اشکام بیشتر میشه.با خشمی که تو چشمای آرش میبینم بهم میگه عزیزم یه قبر جا دار کندم. تا ابد میتونی با این … میخواد حامد رو مخاطب قرار بده که عصبانی میشه و بهش حمله میکنه در حال زدن حامد میگه تا ابد میتونی با این پست فطرت تو قبری که براتون کندم بخوابی. صدای شکستن دماغ حامد تو گوشم میپیچه و تحمل ندارم که نگاه کنم. آرش خسته میشه و می افته گوشه اتاق و از سیگارای حامد روشن میکنه و باچشم بسته دودشو میفرسته هوا. به باباش قول داده بود سیگار نکشه اما قولشو شکست. نگاهم که به حامد می افته جز خون رو صورت و سینش چیزی نمیبینم. میخوام ازش طرفداری کنم جراتشو ندارم._آرش تو رو خدا منو ببخش_شهره نمیخوام صدات رو بشنوم_آرش میخوای چیکار کنی؟_میفهمی. البته اون دنیا میفهمی باهاتون چیکار کردمفقط گریه زاری و التماس میکنم . حامد از هوش رفته و آرش به حرفام گوش نمیکنه.ادامه دارد….پایان بخش دوم…………………………………………………………………………………………………………………..قبل از همه چیز تشکر میکنم از همه شما بزرگواران بخصوص شاهین سیلور فاک عزیز به خاطر کمک هاش به من که برام حکم یه استاد رو داره.جناب عبدل تا به تای عزیز ممنونم ازت دوست من. من به هیچ وجه مغرور نشدم و اگه نتونستم جواب کامنت هارو بدم به دلیل کمبود وقته. من از تمامی عزیزان عذر میخوام. همه تلاش من اینه که بتونم یه داستان خوب به شما هدیه کنم. بازم از همه شما خواننده های عزیز تشکر مشکنم و اگه از داستان خوشتون نیومد منو ببخشید.شاد باشید و سالم بمانید.ادامه…نوشته آرش . sex and love

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *