خدمت دوستان گلم سلام عرض میکنم.همیشه تویه ذهنم دوست داشتم با یکی از افراد فامیل نزدیکی بکنم نمی دونم چی شد اولا تو نخ دختر داییم بودم ، یه دختر سبزه یکم شکم داشت ، سینه هایهقابل توجه و یه کون در حال ترکیدناما….. نشدتا این که پسر داییم ازدواج کرد ، اونم چه ازدواجی کرد ، نه بهتر بگم چه دختری رو شبزفاف کرد ، فکر کنم همه پسر های فامیل شب عروسی تو نخ عروس بودن آخ بگم براتون از زهرا خانوم یادم رفت بگم اسمه عروس خانوووم ما زهرا بودسفید به پایان معنا ، این قد سفید بود که دیگه داشت تو ذوق می زد سینه اندازه یههندونه 2 کیلویی (هر کدوم)باسن فکر کنم الانم 5 تا گلدون بشه روش گذاشت.لبای غنچه از اون غنچه ها که آدمحشری می کنه.خوب از داستان دور نشم آقا این خانم توی فامیل جا افتاده بود که خیلی محجبه است؛یعنی چادری به پایان معنا.اما نمیدونم چرا پیش فامیل های نزدیک خانوم خانوما راحت می گشت. پیش من (اون موقه18 سالم بود) پیش پدرم ، عموهای دیگم با یه پیرهن استرج تنگ و یه سلوار استرج تنگ(اوه اوه با عضلات ) می گشت چشمتون روز بد نبینه هر وقت خونه عموه می رفتیم باید تو دستشویی یه صفایی به طفلم(کیرم) می دادمقشنگ یادمه 18 سالم بود عید رفته بودیم خونه داییم (12 فروردین) ساعت 5 بود. می بااسرار زیاد داییم و خانم داییم اونجا موندیم که فردا همه با هم بریم 13 به دراین عروس گل ما ( عروس که می گم 5 ساله که صفرش پریده ها ) تازه گوشی خریده بود.ساعت 9.30 بود که چایی اورد ، وقتی دولا شد آقا لایه اون دوتا چاک سینه هاش رو کهدیدم داشتم دیوونه می شدم با خودم گفتم چه عیبی داره کیره من لایه این دوتا هلوپایین و بالا بشه از این پسر دایی بی بخار ما که جوجه در نمی یاد (بچه دار نمی شدنمی دونم چرا) شاید ما تونستیم.دیگه نتونستم تحمل کنم راه دستشویی رو پیش گرفتم ، از دستشویی که اومدم بیرون باصورت خوردم تو یه چیزی نمی دونم چی بود (خیلی نرم بود ) صورتم رو که اوردم بالازهرا جولویه چشام بود ،گفت چته گفتم چه خبرته گیرکرده این قد عجله داری گفت نه تو اونجا این همه وقت چیکار می کردی گفتم کاره بدی نمی کردم ( آره جونه خودم)گفت بیا کنار عجله دارم گفتم بدو تا پوشک نخوای عوض کنیاینو که گفتم یه جوری نگام کرد ( ما با هم زیاد شوخی می کردیم ) قند تو دلم آبشد با خودم گفتم من بچه آقام نیستم این کس نکنم آقا ساعت حدود 11.30 شب بود که حوس چایی کردم حمید ( پسر داییم ) جلویه تلوزیون درازکشیده بود زهرا تویه اتاقاش بود بقیه هم خواب بودند (طبقه بالا) آخه می خواستیم ساعت 4 صبحبریم، جاده 3000 شمالمن رفتم تویه آشپزخونه یه چایی بریزم ، دادزدم حمید چایی می خوری جواب نداد ،دوباره داد زدم یدفعه زهرا رو تو درگاه آشپزخونه دیدم گفت داد نزن خوابه یه جوری تویه درگاه یهوری تکیه داده بود که گفتم این یه عمر جنده لاشی بودهگفتم گلم تو چی می خوری گفت نه می برماینو که گفت جا خوردم اومد جلو چایی منو برداشت رفت گذاشت رو میز آشپزخونه و نشست منم یه چایی ریختم و رفتم رویروش نشستم. داشتم هیکل نازشو دید میزدم که یهو نظرمجلب شد به یغه پیرهنش دیدم یه وری وسط یکی از پسون هاشم دوتیکه شده با خودم گفتماین سینه از تو جاش در اومده( احتمالاً با خودش ور می رفته ) گفتم یقش یوری بودبرای این نظرمو جلب کرد چون چاک سینه هاشو از روبرو هم می شد دید این قد که برایاولین بار خال گوشه سینشو دیدمیدفه بخودم اومدم دیدم زهرا زل زده به من گفت چته ، چت کردی آدم ندیدی یا زنخوشگل ندیدی گفتم دیدم اما….. گفت اما چی گفتم هی چی گفت یکاری برام می کنی گفتم بگو.گفت کار کردن با این گوشی رو به من بگو (990)گفتم بده ببینم چی شو می خوای بدونی ؟گفت هرچی… نمیدونم عوض کردن عکس، آهنگ و و و گرفتم رفتم تو رم گوشی یه 30 ، 40 تا عکس بد نیمه سکسی از دختر داشت گفت چیه خوشگل تر از من دیدی گفتم از تو خوشگل تر عمراً.یدفه جا خورد گفت بچه پورو پا شو دیگه بورو بخواب.گفتم خوابم نمی یاد گفت منم می خوام بخوابم ، تنهایی می خوای چیکار کنی ؟گفتم حالاگفت کار بد نکنی هااینو که گفت با هم زدیم زیره خندهزهرا رفت تو اتاق ، من هم رفتم دستشویی برای بار سوم تو اون روز( یعنی کمر خالیخالی)از در که اومدم بیرون (دستشویی خونه داییم اینا را دو تیکه ساختن یه قسمت بزرگ نورگیر داره )دیدم زهرا دوباره به دیوار همون جوری تکیه داده و بد داره منو نگاه می کنه گفتم چته گفت من چیزیم نیست تو چته مشکل داریگفتم نه گفت یا مشکل داری یا داشتی کار بد می کردی این همه وقت منو میگی بهم برخورد گفتم هر دوش حالا که چی؟گفت اگه هردوشه که هیچی اما اگه… گفتم اگه چیگفت کمکت کنم گفتم چی ؟گفت راحتت کنم گفتم یعنی چی ؟گفت هیچی من میرم بخوابم دویدم جلو گرفتمش اولین بارم بود بش دست می خانمم یدفه تو دلم هوررررررری ریخت مکثکردم هیچی نگفتم گفت می خوام برم بخوابم صبح زود پاشم بازم هیچی نگفتم ، مات و مبهوت موندهبودمیدفه صورتش رو اورد جلو بینیش چسبید به بینی من ، صورتشو کج کرد لباشو گذاشت رولبام ، داشت میک می زد رفت عقب گفت زبونت فکر کنم حالا باز شدیهو بخودم اومدم با پته پته اومدم حرف بزنم که گیدفهگفت می خوام برم بخوابم ، تو نمی خوابی هیچی نگفتم دستمو گرفت برد تو اتاق تو راه حمید هنوز جلویه تلوزیون خواب بود تو اتاق که رفتیم گفت تا حالا با کسی از این کارا کردی ، گفتم نه گفت خوب اشکال نداره دستمو گرفت هی می مالوند ، با اون یکی دستش زیپ شلوارشو بازکرد و دستم کرد تو شلوار استرجش هی می مالید و انگشت کرد و اوه اوه می کرد انگوشتمو از کنار لبه های شورتش به کوسش رسوندم که یهو یه آه خفیف کشید گفت حرفه ایهستی ها دکمه شلوارشم باز کرد من داشتم می مالیدم گفت پس من چی از ظهر تا حالا تو نخ ملهتم اینو گفتو و گمرم رو باز کرد دکمه هایشلوارمو باز کرد کیر شق شده ما رو گرفت تو دستش گفت جانم تا حالا کجا بودی گفتم تو دستشویی به تنهایی خندید و گفت اشکال نداره الآن براش جبران می کنم نشست جلوپاهام تا ته کرد تو دهنش نمی دونم میک می زد، می خورد ، لسی می زد اما داشت دیونممی کرد 15 دقیه که خورد گفت کمرتو شل کن بزار بیاد گفتم این حالا حالا ها نمی یاداز ظهر تا حالا 3 بار خالی شده گفت خو ب باشهگفت نمی خوای کاری بکنی ؟گفتم اجازه هست گفت کاملاً در اختیارتم دستامو گزاشتم رو سینه هاش داشتم دیونه می شدم پیرهنشو گرفتم کشیدم بالا خودشو اززیرش آزاد کرد وای ی ی ی ی ی چی می دیدم یه سوتین سفید بایه بدن سفید تر از اون سوتین خوابوندمش رو تخت جوری که پاهاش لبهتخت آویزون بود شلوارمو کامل در اوردم نشستم رو سینه هاش با خودم گفتم نه مردیمو کیرمو نو کردیم لایه این دو تا هلو از پایین سوتینش کردم تو هی سینه هاشو از رو یوتین می مالید و انگشت کرد و آه خفیف می کشید بلندش کردم سوتینشو باز کردم شورو کردم به خوردن باید گفت سینه هاشو داشتم ساک میزدمدیگه این قد آه آه کرد که گفتم همه بیدار شدن رفتم پایین هنوز شلوارش پاش بود شلوارشو در اوردم گفت بدو دارم می میرم گفتم وایساکیرمو گزاشتم رو شرت صورتیش هی جولو عقب کردم گفت دیونه بزن توش دارم می میرم دیگه شورتشو در نیاوردم پاهاشو باز کردم لایه شورتشو زدم کنار کردم توش آه آهاوووووه ، وای ی ی ، جان بکون تا ته پاره کون بودو جونم وای هی می گفت و منوبیشتر حشری می کرد هر چی می گفت آروم تر می کردم تا بیشتر آه و اوه کنه چون خیلیدوست دارم ( زجرش می دادم) دیدم نه این جوریها آبم نمیاد گفتم پاشو دمرش کردمزیره شکمش یه بالشت گذاشتم شورتشم در اوردم دوبار ه کردم تو کسش این دفه خیلیحال داد تندش کردم این داد زد که گفتم الآن همه پشته دروایسادن ساعت 1.45 بودنمی دونم کی ارضا شد اما دیگه بی حال شده بود منم که یه سوراخ قهوه ای جولومدیده بودم مگه می شد تو کار آبم نیادسرشو گزاشتم دم سوراخ کونش جداً خیلی تمیز بود یه هول دادم یه آه کشید گفت نه جانه من بکش بیرون گفتم ضر نزن من آبم هنوز نیومدهگفت می خورمش تا بیاد اما اونجا نه گفتم نوچ تا ته هلش دادم تو اومد جیق بزنه کهخودش جلو دهنش گرفت هی آه آه میکرد پاهاشو باز کردم شوروع کردم تلمبه زدن فکرکنمداشت می یوخت اما حالم می کرد آخه کیرم کلفته اما کوتاههداشت آبم می یومد فهمید گفت بکش بیرون از جولو بکن گفتم نه دیگه داره میاد گفتاشکال نداره بزار جلو برشگردوندم ، دیگه حال نداشت کردم تو دوتا تلمبه زدم گفت درنیاری ها همشو بریز اون تو گفتم برو گمشو دیوونه که نیستم گفت بریز اومدمبکشم بیرون پاهاشو دور کمر قلاب کرد هرکاریش کردم نتونستم بکشم بیرون همش ریخت اونتوپاهاشو که باز کرد می خواستم بکشمش که گفت ناراحت نباش لولمو بستم خیالم راحت شدافتادمزهرا پاشد رفت حموم من هم تو تراس دستشویی خودمو تمیز کردم ساعت 2.25 دقیقه بود کهخوابیدمعرض کنم پایان این مطالب ساخته ذهن این حقیر است.باز هم تشکرمیکنم از این که داستان این حقیر را خواندید.نوشته دالگلاس
0 views
Date: November 25, 2018