زیاد اهله نوشتن طولانی نستم اما این ماجرا رو که براتون تعریف میکنم جز حقیقت چیزه دیگری نیست..اسم من مهدی و الان 21 سالمه و دارم میرم تو 22..قیافه خوشگلی ندارم یعنی زشتم نیستم قیافم جذابه..خوب بگزریم و بریم سراغ داستان..دقیقا داستان من از زمانی شروع میشه که ما رفتیم شهرستان خونه مادر بزگم تقریبا میشه گفت من17 سالم بود…من و مادرم و فامیلامون تو حال دراز کشیده بودیم و ماهواره داشت یک فیلم ترکیه ای نشون میداد که دقیقا یادمه که مرده کناره ساحل زنش رو میمالونه و ازش لب میگیره اون موقع ها من حتی جلق هم بلد نبودم چون ساده بودم دقیقا دختر خاله منم که اسم نمی برم داشت از دور همین صحنه رو تو تلویزیون میدید من رفتم پارکینگ که تاب داشت تاب بازی کنم و دختر خالم اومد تو پارکینگ گفت اول نوبته منه منم گفتم برفما…وایی اون یه شلوارک پاش بود و رنگ پاش قهوهای بود بهش گفتم فلانی میای ازون کارا که تو تلویزون دیدیم بکنیم (خلاصه کردم قبل این حرفا زیاد چرت و پرت به هم گفتیم) خندید و گفت نمی دونم من پاهاش مالوندم وای هنوز نرمی پوستش رو دستم اون موقه بچه تر بودم فقز مالوندمش و لب گرفتم اوزن روز ما باهم دوست شدیمم و هروز این کارو میکردیم…زد و 2 سال بعد ما رفتیم دوباره شهرستانم ..این بار من دیگه خیلی چیزا حالیم بود و قدمم شده 2 متر و یه کیر کلفتم دارم..یادمه اون موقع من با خودم پلی استیشن اورده بودم یه روز دختر خاله هامم که دوباره جمع شده بودن خونه اقا بزرگم تو شهرستان از گرمی هوا رفتم حیاز من و دختر خاله موندیم و پلی استیشن ..بهم گفت منم بازی میکنم هااا گفتم باشه بیا جلو در هین بازی با هم حرف میزدیم میدونسم اونم به ماجرایی 2 و 3 سال پیش فکر میکرد اما من فکر کردم دیگه بزرگ شده خایه کردم بهشش چیزی بگم اما بعد مدتی خودش با خنده گفت یادته داستان پارکینگ رو منم که کونده پورو تر از اون گفتم اره دلمم خیلی واسش تنگ شده گفت نه پدر گفت جون تو….بعد با دستم با لب پایینش بازی کردم کیرممم سیخه سیخ بود..قلبم تاپ تاپ میکرد انگشتم کردم تو دهنش با خنده میک میزد و اب بود که از سوراخ کیرم میریخت ازش لب اب دار گرفتم و سینه هاشم میمالوندم گفت کسی نیاد گفتم نه اما هرزگاهی بگو که مثلا این دست نوبته منی بازی کنم که تو حیاز همه بشنومن و به بی صداییمون شک نکنن گفت باشه خوابید و کونش کرد به من منم کونش لیسیدم کردم توش گفت مهدی اخ اخ نکن نکن..گفتم یه زره گفت نه دردم میاد..گفتم کیرم میخوری گفت نه ..گفتم باشه کوسش رو نشونم داد من شروع کرم به خوردنش چشاش بسه بود و موهام با دست گرفته بود اونقدر کوسش خوردم کیرم روش بازی میدادم گفتم بزا بکنم تو کونت گفتم دردم میاد گفتم توش نمی کنم ..از شانس گوهی ما همین که داشتم لای باسن مبارکش بازی میداد که خداییییییییییییی چه حالی میداد ابم اومد گفتممم اووووه همون لحظه که ابم ریخت مادرم اومد منم داشتم کیرم فشار میدادم که تا اخر ابم بیاد سرتون درد نیارم که وقتی چشم به مادرم افتاد با کیر درازم ریده شد به حالم دختر خاله شلوار کشید دوید خونه مامانش و یادم میاد خندم میگیره گفت من باید برم خونه تجدیدی هام بخونم منم که فوحشای مادرم داشتم میشنیدم حروم زاده کثیف لاشی صفت…بی خوار مادر بعد این داستان من و دختر خاله دیگه هیچ وقت نزدیک هم نشستیم حتی به چشای همم نگاه نمی کنیم اما نمی دونم اونم هنوز دلش میخواد یا نه من که خیلی دلم میخواد پون خیلی وقته سکس حقیقی نداشتم
0 views
Date: November 25, 2018