عذاب وجدان، بد ترین درد زندگی

0 views
0%

سلام رفقا من میلاد هستم 19 سالمهاین داستانی که میخوام براتون بگم خدایی عین واقیعته ممنونم که برای خوندنش وقت میزارینماجرا از اون جا شروع شد که مادرم با یه خانومی که همسایه مون بود رفیق شده بودروز ها میگذشت و اون ها با هم صمیمی تر میشدندیه شب داشتم از گیم نت بر میگشتم خونه که ساعت تقریبا 2 شب بودخاله ملیحهدوست مادرم رو دیدم که در خونشون سیخ وایستاده و اون وقت شب خوب یکم شک کردمخودم زدم به اون راه و راه رو ادامه دادمیک دفعه صدام کرد اقا میلاد ببخشد خاله میشه بیای یه لحظهرفتم جلو گفت کلید رو تو خونه جا گذاشتم چی کار کنم؟؟؟گفتم بدبختی الان کلید ساز هم نیست این وقت شبکسی تو خونه نیستگفت چرا محدثه هستدخترش ولی هر چی به گوشیش زنگ میزنم یا زنگ ایفون رو میزنم جواب نمیدهنگرانش شدم خالهمیلاد یه کاری بکنگفتم والا من زیاد تو این جور کارا وارد نیستم ولی سعس خودم رو میکنمرفتم و یه الن متوسط با یه فرانسه به دوتا پیشگوشتی یکی 2 سو یکی 4 سواز انباری برداشتم رفتم سمت خونه خاله ملیحهبه هزار بدبختی در رو باز کردمرفتیم تو تو دلم داشتم به ملیحه فش میدادم چون نصف شب خسته بودماین هم مارو گرفته بود به کارملیحه گفت میلاد جون دستت درد نکنه از وقتی که فرزاد مردهشوهرش رو میگفتمن همش به این همسایه بالایی میگفتم کارام رو بکنه اون هم سو استفاده میکردچشم چرونی میکرداین ملیحه اینا خانواده خیلی عربی کس کش بودنملیحه با دخترش تنها زندگی میکردبگذریم گفتم خاله در که باز شد امری دیگه نیست ؟؟؟گفت نه ببخشیدگفتم خواهش میکنم راستیمحدثه کجاست ؟؟؟گفت حتما خوابیدهیهو حروم زادگیم گل کردگفتم شما این همه بهش زنگ زدید ولی جواب ندادهنکنه ………..؟؟؟رفتیم تو خونه ملیحه در اتاقش رو باز کرد منم چشمام رو تیز کردم ببینم چه جور مالیهمحدثه خواب بودچون اتاق تاریک بود من هم از بیرون اتاق داشتم دید میدیدم چیز زیادی معلوم نبودولی صورتش که نزدیک شب خواب بود دیدمانقدر پاستوریزه بود که هنوز زیر ابروهاش رو بر نداشته بودبا روسری خوابیده بودداشتم شاخ در میاوردم چون هنوز این ریختیش رو ندیده بودمخیلی وقت بود که دیگه فکر کس بازی به سرم نزده بودبیشتر به فکر گیم بودمولی دو باره حروم زادگیم اومد سراغمدختر دست نخورده ایه میلاد چرا واس تو نباشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم از همون موقع رفتم تو نخشاز ملیحه خداحافظی کردم رفتم خونه لباس هام رو در اوردم خوابیدمفردا صبح زود پا شدمرفتم سراغ گوشی مادرم شماره دختر رو دو در کردمبعد رفتم رو مخ دخترهاول جواب اس نمیدادبهش گفتم اگه بیجنبه نباشی میگم کی هستممن رو میشناسیکنجکاو شده بود جواب دادشما؟؟؟؟؟؟اس دادم من میلاد پسر فریده خانوم امگفت چرا اس میدی؟؟؟گفتم ازت خوشم میادخلاصه مخ رو نصفه نیمه ریختم رو فرغوناز فردا دیگه زیاد اس میدادیم به هم دیگه ولی از نوشته هاش فهمیدم که خیلی ساده هستش خیلی خیلیدلم واسش سوخت جون پدر هم نداشت ولی فایده نداشت چون یه نیروی شیطانی من رو به خراب کردن قلب پاک اون دختر تشویق میکردیه شب دل رو زدم به افتابه بهش گفتم تا حالا سکس که نداشتی با رفقا مدرست لز کردی؟؟؟؟؟جواب داد لز دیگه چیه؟؟؟؟؟گفتم همجنس بازیگفت احمق بیشعور در مورد من چی فکر کردی؟؟؟؟؟؟فکر میکردم تو با بقیه پسر ها فرق داری ولی میبینم که…………….دلم براش سوخت بیچاره نمیدونست گیر چه ادم لاشی افتادهاقا تا 2 هفته داشتم کس لیسیش رو میکردم تا کوتاه بیاد و ما رو ببخشهاخر هم بخشیدیه روز بهش گفتم میخوای بریم بیرون یه چرخی بزنیمبه هزار جور بدختی راضی شدقرار گذاشتیم ساعت 7 شب رفتم دوش گرفتم یه لباس توپ پوشیدم ادکلن رو خالی کردم تو دهنم رفتم سر قراریه ربع گذشت دیدم یه دختر چادری با قد متوسط خیلی محجبه اومدکف خون قاطی کردماین دیگه کیهبعد رفتم نزدیک دست دراز کردم سمتش هیچی نگفت و دستم ندادکیرم کرد گذاشت سر نیزههم عصبانی شده بودم هم بیشتر ازش خوشم اومدبه حر حال راه افتادیم رفتیم تو خیابون صفاییهاقا تو خیابون که راه میرفتیم دختر ها رو که میدیدکف کرده بودانگار از من خجالت میکشید بخاطر نوع پوش و حرکاتشبهش گفتم نمیخوای یکم به روز بشی؟؟؟؟چیزی نگفت یه لبخند زدبردمش یه ارایشگاه توپ گفتم من نمیتونم باهات بیام تو برو تو بگو میخوام برم عروسیگفت باشه رفتمنم رفتم پاساژ قدس پیش چند تا از رفقا2 ساعت بعد زنگ زد که کارم تموم شده بیا بریم خونه رفتم دم ارایشگاه ندیدمشیهو دیدم یکی دست گذاشت رو شونه هاماقا تخم مام جفت شدبر گشتیم دیدمخودشهاولش نشناختمشکپ کردم شده بود عین خود سلنا گمزگفتم مامانت بهت گیر نمیده ؟؟؟؟گفت بیخیالدیگه داشتم سنگ کوب میکردمچادرش هم در اورد گذاشت تو کوله پشتی منحدودا ساعت 10 بود که برگشتیماز شانس خوبش مامانش خونه نبودبعد از خدا حافظی رفتم خونه برادرم سر کار بود بقیه هم بیرون بودنرفتم سراغ کامپیوتر یه فلش 8 گیگ پر شو های سکس پارتی کردم و رفتم بهش بدمبهش اس دادم گفتم بیا یه سوپرایز برات دارماومد فلش رو بهش دادم و برگشتم خونهولی ته دلم حس خوبی نداشتمچون شخصیت کلی یک ادم رو عوض کرده بودمولی به حر حال گذشت2 ساعت بعد بهش اس دادم خوب بودن؟؟؟گفت دمت گرم حال کردمدیگه حالم داشت از خودم به هم میخوردفردا ظهر بود که بهم اس داد از این ها بهتر هم داری؟؟؟؟؟منظورش رو گرفته بودمولی میخواستم که دیگه بیشتر از این بهش رو ندمگفتم که دختر ساده ای بود ترسیدم کار دست خودش بدهاس دادم نهزنگ زدبا هزار جور عشوه و لوس بازیمخم رو زد که براش سوپر بریزمیه فلش دیگه 16 گیگ پر سوپر HDکردم بردم بهش دادمدو سه روز هر چی اس میدادم جواب نمیدادبا خودم گفتم حتما میخواسته من رو امتحان کنهحتما ازم متنفر شدهشب ساعت 11 بود که اس دادتا حالا با کسی سکس کردی؟؟؟؟؟من گفتم نهخواهشا دیگه فیلم بازی نکن و من رو بیشتر از این شرمنده نکنگفت تو به من زندگی دوباره دادیدشمنت شرمندهببین مادرم خونه شماست پاش بیا اینجامنم هندسفری رو از گوشم در اوردمفهمیدم راست میگه مامانش اینجا بوداس دادم این رو دیگه من نیستمبیخیال شو مارو جون هر کی دوست داریاس داد بیا کار خاصی نمیخوایم بکنیم بیا با من شیمی کار کنمیدونستم که کس شر میگهولی رفتم یه دوش گرفتم یه تی شرت زرد رو نافی تنگ پوشیدم با یه شلوار لی تنگ زاب دارمو هام هم اتو زدم به قول معروف میخواستم عین جاستین بشمرفتم نفسم رو تو سینم نگه داشتم و اس دادمدر رو بزندر رو زد و رفتم تواومد جلوی در وایستاد تو چارچوب درسلام دادیمنگاهم افتاد به ساغ پاهاش دیدم یه دامن کوتاه تا بالای زانوبا یک تاپ سفید که سو تین مشکیش از زیرش معلوم بودوقتی برگشت پشت سرش رفتم تو حال از پشت رون هایپاش به هم مالیده میشد من هم انگار تو شلوارم خیمه زدنکیرم انگار یهو رفت تو یه سلول تنگداشت منفجر میشد من که میدوستم منظورش از دعوت کردن من چی هست دیگه طاغت نیوردم از پشت بغلش کردمکیرم از زیر شلوار رفت لای رون پاهاش خودش دستام رو گذاشت رو سینش منم کم نیاوردم زیر گوشش تا کنار لبش رو لیسیدمیه نفس با کمال شهوت کشید یه جوووووووووووون تو گوشش گفتم کم کم زیپ دامنش رو کشیدم پایین دامنش خود به خود افتادیه شرت وسوتین ست مشکی پوشیده بود دستم رو کردم تو شرتش تاجه کوسش رو مالیدم برگشت منم بغلش کردم اونم منو سمت اتاق راهنمایی کرد. وای خدا چه اتاقه دخترونه ای اوفتادیم روتختش کلی لب خوردیم که اون گفت نمیخوای لخت بشی که منم گفتم اون وظیفه شماساول تیشرتم بعد شلوارم رو دراورد از رو شرت کیرمو بوسیداونم کندو سر کیرم رو کرد تو دهنشحالم جا اومدسوتینش رو باز کردم دیدم 2 تا سینه برنزهجلو چشمام تکون خورد منم دهنم اب افتاد شروع کردم به لیسیدنبعد 69 شدیم شروع کریم به خوردن واسه هم دیگهکه دیدم تنش لرزید اب کسش ریخت رو تخت و ارضا شدمن که هنوز ارضا نشده بودم گفتم من چی؟؟؟؟؟؟فهمید تو سم چی میگذره گفت نهتو رو خداخیلی درد دارهگفتم خیلی نامردی یکم اخم کردم کهبا اکراه زیاد گفت باشششششششششهحالا قهر نکن رفت شیشه رو غن رو اورد منم سر کیر خودم و سوراخ اون رو چرب کردم سرش رو گذاشتم در سوراخش یه فشار دادم رفت تودادش رفت هوا دیواره سوراخش چسبیده بو به کیرم کیرم داشت قطع میشد از فشاری که کون تنگش به کیرم وارد میکردبه سختی چند تا تلمبه زدم محدثه رو تختی رو کرده بود تو دهنش و گریه زاری میکرد بعد از چند تا تلمبه دیگه راه باز شدچه حالی میداد ناموساداشتم با خدا گفت وگو میکردمسوراخش گرم و نرم بودمنم تلمبه زدن رو تند تر وتند تر میکردم که ابم اومد و با فشار ریختمش تو کونش و ولو شدم رو محدثه بوسش کردم وگفتممیخوامت اونم گفت نفسمی بعد لبش رو بوسیدمو 20 دقیقه چرت زدیمبعدش یه دوش گرفتیم و من رفتم خونهبعد از اون سکس ما 10 سکس دیگه هم داشتیم ولی بار دوم خیلی جالب بود و داستان خاص خودش رو دارهولی من عذاب وجدان دارمو بار ها خودم رو سرزنش کردمولی قدرت شهوت انسان خیلی قوی تر از این حرفاستامیدوارم خوشت اومده باشهخدا شاهده عین واقعیت رو نوشتممیلاد هستم از قم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *