عاشقم بود

0 views
0%

سلام به پایان سایت داستان سکسی هایی که دهنشون چاک و بست نداره،شایدم قوانین سایت خوب ملاحظه نکردن؟ولش،اول بذارین درباره ی خودم بگم.۲۰ سالمه،۱۸۰ قد،۸۰ کیلو وزن،سفید پوست.میخوام بهت درباره ی سکس با کسی بگم که عاشقم بود ولی من نبودم(حداقل اون اولاش)اسمش شیرینه،دخترعمه دوست داشتنی منسفید،۱۷۰ قد و وزنش حدودای ۶۰،باسنش بد نیس ولی یه کوسی داره که بیا و ببین،سینه هاشم تقریبا برجسته ست.آهایک سال هم ازم کوچیکتره.موضوع مال سال پیشه.موضوع از اون زمانی شروع شد که تولدم بود،چون تک فرزندم پدرم به شهاب(پسرعمه م،که ۱ سال ازم بزرگتره)و شیرین گفت بیان پیشم که بهم بد نگذره و تنها نباشم(حداقل اونروز رو).خلاصه اومدن خونه ما،که من و شهاب رفتیم یکم کامپیوتریدیم،بعدشم هم سه تایی رفتیم بیرون.یهو یادم اومد با دوست دخترم قرار داشتم.بهش زنگ زدم،گفتم میشه بذاریش واسه یه روز دیگه؟که گفت عمرا.در اوج بدبختی بودم.رفتیم تو یه کافی شاپ(من وشهاب و شیرین)بعدش یه چیزی خوردیم.من اون موقع نظری به شیرین نداشتم با این که خیلی خوشگل بود ولی فقط به چشم دخترعمه نگاش میکردم.تو کافی شاپ هی به دوست دخترم اس میدادم که امروز بیخیال شه ولی دست بردار نبود.شیرین ازم پرسیدداری چی کار میکنی؟چقد اس بازی میکنی؟گفتمهیچی دوستمه چند تا سوال کامپیوتری داره،دارم جواب اونو میدم.شهاب که میدونست کی اون ور خطه(چون از جیک وپوک هم خبر داریمو باهم دوستیم،صمیمی)به شیرین گفتتو برو خونه دایی،به زندایی کمک ماهم بریم مردونه یه دوری بزنیم.راضی نشد.بهش گفتمشیرین جان(به دوست دخترام هم جان نگفته بودم.این جوری گفتم که شاخو بکشه)برو خونه ما،ماهم سریع برمیگردیم.گفتچشب رییسامروز روز شماست.بالاخره رفتو،من و شهابم رفتیم پیش دوستمو برگشتنی مختصر وسایلی گرفتیمو برگشتیم خونه.جشن برگذار شد و شد موقع گرفتن کادو و روبوسی.تک تک اومدن کادو ها رو دادن و نوبت رسید به شیرین.نمیدونم چی شد ولی یه بوس گنده گذاشت رو لپم که علامت رژش روش موند.کلا فامیلامون باهم راحتن.کیک خوردیم و همه رفتن خونه هاشون.داشتم کادو هار جمع میکردم که چشمم به کادو شیرین افتاد که یه ساعت گرفته بود.برداشتمش،این قدر خوابم میومد که جعبه ساعت از دستم افتاد دیدم توی جعبه(یه جایی هست که یه چیز مقوایی میذارن تا ساعت بالاتر بمونه،زیرش)یه شماره بود.موقع خواب بود.مامان و پدر رفتن خوابیدن و منم رفتم که بخوابم که یهو یاد شماره افتادم.به شماره زنگ زدم گفتمالو سلام…گفتچقد دیر کردی میدونی از کی منتظر زنگتمدیدم شیرینه.(آخه شمارشو نداشتم)گفتببین،من چند مدته که نمیتونم بهت فکر نکنم.زیاد بلد نبود حرف عاشقونه بزنه ولی دوزاریم افتاد.باهام قرار گذاشت تو همون کافی شاپ.به بهانه سینما از خونه جیم زدم.رفتم کافی شاپ که دیدم،نشسته منتظرمه.یکم حرف چرت وپرت زدیم بعدش گفتمیدونی چیه،عاشقتممن که هیچ حسی نسبت بهش نداشتم گفتمخوب…که چی؟باش.با ناراحتی از کافی شاپ زد بیرون.خیلی ناراحت شدم که اونجوری باهاش صحبت کردم.بهش تلفن زدم و از دلش در آوردم نمیدونم چم بود ولی نسبت به صداش حس عجیبی پیدا کرده بودم فکر کنم،عاشق شده بودمدیگه هر روز میدیدمش و باهم لاس میزدیم.تا اون موقع که پدر به خاطر کار باید یه هفته ای میرفت دبی،مامان هم باهاش رفت.من بهانه کلاس هامو گرفتم و نرفتم،از طرفی دوست داشتم برم ولی ترجیح میدادم با شیرین باشم.عمم گفت بیا خونه ما،درسته که شهاب نیس(رفته بود ترکیه برا آوردن جنس) ولی شیرین که هست.قبول نکردم،عمه گفتپس ما میایم اونجا.گفتمباشه.من طبق معمول داشتم ‏MC‏ میدیدم که صدای درو نشنیدم که دیدم یه چیزی اومد رو چشم،دستای شیرین بود.گفتمچرا اینجوری میکنی؟گفتمامان یادش رفته بود که شام خونه دوستش دعوته،به خاطر همین منو فرستاد که تنها نباشی(قابل اعتماد ترین پسر خانواده من بودم،جون خودم)گفتمحالا چرا خوشحالی؟گفتخیلی…خنگی بابا.من که از حرفاش سر در نمی آوردم چیزی نگفتم.شیرین گفتمن میرم حموم،صدات کردم حوله رو بده.بعد یک ساعت گفتحولهحال نداشتم این همه پله رو برم بالا ولی مجبور بودم.حوله رو آوردم بهش بدم،که دیدم در حموم نیمه بازه،منم که تاحالا بدن دختر اونم به این خوشگلی ندیده بودم،که رفتم تو.گفتداری چی کار میکنی؟روتو برگردون اونور.داشت با کوسش بازی میکرد.گفتمفکر کردم رفتی سونا اومدم تو.اومدم بیرون و ولی تو هوای شیرین بودم.با حوله اومد رو مبل کنارم نشست ویهو گفتمن عاشقتم تو چی؟گفتمای همچین(با پوز خند).گفتدروغ نگو،دروغ میگی دماغت قرمز میشه.گفتداری یا نه؟گفتمعاشقتمکه یهو یه چیز نرم و گرم رو لبم حس کردم.لباشو گذاشته بود رو لبامباورم نمیشد.قشنگ ۵ دقیقه ای لب دادیم که دیدم حولشو در آوردمنم از فرصت سوء استفاده کردمو سینه هاشو گرفتم.خیلی نرم بودن.همین جور که سینه هاشو گرفته بودم و داشتم لباشو میخوردم،اونم داشت شلوارکی که پام بود رو میکشید پایین.کیرم زیاد بزرگ نیست،فقط ۱۵سانته.نشست و داشتم برام ساک میزد،دندوناش گاه گاهی به کیرم میخورد ولی چون بار اولمون بود،طبیعی بود.تو اوج بودم.که دیدم آبم داره میاد.گفتمداره میادتا اینو گفتم کیرمو تا جایی که میتونست کرد تو دهنش و پایان آبمو خورد.بهش گفتمتو که پرده داری،حالا چه جوری بکنمت؟گفت مگه نمیخوای باهام ازدواج کنی،چه فرقی داره الان بزنییش یا اون موقع.رفتم یه پارچه آوردم زیرمون پهن کردم که اگه پرده پاره شه،خونش رو مبل نریزه.آروم کردم تو.وای…انگار تو جهنم بودم.تمام تنم داغ شد،تو یک لحظه.آروم تلمبه زدم،جوری که به پرده نرسه.آه و نالش فضای خونه رو پرکرده بود،کوسش تنگ بود ولی حال میداد.گفتمدرد داره،پاره کنم؟گفتمبکن دیگه،جرواجرش کن،د یالا،آه..آه..بدو دیگه کثافت…در یک آن جوری پرده رو پاره کردم که صدای جیغش تا ۷تا خونه اون ور تر رفت.خون پرده که ریخت ومنم کیرمو از خون پاک کردم،مهلت ندادم،تلمبه میزدم.هی آه آه میکرد..نظر بدین.فقط جان خواهر مادراتون کس نگین.فحش هم ندین چون فحش گذاشتم.ادامه دارد…‏‎ ‎نوشته HUNTER

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *