عشق با طعم هوس

0 views
0%

سلام به همه بچه های شهوانی. من سامان هستم. دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی. 23 سالمه و قدم195 و وزنم 85 . خیلی وقته که به سایت داستان سکسی میام و داستان میخونم اما تا حالا نه عضو بودم و نه داستان نوشتم. اما میخوام ازین به بعد خاطراتم رو براتون تعریف کنم.من از 15 سالگی دوست دختر داشتم و با هر کدومشون هم که راضی بودن سکس هم کردم. ولی این خاطرم بر میگرده به پاییز پارسال که من با ندا دوست شدم. من و ندا هم محلی هستیم. خونه هامون فقط چندتا کوچه باهم فاصله داره. حداقل دو ساله که همدیگه رو میخوایم ولی به هیچ طریقی نمیشد باهم دوست بشیم. تو این دو سال از طریق نگاه هاش توی پارک محلمون فهمیدم که دوستم داره. ندا قیافه خوشگلی داره. قدش کوتاهه. یه کم تپله ولی خیلی کون خوبی داره. من تا آخر تابستان دوست دختر داشتم و نمیتونستم با ندا دوس شم. اما اخر شهریور با دوس دخترم تموم کردمو خیلی تنها شدم. توی ماه مهر بود که توی پارک نشسته بودم و ندا با دختر داییش از جلوم رد شد. من دلم رو زدم به دریا و شمارمو بهش دادم. وقتی بهم اس داد فهمیدم که چند ساله که دوسم داره و واقعا عاشقمه. منم دوسش داشتم. ولی ندا فقط یه مشخصه بد داشت. اونم اینکه بچه بود. فقط 15 سالش بود و اول دبیرستان. بهم میگفت عاشقمه و آرزوش اینه که خانمم بشه. روز بعد از اینکه باهاش دوست شدم بهم گفت بیا خونمون. من با دخترای زیادی خونه خالی رفتم ولی توی خونه دختر نه. بهم میگفت که بهم لب میده و اجازه میده منم سینه هاش رو بخورم ولی بیشتر از این دیگه نه. منم از خدا خواسته قبول کردم.فرداش بهم اس داد گفت که باباش طبق معمول سر کاره. مامانش هم میخواد بره خونه خواهرش. من اولش خیلی میترسیدم تا این که ظهر بهم گفت بیا. منم با ترس و لرز رفتم سمت خونشون. خونشون توی یه اپارتمانه. توی طبقه سوم. منم رفتم و با آسانسور رفتم بالا. از استرس داشتم میمردم تا رسیدم. دیدم در رو باز گذاشته و رفتم تو. دیدم به به. چقدر خوشگل شده بود. حسابی آرایش کرده بود و به تاپ تنگ با یه شوار تنگ پوشیده بود. اولش کفشام رو از دم در آورد تو که کسی نبینه بعدش هم در رو قفل کرد. خیلی داف شده بود. کیرم داشت شلوارمو جر میداد. عالی بود. تا درو بست پرید بغلم و حسابی لب گرفتیم. زبونش رو تا ته میکرد تو دهنم میگفت میک بزن عشقم. منم انگار واقعا عاشقش شده بودم. بعدش رفتیم روی مبل یه چند دقیقه حرف زدیم. من خیلی حشری شده بودم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم. رفتم اول ازش لب گرفتمو شروع کردم گردنش رو خوردن. یه چند دقیقه ادامه داشت که گفت بیا بریم اتاقم تا راحت باشیم. منم گفتم باشه. اتاقش پر از عروسک بود و رفت روی تخت دراز کشید. منم رفتم روش. اولش گردنشو خوردم. خیلی بوی خوبی داشت. هی ازم لب میگرفت و خودشو میمالید. رفتم سراغ گوشش و حسابی خیسش کردم. بعدش که خواستم سوتینش رو در بیارم اولش یکم خجالت کشید. اما بعدش دراوردش. واقعا سینه هاش بزرگ بودن. حسابی شروع کردم سینه خوردن و با دستم هم کسش رو میمالوندم. با اینکه از روی شلوار بود اما حرارت کسش رو میتونستم حس کنم. بعد چند دقیقه دیدم داره ناله میکنه . جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم. دشتشو گذاشته بود روی کیرم و از روی شلوار داشت میمالوندش. گفت اگه میخوای شلوارت رو در بیار. منم گفتم اگه کاری باهاش داری دربیارم . با خنده گفت در بیار میخوام کیر عشقمو بخورم. منم درآوردم. اولش یکم باهاش بازی کرد که بهش گفتم بخور دیگه. واقعا جفتمون حشری شده بودیم. گفت بلد نیستم آخه. منم بهش یاد دادم. اولش یکم بد ساک میزد ولی بعدش بهتر شد. من یه عادتی دارم اگه طرف یه ساعت هم برام ساک بزنه ابم نمیاد ولی اگه 10 تا تلمبه بزنم ابم سریع میاد. ندا یه ربع داشت برام ساک میزد. منم انقدر حال میکردم سر ندا رو گرفته بودم عقب و جلو میکردم تا اینکه بهم گفت خسته شدم. گفتم اخه من که آبم نیومده بهم گفت بزار لای سینه هام. منم یه چند تا تلمبه لای سینه هاش زدم دیدم راضی نمیشم بهش گفتم بزار از پشت بکنم. اولش راضی نشد. چند دقیقه کس لیسیش رو کردم تا راضی شد فقط از پشت کیرم رو بهش بمالم. آخه میگفت توی مدرسه هر کدوم از دوستام که از پشت داده باسنش بزرگ شده. ندا هم نمیخواست کونش از این بزرگ تر شه. بعد از کلی خجالت شوار و شرتش رو درآورد. کسش رو اصلاح نکرده بود. ولی واقعا دست نخورده و آس بود. خیس خیس بود. اصلا نذاشت دست به کسش بزنم و روی شکم دراز کشید. منم خوشحال کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش. خیلی نرم بود. انقدر باهاش ور رفتم که دیگه حشری شده بود. خودش بهم گفت سامان بکن دارم میمیرم عشقم. ولی هر کار میکردم کیرم توی سوراخ نمیرفت. بهش گفتم بلند شو سگی بشین. بلند شد و منم با تف حسابی کیرمو خیس کردم. 5 دقیقه انقدر انگشت کردم تو سوراخ کونش تا بالاخره یکم باز شد. کیرم رو اول یکم کردم تو . ندا داشت از درد میمرد ولی من غرق لذت بودم. اون داشت برای عشقش درد میکشید و من فقط هوس رو کار داشتم. انقدر سر کیرم رو عقبو جلو کردم تا یکم وا شد. خلاصه منم یکم تو کردم و تلمبه میزدم . دیگه جفتمون آه آه میکردیم. ندا داد میزد . منم با پایان وجود میکردم. تا اینکه دیدم داره آبم میاد. داشتم از شدت شهوت میترکیدم. کیرم رو کشیدم بیرون و آبم پاشید روی کمرش. واقعا انگار خالی شده بودم. بلند گفت دیوووووونه. منم بهش گفتم وایستا دستمال کاغذی میارم. رفتم آوردم و پاکش کردم.لباسام رو پوشیدم و بهش گفتم باید برم. واقعا ناراحت بود که میخوام برم. بعد کلی لب گرفتن بدرقم کرد ولی من که شهوتم ارضا شده بود دیگه بهش اعتنا نمیکردم. انگار فقط از یه دید ماتریالیستی بهش نگاه میکردم. اون فقط برا من یه عروسک جنسی بود. با کلی استرس از آپارتمان زدم بیرون. انگار واقعا عاشقم بود ولی من چی….. .بعد اون چند سری دیگه هم رفتم و هر دفعه خاطره ی عجیبی برام شد. دوستان این خاطره یکی از چندین خاطره ای هست که من با ندا دارم . پس اگه میخواید خاطرات و عاقبت دوستی من و ندا رو بدونید با کامنت های خودتون و پیشنهاد هاتون منو مصمم به این کار کنید.مرسی از همتون. سامان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *