عشق،سکس و مرگ

0 views
0%

سلام به پایان دوستای شهوانیهمه کیرگنده ها،کون گشادا،اهل حالا وبیخیالامن هیواهستم البته دخترم ولی یه جورایی همجنس بازخوب دست خودم نیست تا یه چشم سیاه،سینه80وکون گنده میبینم غش که هیچی شق میکنمخوب داستانی که میخوام بگم ازیکی ازدوستان صمیمیمه وتقریبامربوط میشه به3ساله پیش،کلاس اول دبیرستاناسم دوستم شکیلاست وهنرمیخونه،دختری سفیدپوست ،یکم چاق،چشای گردوعسلی ولبای تقریباگوشتی.شکیلاازاون دسته دخترای شیطونه وازاول راهنمایی اهل دوست پسروقراربودمن تومدرسه راهنمایی باهاش اشناشدم ومن ازاون دختر+اوقتی درمورددوست پسراش میگفت مثل خنگافقط نگاش میکردم البته فقط درمورددوستی با پسرا بلدنبودم وگرنه ازسال چهارم که یباربطوراتفاقی توماهواره شبکه های سکسی دیده بودم،البته بعدازاون یه بار خیلی نیگامیکردم وچیزیم سردرنمی اوردم، میدونستم سکس چیه ولی فکرمیکردم حرامه و روزیم که در مورد شب اول ازدواج بهم گفتن اصلا برام قابل قبول و ودرک نبود ولی شکیلا فول فول بودچون 2سال زودترازمن پریودش شروع شده بودودوستاییم که داشت همه چیزو میدونست.داستان ازاونجایی شروع میشه که واسه خونه ی بغلی شکیلا اینا همسایه ی جدیدمیاد،که2پسرویه دخترداشتن اسم یکی ازپسرامهران(دوست شکیلا)بودباقدی بلند،لاغراندام وپوستی سفیدو21سال سن.شنبه بودوشکیلا ومن دم درکلاس همدیگرودیدیم بعداحوال پرسی گفت خبرای تازه ای داره-بیاتابرات بگم همسایمون دیروزاسباب اوردن تیراولوزدم-چرت نگولااقل صبرمیکردی اسباباروزمین بذارن بعددلبری میکردی خوب؟-پشت پنجره بودم همش نگاش میکردم تایه چشمک زدمنم خندیدمیکی زدم توسرشمسخره توکه اینقدپرونبودی؟-اه چراهمش میزنی خوشکل بودکنترلم دست خودم نبودکهاون روزگذشت وپس فردای اون روز شکیلا خوشحالترازهمیشه اومدمدرسه-چه خبرروکوکی .چی شده؟-اسشوگرفتمکلی خندیدم-عشقش به این زودی عقلتوبرد؟-بیااینم شمارش نگاکن دیگه؟-لامسب فقط بایه نگاهکل زنگای تفریحو جروبحث میکردم که طرف حتماجلفه وازاین حرفا…روزاازپی هم میرفتون وشکیلابامهران صمیمی ترمیشد،مهران سمندداشت وکالامیفرستادتهران وشغل خونوادگیشون بود.کم کم حرفای شبانه و زیرپتوی اوناشروع شده بودومن مدام به شکیلا هشدارمیدادم که نذاربیشترازاین حرفاجلوتربره اصلاتاالانم زیادی بهش رودادی ولی هم دست شکیلانبود(چون طرفش خودشهوت یاهمون پسربود…(توهین نباشه))وهم یجورایی براش خوشایندبود-نمیدونی چه خوش حرفه تون صداش ادمودیوونه میکنه میگفتکی لباتومیدی بخورم گفتم هروقت شما بخواییدمست بودواتیشی واسم میخوندبعددرموردکردن میگفتمیندازمت روتخت لختت میکنم اینقدلبتومیخورم تاخون بیادتوواسم ساک میزنی منم چوچولتواگه شیطونی کنی میکنمشومیخورمش چیه میخندی پس راضیی؟منم گفتم چرانباشم گفت یه چیزدیگه سینه هاتو چیکارمیکنی که اینقدتوپولن چرابااونا میای کوچه جلوی من نمیگی میمیرم وای هیواشدت شهوتو گرماشوازتوصداش حس میکردم…شکیلاکم کم دچارکم خوابی شده بودوبیشترزنگ تفریحامیخوابیدچون اغلب تا4صبح بامهران حرف میزدن تاروزموعودکه باهم قرارمیذارن البته قبلناهم قرارگذاشته بودن،شکیلابادخترداییش میره کلاس زبان ازاونجابامهران میره.-سلام-سلام جیگرم چه خوشکل شدی-مرسی-کجابریم؟-خوب اینجامرکزشهره بریم یجای خلوتترچون شایدیه فامیل ماروببینه…-ای بچشم بروکه بریم…ساعت10 رفتم مدرسه چون قبلش واسه یه ازمایش صبح زودرفتم ازمایشگاهوقتی واردکلاس شدم دخترابیکارنشسته بودن چون کلاس صمیمی داشتیم همه تیکه مینداختن زودبیدارشدی یکم دیگه میخوابیدی.به معلم سلام گفتم پرسیدکجابودم وقتی گفتم ازمایشگاه بچه هاساکت شدن اخه فهمیده بودن که خواب نموندم .شکیلاباهاناحرف میزدچون ماه2 پاییزبودیه پلیورتنش بودمنم پلیورخودمودراوردموپیش رویانشستم رویااومدنزدیکتروگفت فکرکنم شکیلا دست گل به اب داده یه جورایی شنیدم دیروزسکس داشته.چیه دچراذل زدی توچشم؟حالت خوبه؟-اره ولی چطوری؟-خوب برو بپرس به تومیگه.بلند شدم گفتم شکیلا کارت دارم. با رویا جامو عوض کردم خیلی ریلکس و مثل همیشه گفتم قرارت چجوری گذشت-مثل همیشه-یعنی چی؟چرا مثل قرارای قبلی با اب و تاب واسم تعریف نمیکنی؟چرادستتو رو شکمت گذاشتی؟(نمیدونم چراشکمش درد داشت.مگه کردن به شکم درد ربط داره؟)-حوصله ندارم.پریودم شکمم درد داره بذار رو پات بخوابم-نخیر بگو چی شده؟-اه هیواگیرنده-باشه برو کنار-باشه ماهم یه چیزی گفتیم. بشین تابگم چی شده.خوب راستش منو کرد-خاک برسرت عوضی چرا از این غلطاکردی؟-نترس ازعقب کرد.دردم زیاده نمیتونم بشینم.راستش مجبور بودم.ازکلاس زبان که سوارشدم رفت بیرون شهر.جایی بود که بجز منو اونو خدا کس دیگه ای نبود باورت میشه حتی یه پشه-دروغ نگو پشه همه جاهست بقیش؟-یکم دست رو پاهام کشیدو گفت بروصندلی عقب بشین،خودش پیاده شد و درعقبو وا کرد،گوشیشو خاموش کرد و گفت گوشیتو میدی،دادم دستش مال منم خاموش کردوانداخت صندلی جلو یکم همدیگروبوسیدیم شروع کرد به حرفای سکسیالان منو تواییم فقط مادوتا بیاحرفای پشت تلفونو عملی کنیم میدونی چقد دوست دارم.چیزی نمونده بودسینم کنده بشه چقد تنددست میکشیدکم کم داشتم عرق میکردم ازم خواست دراز بکشم منم گفتم نه-چرانه؟ازچی میترسی؟پریودیانگاربرقم بزنن نگاش کردم-چی شدتعجب کردی؟؟هستی یانه؟-نه ولی دلم نمیخواد-نمیخوام مجبورت کنم ولی،ازحرفات فکرمیکردم توهم همینومیخوای؟؟بیچاره راست میگفت دلم میخواست ولی اگه پردمومیزدچی؟دردش چی.ولی دیگه چیزی نگفتمو اونم شروع کردفقط صدای نفسامون شنیده میشد هرباردستشو روی بدن حس میکردم نفسام کوتاهوصدادارمیشد.دکمه ی مانتوبازکرد فقط یه سوتین صورتی تنم بوداروم روسینم دست میکشدمانتورودراوردوسوتینوبازکردوبایه حرکت روم خوابیدطوری که کیرشو حس میکردم لباموبوسیدگازش میگرفت یه نگام کردوگفت خوب به سینه هات میرسی میوه های خوبین یه نیش خندزدم ورفت پایین سراغ شلوارم یکم روکوسم دست کشید و زیبشو وا کرد.شلوارو دراورد و بدون معطلی شرتمو دراورد یکم بوکرد و گفت پاتوبازکن منم بااشاره گفتم نه،اتفاقا اون روز حمومم کرده بودم کوسم صاف صاف بود.خودشو پامو باز کردولیس زد زبون میکردتوسوراخ کسم طوری گاز میزد که انگارچوچولمومیخوادبکنهبلندشد و لباساشو دراورد،حالاکاملالخت بودیم.خجالت میکشیدم به کیرش نگاه کنم ولی بایه نیم نگاه دیدم مثل خودش سفیدنبود ولی عجب کیرکلفتی بوددستموگرفت بلندشدمونشستم ازم خواست براش ساک بزنم گفتم -صورتم جوش میزنه.حس میکنم چندش اوره-نه اینطوریام نیست.امتحانش کن؟؟نوکشوکردتودهنم،کیرشو تو دستام گرفتم و میلسیدم یه مزه ی خاصی داشت ولی خوب بود،بازبونم کناره های کیرشوخیس میکردم گفت همشو لیس بزن جون من همه رودارم میمیرم اااااهچنان اهی میزد و ناله میکردکه انگاراونو میکردندیگه کیرش تا حلق تودهنم بودیه دیگه به جوش زدن ودردفکرنمیکردم .تویه لحظه کیرشوکشیدبیرون ومنوخوابوندروم خوابیدتوچشام نگاه کردوسرشوجلواوردچشاموبستم دیگه چیزی ندیدم .لبموگازمیزدومیکشیدزبونمون مثل دوتاماربهم میپیچیدن .اتیش اندازه ی من گرم نبودشروع کردم به اااه اااه کردنودست خودم نبودمثل مارزنگی به دورم پیچیده بودباشدت بیشتری سینموتودستاش گرفته بود گردنمو لیس میزد کیرشو رو کوسم میکشید.ناله هام بیشترشدیکدفه مثل اب رواتیش خاموش شدم ابم اومده بود.چنددقیقه ای گذشت خواست منوبکن.کیرشونزدیک سوراخ کونم حس کردم یکم استرس داشتم واززیرش دررفتم وجاخالی دادم بهم یه نگاه کردوخندید وگفت کجامیخوای دربری؟کیرمن که تاتورونکنه ول کنت نمیشه.خندیدم وازپنجره عقب ماشین به خطی که ازیه هواپیما تو اسمون جامونده بودچشم دوخته بودم ردشودنبال میکردم ومهران سینه وشکممومک میزد که یه لحظه دردوحشتناکی روتوکمروباسنم حس کردم که فرصت نفس تازه کردن نمیداد .مهران سرشوبلندکردوگفت دردت زیاده؟بازحمت یه نفس کشیدم گفتم اره.گفت خودتو شل کن فقط سرکیرم روگذاشتم.وای من فکرکردم همشه انگاریه راه طولانی بود که پایان نداشت .دستشوبه موهام کشید بوسم کردویکم خودموشل کردم ویه جیغ زدم داشتم بدنشو حس میکردم اره تاته کرده بوداروم شروع کردتلمبه زدن .ازگوشه ی چشمم یه قطره اشک غلتیدوتالبم بندنشد.دردداشتم امابدن گرمش،صدای نفساش،وهوس…ازشدت تلمه زدنش انگاریکی ماشینو تکون میداد.احساس کردم کیرش بادکرده ویکدفعه بیحس وحال روم افتادخبری ازهوس چنددقیقه پیش مهران نبودارضاشده بودوتمام ابشوریخته بودتوکونم.یکم گذشت بلندشدبادستمال کاغذی کس منو کیرخودشو تمیز کرد و کنارم درازکشید بعدچندتابوس و بهم مالیدن حس میکردم چشاش خمارمیره.رودستش تکیه داده بودوپشتش به صندلی عقب چسبیده بودبادست کیرشوگرفت سرشوبه کوسم میمالیدویکم توکوسم میبردجلو.گفتم مهران بسه دخترداییم الان کلاسش تموم میشه مجبوربخاطرمابایدتوخیابون معطل بشه.لب گرفتیموبلندشد دستموگرفتوبلندم کردم وسوتینوبهم دادوقفلشوواسم بست.لباسامونوپوشیدیم ورفت صندلی جلووگوشیاروروشن کردومال خودموداددستم.من عقب نشستم چون حس میکردم کونم پاره شده.ماشینوروشن کردوبرگشتیم توراه دستمودورگردنش حلقه کردم ازتوایینه نگام کردگفتم-گفتم مهران بادوست دخترای قبلیتم سکس کردی؟-نه-راست میگی؟-خندیدوگفت نه.نمیدونم چرا خندش تلخ بود. تو چشاش یه غمی موج میزد.به داخل شهر رسیدم. حدودششو نیم بود.دخترداییموسوارکردیم ومارو رسوند خونه.چندکوچه پایین ترپیاده شدیم.خیلی قشنگ خدافظی کردبایه حس خاص.شب خونه ی داییم دوسه باربابام تذکر داد چرا اینقد بد نشستی.واقعا درد داشتم اصلانمیتونم دستشویی برم.ازدیشب باش حرف نزدم زنگ میزنم جواب نمیده حتما کار دارهچند روز گذشت و شکیلا بیخبر از مهران. تا اینکه یه روز پسرعموی مهران زنگ میزنه و میگهمهران گفته بگم خیلی دوست داره ولی دوستیتون فایده نداره چون مامانش گفته سنت کمه نمیتونه باهات ازدواج کنه. ازاون روز به بعدگریه کردن کارشکیلا بود.منم اینقددوسش داشتم که همش میگفتم که بهت هشداردادم ولی قبول نکردی وازاین حرفا.دیگه پسرای محل اسم شکیلارو با مهران میاوردن .یه ضرب المثل هستش که میگه»به درمیگن دیواربشنوه«مادرمهران پیش همسایه ها میگفت براش خانم پیداکرده وحال شکیلا روز به روز بدتر میشد.چندماه گذشت. پنج شنبه عصرفقط منوبابام خونه بودیم پدرم تلفن زنگ خوردصدای گریه زاری ی شکیلابودگفتم-لااقل صبرمیکردی شنبه تومدرسه کلی زارمیزدی؟-هیوادارم میمیرم مهرانم،مهرانم رفت-دیوونه شدی اونکه رفته چی داری میگی؟-تصادف کردهبابام اومدتو اتاقمو کاغذ میخواست و شکیلا همش گریه زاری میکرد. الکی گفتم فقط منوبابام خونه ایم اره …اونم فهمید و چیزی نگفتم تا پدرم رفت بیرون.جدی میگی کی؟-دیشب تو تهران بایه تریلی تصادف کرده.الان جنازشو میارن. وقتی بهم گفتن دنیاسرم خراب شد.دیشب همون موقع که اون تصادف کرده من خوابشودیدم بهم گفت منتظرش نباشم همین که ازخواب پریدم از تو کوچه سروصدا میومد و شکیلا شروع کرد به هق هق گریه زاری کردن.شنبه تومدرسه دیدمش داغون بودگفت تو کوچه وقتی جنازرو اوردن رو به من گفته عروسمو بیاریدکه دامادش اومد…و همه فهمیدن که منومیگه.بعدخاکسپاری مادرم منوگاییدبگوچراگریه میکردی وانگارشوهرت بوده. زنیکه ی احمق نمیفهمه چی داره میگه…-خوب راس میگه مادرت توچرارفتی پیش مامانش همون بودکه از هم جداتون کرد یادت رفته؟احمق دیوونه.بغلش کردم فقط گریه زاری میکرد و گفت -کمد و لب تابو لباساشو اوردن خونه ی ما تواتاق من ومادرم درشو قفل کرده ازش خواهش کردم بذاره برم لباساشوبوکنم نذاشت دیگه باهیچکی دوست نمیشم.-بیخود چرت نگو مال این حرفا نیستی(حقم بامن بودبعد3ماه دوست پسرگرفت).شکیلا با موضوع مرگ مهران کنار اومد ولی ضربه ی روحی بدی براش بود.امیدوارم این بازیای سرنوشت به اسم کسی نیفته. بعد6ماه مرگ مهران برادر و پسرعموشم توی تصادف فوت شدن وخونواده ی مهرانم خونشونو فروختنو از اون محل رفتن چون فکرمیکردن خونه ی بدشومی بوده.شکیلادوست پسرداره باهاشام رابطه داره با این تفاوت که الان ماهرترهممنون هرچندخیلی طططططططولانیه و مغز ادموبگامیده ولی خوبیش به اینه کس شعروتخیلی نیست.1.دوستان بیخودفحش ندیدچون هرچی بوده وگفتم واقعیه اگرم دادیدبه کیرنداشتم2.مابابت اینترت پول میدیم پس بیخودکس شعرننویسیدنوشته هیوا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *