عاشقی در پاریس

0 views
0%

تمامي اسم هاي به كار برده در داستان اسم هاي دروغي بوده و اسم ها در داستان تغيير كردهسلام به همه ي دوستان شهواني اسم من پارميس هستم 27 ساله و داستان مربوط به 17سالگي من ميشه و ميخوام داستاني كه برام اتفاق افتاد و با عث از دست رفتن عشقم شد رو براتون تعريف كنم … من در پاريس زندگي ميكنم يا بهتر بگم زندگي ميكنم تو پاريس عضو كلوب ژيمناتيك بودم و اگر اين رو تعريف از خود حساب نكنيد ميشه گفت هيكلم عاليه يك ذره از خصوصيات چهرم بگم كه لب و دهني كوچولو صورتي گرد و چشم هاي خمارو درشت ….(اگر غلت املايي داشتم ببخشيد چون فارسيم خوب نيست)داستان من برميگرده به زماني كه در اون كلوب ژيمناستيك بودم .. اوجا دختري بود به نام ورونيكا كه اون اصليتي روسي داشت من و ورونيكا دوست هاي خوبي با هم بوديم تا اينكه پسري وارد باشگاه ما شد دوستي ما ادامه داشت تا اين كه متوجه علاقه ي خودمون به اون پسر شديم ..من و اون دو دوستي كه از نوجواني با هم بوديم حالا امروز بايد به خاطر يك عشق با هم رقابت ميكرديم از اومدن اون پسر كه اسمش ماكسيم بود ميگذشت رابطه ي من و ورونيكا روز به روز تيره تر ميشد هر دومون سعي ميكرديم كه به ماكسيم نزديك بشيم و از هر فرصتي براي ديدن اون استفاده ميكرديم .. ماكسيم پسري بود كه واقعا هر دختري رو به سمت خودش جذب ميكرد و منم از اين قاعده مستثنا نبودم. زيبا ترين حس و چيزي كه داشتم بود.كل كل هاي من و ورونيكا ادامه ي داشت تا اين كه يكي از دوستاي ايرانيم كه همين الان كه داستان رو مينويسم كنارم هست و نميزاره كه اسمش رو بيارم يه پيشنهاد عجيب البته به شوخي داد كه من هم جدي نگرفتم .. اون روز دوستم پيشنهاد سكس با ماكسيم رو داد .. كه خوب همونجور كه گفتم در حد يك شوخي بود ولي كم كم با گذشت زمان بايد ماكسيم رو بدست ميآوردم چون اون ارزش مند ترين حس زندگيم بود و تنها پسري كه تا اون لحظه من واقعا به طرفش جذب ميشدم .. به راه هاي مختلفي فكر كردم ولي و به اتفاقات گذشته كه ياد اون شب افتادم كه دوستم كه از حالا اسمش رو مري ميزارم و واقعا اولش برام خنده دار بود ولي شايد تنها راه چاره بود چون ورونيكا كم كم داشت ماكسيم رو به دست مي آورد ..من ديگه تصميم ام رو گرفتم. سكس آخرين راه براي داشتن ماكسيم بود.تصميمم قطعي بود همين فردا بايد ميرفتم مشكلي براي بكارتم هم نبود چون هم انگيزه ام داشتم ماكسيم تا آخر عمر بود و هم به خاطر حرفه ام كه ژيمناستيك بود به خاطر حركاتي كه داشتيم اكثر دختر ها در طي مسابقات و تمرين بكارت خودشون رو از دست ميدادند كه منم جزو همين دسته بودمشبش پایان موهامو زدم و به خودم رسيدم و پایان چيز هايي كه يك دختر نياز داشت رو داشتم. صبح فردا فرا رسيد روزي كه شايد سرنوشتم تغيير ميكرد يا بد بخت ميشدم يا اينكه به عشقم ميرسيدم صبح زود بود .. ميدونستم ماكسيم به خاطر تمرين هاي بيش از حدش و اين حسي كه ميخواد بهترين باشه 1 يا 2 ساعت زود تر از همه مياد..رسيدم به باشگاه از همه زود تر.. رفم كه تو رخت كن منتظر بمونم .. گذشت 5 ذقيقه …10 دقيقه …تقريا يك ربع بعد در رختكن باز شد پایان وجودم رو ترس برداشته بود يا بهتر بگم استرس بود .. حس قريبي داشتم در باز شد .. خود ماكسيم بود در باز شد سلام كردم اللبته به تته پته افتادم ماكسيم با ديدن اين حالت من به خنده افتاد .. سريع اومد لباساشو عوض كنه و لباس و گرم كن فرم باشگاه رو بپوشه كه ديگه وقتش بود وقتش بود كه خودمو نشون بدم .. وقتش بود كه يك كاري بكنم ..دلو زدم به دريا يك قدم با ترس و لرز برداشتم پاهام ميلرزيد زربان قلبم داشت قلبم رو از سينه ام ميكند قدم دوم رو برداشتم ماكسيم لباسش رئ در آ‌ورد و بالا تنه ي عضله ايش كاملا باز بود من هم ديگه معطل نكردم و سريعا از پشت بغلش كردم تنش داغ داغ بود .. اون هنوز حرفي نميزد از همون لحظه كه ديدمش فقط جئاب سلا م شنيده بودم .. وقتي ديدم هيچ عكس العملي نداره بعد چند ثايه شروع كردم به حركت دادن دستم روي بئن ماكسيم اين حالت ادامه داشت ماكسيم اصلا تحريك نميشد با من بلد نبوده كه تحريكش كنم .. دستم رو گرفت و از بدنش پس زد با ديدن اين حالت براي چند ثانيه نا اميد شدم پایان آرزوهامو نقشه هام به باد فنا رفت ولي غافل از اين كه چيز بهتري در انتظارمه..ماكسيم دستم رو برداشت و پس زد از خودش بعد از چند ثانيه برگشت سرش رو پايين آورد و ناگهان لباش روي لبام بود شروع كرد به لب بازي كردن با من لب ها مو ميكند و ميخورد من هم بعد از چند ثانيه كه از اون حالت غافل گيري در اومده بودم همرهمي ميكردم ولي مثل اينكه ماكسيم فقط لب ميخواست اما من قصدم فرا تر از اين حرفا بود ماكسيم لبشو جدا كرد كه بره اما پرو بازي ايراني جماعت رو هنوز نميدونست كه چيه به محض جدا شدن لبش وتا خواست كه بر گرده دستم رو روي كيرش گذاشتم اين كارم باعث شد كه ماكسيم مكس كنه .. من ديگه اون دختري كه اوايل ميترسيد نبودم با پرويي كامل گفتم .. م اين رو براي امروز قزض ميخوام .. ماكسيم انگار منتظر همين حرف بود . تا غاين حرف رو شنيد با فاصلهي چند ثانيه برگشت دو باره لباتش رو چس بون رو لبامو شروع به خوردنم كرد من رو با پایان قدرتش به ديوار چسبوند و با هم به اوج رسيديم.اين كار ادامه داشت ماكسيم پایان بدنو صورتمو خورده بود ديگه كم كم رو زمين بوديمو من خوابيده بودم نفهميدم كي خوابوندتم زمين اما زماني كه به خودم اومدم ديم كه لباس تنم نيست و تنها چيزي كه روي بالا تنه اس يك سوتين بود ماكسيم پايين تر مي اومد .. پايين و پايين و پايين تر زبونش روي نيمه ي بلايي سنه ام بود و زبونش رو روي سوتينم حركت ميداد .. ديگه سوتين هم آروم آروم از رده خارج ميشد و من تنها چيزي كه ميفهميدم لذت بودن با ماكسيم بود و سردردي كه از لذت شديد بود ..آه و ناله هاي مقطع من فضا رو رمانتيك تر و اللبته سكسي تر كرده بود .. سوتينم تنم نبود زبون ماكسيم به سر سينه هام خورد و سر سينه هام تو دهنش برد حس عالي بود ناله هام بلند تر شده بود و پایان وجودم لذت عالي تريحسم بود . اين ادامه داشت .. ماكسيم سينه هامو ميمكيد و از طرفي دستش داخله شرتو بود و با دست هاش كسمو نوازش ميكرد و حركت ميداد ديگه آخر هيجان بودم صدام كل اونجا رو برداشته بود اللبته از ترس شنيده شدن صدام بعضي اوقات كنترل ميكردم ماكسيم پايين مي اومد و تا اينكه حس كردم شرتم داره پايين كشيده ميشه و چيز گرمي رو روش حس كردم زبون ماكسيم بود كه روي سطح داغ و نرم و ليز كسم بالا پايين ميرفت لذتم چند برابر شد نميدونستم چي كار دام ميكنم منم با دستام سينه هامو چنگ ميزدم .. به نظر ماكسين زياد راغب نبود ه كس بخوره .. علا رقم لذت فرا وون كه داشت اما فقط زبونشو به سطح بيروني كسم ميكشيد حس تازه اي بود انگار يك جسم نرم تو اون حالت روي كست كشده بشه اون هم تو اون فضاي تحريك كنندهبعد از چند دقيقه ماكسيم كارش رو تموم كرد .. اين يعني وقت من رسيده كه بخورم .. رفتم كه مثل خود ماكسيم از لب شروع كنم اما اون مانع شد فكر كنم منظورش اين بود كه كيرشو بخورم من هم ول كردمو شلوار و شرتشو دادم پايين يك كيري اون جا بود كه معلوم بود خيلي بزرگه اون موقع نيمه سيخ بود البته حدث ميزدم كه بزرگ باشه چون وقتي ماكسيم اون لباسها و گرم كن هاي تنگ رو ميپوشيد معلوم بود كه بزرگه كيرش رو تو دستم گرفتم يك ليس با اكراه زدم اما اون كيرشو گرفت دستشو شروع به ماليدم اون به دهنم كرد ديگه چاره اي نداشتم كيرش بزرگتر شده بود اما كامل راست نشده بود كيرشو با اينكه توي دهنم جا نميشد عقب و جلو كردم داشتم راست شدن كيرشو توي دهنم حس ميكردم مزه ي خواصي نداشت اما باز هم بهتر از نبودنش بود .. چند دقيقه گذشت ماكسيم خشن شده بود ديقه اون مردي نبود كه منو با نوازش تحريك كنه من رو خيلي تند بر گردوند كيرش رو گزاشت دمه كسمو شروع ه فشار كزد اصلا نفهميدم كه چي شد حس ليز خوردنو داشتم ديگه نميتونستم صدامو كنترل كنم به ديواره های كسم فشار مي او مد و لذت شروع شده بود نايي براي ادامه نداشتم فقط خودم رو به دستای ماكسيم داده بودم كه بتونم خودمو و اونو ارضا كنم سرم پايين افتاده بود درد لذت بخشي روي كسم بودو لذتي از پايين تنم شروع مشد و موجي از اون به سرم ميرسيد. اصلا حاليم نبود هموجور كه سرم پايين بود كه كير ماكسيم نگاه ميكردم كه عقب و جلو ميرفت و ديدن اين صحنه پایان وجودمو متحول ميكرد .. بعد از چند دقيقه ماكسيم كيرشو بيرون كسيد و آبشو رو كمرو خالي كرد و براي اين كه منم ارضا شدم شروع به ماليدن كسم كرد تا بالاخره منمم ارضا شدم … اون ماجرا گذشت و تا دو سال بعد من و ماكسيم با هم دوست بوديم و اين روند ادامه داشت كه ماكسيم بعد از دو سال توي يك حادثه تصادف همراه خانوادش مرد .. با اينكه با اين كار اون رو بدست آوردم اما خيلي زود از دستم رفت و …….. ولي بعد از بازگشت ازدواج كردمو ماكسيم رو هم كاملا فراموش اين هم آخرين خاطره ي من كه اينجا دفنش ميكنم …(اگر بد بود به بزرگي خودتون ببخشيد بار اول و آخرم بود …)نوشته‌ armis kingiiii

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *