…قسمت قبلشب بود و خوابیده بودم که با ویبره گوشیم زیر دستم بیدار شدم.ساعت دو بود.دیدم آریاس جواب دادم آریا-بیا درو باز کن.یه لحظه فکر کردم دارم خواب میبینم.-آریا خوبی؟چی میگی واسه خودت؟آریا-خنگ من میگم بیا در و باز کن جلو درتونم-چییییی؟؟؟؟؟دیوونه شدی؟اگه مادرم بفهمه چی؟آریا-مگه خواب نیست؟-چرا تو اتاقش خوابیده ولی…آریا-پس بدو که دلم حسابی واسه خانومم تنگ شده-از دست تو و خل و چل بازیات.انگار نه انگار 31 سالشه .شبیه پسر بچه های تخسه.لبخند زدم .پاشدم ربدوشامبرمو رو لباس خواب کوتاهم پوشیدم و اروم پاورچین رفتم سمت آیفون و درو بازکردم.خیلی اروم در خونه رو باز کردم و منتظر موندم بیاد .خدارو شکر خونمون ویلایی بود .اومد تو سریع دستش گرفتمو کشیدمش سمت اتاقم و اروم در و بستم.اروم گفتم-دیوونه این چه کاریه؟آریا-تقصیر من نیست به جلوی شلوارش اشاره کرد و ادامه دادآریا-همش تقصیره اینهاز لحن گفتنش که عین پسر بچه ها بود خندم گرفت بغلم کرد یه دور چرخوندم رو هوا و گفتآریا-من قربون اون خنده هات برم کوچولوی من-اِاِاِ این چه کاریه بزارم زمین .اینقد سر وصدا نکن مادرم بیرار میشه.اگه به امید سکس اومدی که باید بگم نمیشه.مامانم تو اتاق بقلیه میدونی اگه بفهمه چی میشه؟رفت پشتم وایستاد و چسبید بهم بند ربدوشامبرمو باز کرد و درش اورد .سعی کردم نذارم اما مطمئنا در مقابل اون قدرتی نداشتم.دستشو از پایین برد زیر لباسمو کرد تو شرتمو انگشتشو کشید وسط کسم.شل شدم و به زور رو پاهام وایستاده بودم.اروم در گوشم گفتآریا-مطمئن باش نمیفهمه.گردنمو برگردوند و شروع کرد با ولع و وحشیانه لبامو خوردن و از پشت کیرشو میمالید به کونم .داشت تند تند کسمو میمالید که حس کردم دارم ارضا میشم.لباشو محکم گاز گرفتم و ناخونامو محکم کردم تو ساعدش که دورم بود و ارضا شدم.دیگه داشتم میوفتادم کل بدنم میلرزید .بغلم کرد گذاشت رو تخت خودم سریع لباس خوابمو در اوردم .خیلی حشری شده بودم یقه ی پیرهنشو گرفتم و کشیدم همه دکمه هاش کنده شد.سریع درش اوردمو محکم کشیدمش رو خودم.وحشیانه لباشو میخوردمو خودمو از زیر میمالیدم بهش دستمو بردم سمت شلوارش و کمربندشو باز کردم .یکم ازم فاصله گرفته بود که راحت تر بتونم شلوارشو در بیارم .زیپ و دکمشم باز کردم تا رونش کشیدم پایین بقیشو خودش با پاش در اورد.شرتشم خودش در اورد .کیرشو گذاشت رو کسم و خودش کامل خوابید روم.کیرشو تند تند عقب جلو میکرد.-آهههه آریا میخوام ،منو بکن،کیرتو بکن تو کسمآریا-جووون خانومم کستم به وقتش میکنمبلند شد نشست رو دو زانوش اشاره کرد برم جلو.پاشدم صورتمو بردم سمت کیرشو جلوش به شکم دراز کشیدم.کیرشو گرفتم دستمو یه لیس زدم سرش .اروم ااه میکشید.با چشمای درشتم نگاهش میکردم و کیرشو واسش ساک میزدم .آریا-جوون بخورش عشقم ،زندگیم،نفس آریاتخماشو میمالیدمو کیرشو میخوردم.وحشی شد و موهامو گرفت دستش و خودش تو دهنم تلمبه میزد .لباشو محکم بهم فشار میداد و صدای نالشو تو گلو خفه میکرد.البته همه صحبتامونم زمزمه وار بود.کیرشو تا ته حلقم بردم یه عق زدم که کشیدش بیرون و چند بار محکم کیرشو زد رو شکمش که آبش نیاد .هلم داد رو تخت و پاهامو برد بالا و شروع کرد به خوردن کسم چوچولمو میلیسید ،کل کسم و میکرد دهنشو میمکید با زبونش رو کسم بالا پایین میکرد.یهو سرشو تند تند به چپ و راست تکون داد و همونطور زبونشو رو کسم میکشید که دیگه نتونستم تحمل کنم و ابم اومد. منو چرخوند به شکم و از پشت خوابید روم کیرشو گذاشت لای کونمو عقب جلو میکرد و دم گوشم نفس نفس میزد.گردنمو چرخوند سمتش و دستشو گذاشت جلوی دهنم وبا یه لحن خیلی حشری دم گوشم گفتآریا-مامانت فکر میکنه دختر کوچولوش الان تو خواب نازه نمیدونه بیخ گوشش زیر دوست پسرشه جفتمون کلی حشری بودیم.دستش جلو دهنم بود و صدای اه و ناله های بلندم توش خفه میشد.دستشو برد زیرمو کسمو تند تند میمالید.بازم داشتم ارضا میشد که با نفس نفس دم گوشم گفتآریا-اههه الیزه داره میاد سریع از روم پاشد منم داگی شدم .تند تند کیرشو میمالید و منم کونم و تکون میدادم و میلرزوندم .دستشو مشت کرد و گذاشت جلو دهنش و انگشتش و گاز گرفت که داد نزنه و پایان ابشو که خیلیم زیاد بود خالی کرد رو کمرم.اومد افتاد کنارم و چشماشو بست.بعد چند دقیقه پشتمو با دستمال پاک کرد و منو به پهلو کشید تو بغلش .کیر شل شدش رو کونم بود و دستش و اورد جلو و شروع کرد مالیدن کسم که بعد چند دقیقه ارضا شدم محکم دستشو گاز گرفتم.یه لب طولانی گرفتیم و یکم تو بغل هم خوابیدیم.بعد نیم ساعت بلند شد -خب وایستا صبح برو آریا-ممکنه یکی از همسایه هاتون ببینه یا مامانت بیدار شه .ظهر میام دنبالت بریم بیرون .-باشه عزیزمروی لبمو بوسید و پاشد شروع کرد به جمع کردن لباساش از رو زمین .منم به شکم دراز کشیدم و دستامو گذاشتم زیر چونمو مظلوم نگاهش میکردم .چشمش که بهم افتاد لبخند عمیقی زد و گفتآریا-دوباره میام میخورمتا خندیدم و ملافه رو کشیدم رو خودمو نشستم تکیه دادم به تاج تختپیرهنشو برداشت تنش کرد دید هیچ دکمه ای نداره زیر لب با خودش گفتآریا -ببین توله سگ چه بلایی سر لباسم اوردهبا عشوه گوشه لبمو گاز گرفتمو گفتم -تقصیره خودته میخواستی وحشیم نکنیاومد سمتم لبامو بوسید و یه گاز کوچولو گرفت و رفت سمت در .خواستم بلند شم که گفت آریا-نه عزیزم خودم میرم تو دیگه بخواب.فعلا-باشه عشقم فعلارفت و من تا یک ساعت داشتم به همه ی اتفاقایی که افتاده بود فکر میکردم.خیلی خوشحال بودم که اینجوری واسم بی طاقته.اونقدر فکر کردم تا بالاخره خوابم برد.صبح از خواب پاشدم رفتم حموم شروع کردم به اماده شدن .تقریبا اماده بودم که گوشیم زنگ خورد و آریا گفت که جلوی دره.از مادر خداحافظی کردم و رفتم بیرون .تو ماشین نشستم آریا-سلام خانوم خوشگلم -سلای اقای خوشتیپمبا شیطنت گفتآریا-دیشب خوب خوابیدی؟بدتر از خودش با شیطنت گفتم-بهترین خواب عمرم بود .دستمو گرفت و بوس کرد و راه افتاد.جلوی کافه ی دنجی که جفتمون عاشقش بودیم و قبلا خیلی میومدیم نگه داشت .دست تو دست وارد شدیم .جای همیشگی نشستیم.تعجب کردم هیچکس جز ما دوتا تو کافه نبود و دیزاین کافه ام عوض شده بود همش پر قلبای قرمز و مشکی بود .انگار که برای مراسمی اماده شده باشه.اما امروز که مناسبت خاصی نبود .همینجوری تو فکر بودم که چراغا خاموش شد و یه اقایی با ویالن اومد کنارمون و شروع کرد به نواختن یه اهنگ رمانتیک سرمو که چرخوندم سمت اریا دیدم کنارم زانو زده و یه جعبه ی مخملی تو دستش شوک شدم .در جعبه رو باز کردآریا_عشقم با من ازدواج میکنی؟از خوشحالی تو چشمام اشک جمع شد و خیره شدم تو چشماش که از خوشحالی برق میزد بعد دو سه دقیقه از شوک در اومدمو با هیجان گفتم_اره عشقم،ارههمه ی کسایی که اونجا بودن دست زدن و اریا دستمو گرفتو انگشتر تک نگین رو دستم کرد و روشو بوسید .بلند شد و همدیگرو بغل کردیم.نشستیم رو صندلیامون و خیره شدیم بهم-وای اریا باورم نمیشهآریا-بهت که گفتم تو مال خودمیخلاصه بعد از کلی خندیدن و حرفای رومانتیک و بوسه ی سریع و یواشکی تو ماشین،شب بود که برگشتم خونه بدون اینکه بدونم چی در انتظارمه.با ذوق وارد خونه شدم.دیدم مادر نشسته رو مبل و دستش رو صورتشه.رفتم کنارش دستامو حلقه کردم دورش و بوسش کردم-سلام به خوشگلترین مادر دنیایهو دستمو گرفت تو دستش و زل زد به حلقم و با بهت گفتمامان-اِلیزه این چیه؟-وای مادر امروز اریا ازم خواستگاری کرد.باورت میشه ؟دارم میمیرم از خوشحالینگاهش کردم دیدم زل زده به یه نقطه و اصلا حواسش به من نیست.دستمو جلوی صورتش تکون دادم-مامان گوشت با منه؟مامان-دیگه نباید ببینیش.نوشته Elena92
0 views
Date: October 2, 2019