سلام. من یاسینم.می خوام براتون داستان خودم با دختر همسایمون رو بگم.من 21 سالمه.اون زمانی که این اتفاق برام افتاد تقریبا 17 سالم بود.اسم دختر همسایمون الناز بود.الناز تقریبا 19 سال داشت.دوسال یعنی از من بزرگتر بود.بگذریم.الناز با مامانش زندگی میکرد یک بابایی هم داشت که مامانش رو صیغه کرده بود.من با الناز خیلی شیش بودم.( شیش به معنی نزدیک بودن به قول ما مشهدی ها ) خونه ما دو طبقه بود که طبقه پایینمون الناز میشستن.یک شب که خونمون کسی نبود من الناز رو صدا زدم که مثل همیشه بیاد با هم یکمی حرفی ٰ جوکی چیزی بگیم که حوصلمون سر نره در ضمن بیشتر وقت ها هم خونه الناز خالی بود.ما هر موقعی که میخواستیم حرف بزنیم میشستیم رو پله ها با هم حرف میزدیم.اون شبی که صداش زدم با یک بلوز و دامن اومده بود.نمیدونم اونشب چه خبر بود که هم من داشتم از شهوت میمردم هم اون میدونی چرا چون همینجورایی که داشتیم حرف میزدیم یک دفعه یک مکث چند دقیقه ای میکردیم و به همدیگه نگاه میکردیم.می دونید اون چون سنش از من بیشتر بود فکر میکرد که من این چیزا رو متوجه نمیشم ولی من از موقعی که یادم میاد تو نخش بودمخلاصه همینجور که داشتم با هم حرف میزدیم یک خرده اومد به من نزدیک تر شد بعد بدون هیچ مقدمه ای دستش رو انداخت رو سینه هام و داشت منو شهوتی میکرد.بنده خدا خوب تجربه نداشت که پسرا از ناحیه دیگه یعنی کیر فقط شهوتی میشن.لا اقل من اینجوریم یعنی اصلا با چیزای دیگه شهوتی نمیشم فقط باید بره سر اصل مطلب تا بتونه منو شهوتی کنه.خوب دیگه منم اینجوریشم.همینطور که داشت سینه های منو میمالوند حرفم میزد که حس کردم صداش خیلی آرام تر وشل تر شد.من گفتم که دیگه این بهترین موقعیته برای اولین سکس.منم دستمو انداختم روی رون هاش و محکم میمالوندم.ولی ناگفته نمونه که قلبم فقط داشت از جاش کنده میشد و در دقیقه فکر کنم 700 مرتبه میزد و خودم خیس عرق شده بودم و داشتم خجالت میکشیدم.بعد دستمو بردم رو کسش که خیلی داغ بود.داشتم کسشو میمالوندم که متوجه شدم جفتمون داریم از رو پله ها قل میخوریم پایین. بهش گفتم بریم تو خونه اینجا نمیشه موافقت کرد وبا هم رفتیم خونه الناز.الناز خودش جلو رفت و رو تخت خوابید.منم خودمو پرت کردم رو تخت.نمیدونم از خوشحالی بود یا از استرس زیاد.خلاصه که اول پیراهنشو در آورد که یک سوتین قرمز داشت.پشتشو کرد به من و گفت سوتینمو باز کن.چرا دروغ راستش یاد نداشتم باز کنم چون تا حالا سوتین تو عمرم باز نکرده بودم.یکمی با سوتینش ور رفتم نتونستم باز کنم.به الناز گفتم الکی باز نمیشه بیا خودت باز کن.میدونم داشت از خنده میمرد الانم خودم یادم میوفته خیلی خندم میگیره خلاصه سوتینشو با هر مکافاتی بود با همکاری هم باز کردیم.الناز گفت یکمی سینه هامو بخور منم مثل تو فیلما سینه هاشو خوردم.منه دیوانه نمیدونم از کی شنیده بودم که بهم گفته بودن اگه سینه های دختر و گاز بگیری خوشش میاد.منم یک گاز مشتی از سینه هاش گرفتمدادش بالا اومد شروع کرد به فحش دادن.منم چون فحش داد قهر کردم و رفتم خونمون یک جلق مشتی زدم این داستان ادامه دارد……نوشته یاسین
0 views
Date: November 25, 2018